در باره ی کتاب: پادشاه دیوانه شده دالان کبود رازی دارد و اما این راز وحشتناک قربانی می خواهد و چه قربانی گرانبهاتر از بانوی بهار...
ممنون دوست عزیز.
داستان قشنگی بود. با این که سیر سریعی داشت اما لذت بردم.
به نکات نگارشی دقت کن.
من کمی در مورد جمله رمزشون و اژدها گیج شدم. مطمئن نیستم جمله رمز مربوط به خود پادشاه بود یا اژدها. البته حدسم روی اژدهاس.
و یه کم هم در مورد پادشاه که داشت جغدی رو که روی شونه نشسته بود به دندون میکشید... چجوری؟
منتظر آثار بعدی هستیم.
و خیلی خوبه که تگ میکنی :دی
خیلی خوب بود ولی سیرش سریع بود و بعضی جاها زیادی سریع!
شاید اگه همین ایده رو یه داستان بلند مینوشتی خیلی جالب تر میشد!
ام میدونم سبکت همینطوری سیر سریعه و من دوسش دارم کلا با داستان کوتاه خیلی رابطه خوبی ندارم .
اما همیشه داستاناتو دنبال میکنم . به نظرم فضا سازی و حرکت شخصیت ها داخل خوب و متناسب با هجم داستان بود .
کمی شخصیت ها غیر مملوس بود صبر نکردی بودی ادم باهاشون ارتباط بر قرار کنه سریع وارد ماجرا میشد .
دوم اینکه صحنه های مهم رو باید کش داد تا کشش ایجاد کنه .
ممنون ازت خیلی خوب بود خستگیم در رفت ....
منتظر کار هات هستم دوست عزیزم .
من امتحان دارم واقعا وقت ندارم.دیشب یکی از بچه ها میگه این داستانم پتانسیل تبدیل شدن به رمان 300 صفحه ایی رو داره((72))
خیلی خب سرم خلوت شه روش کار میکنم یه داستان خیلی بلند باحال شه ولی باید شماهم کمکم کنینن ها بگید مثلا دوست دارید کدوم قسمت ویا کدوم شخصیت رو بیشتر روش مانور بدم و چه موضوعی از داستان کش دار تربشه بیشتر حال میکنید((102))