همه جارا گشتم ولی هیچ جا هیچ صدایی همچون صدای او نشنیدم . هیچ آواز و موسیقی را نشنیدم که بتوانم با لالایی او مقایسه اش بکنم . برای شنیدن لالایی ها از لحن محزون مادر و پژواک غمناک آن در فضا دلم تنگ شده است . گویا هر صدا و لحنی برای زیباتر شدن و رسیدن به اوج نیاز دارد که از لبان زیبای مادر خارج شود . گویا ....گویا هر لالایئ که کسی می خواند غذایی باشد و لحن محزون مادر ادویه ای باشد برای خوشمزه تر کردن آن . گوشم از بس که لالایی مادر را نشنیده درد می کند و تنم کرخت شده از بس درون تخت های ننویی تاب نخورده است . اما حیف که زمان مجال هیچ چیز را نمی دهد .... هیچ چیز
راستش یک مشکلی که داشت این بود که وقتی اومدی بنویسی... یه دفعه پریدی سر اصل موضوع
منظورم اینه که مقدمه ای نداشت که آدم رو ازاول جذب موضوع کنه.
ولی موضوع کلی قشنگ بود.
بازم به نوشتن دل نوشته هات ادامه بده دوست عزیز@};-