Header Background day #26
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

[مهم] شعر عشق

29 ارسال‌
9 کاربران
34 Reactions
13.5 K نمایش‌
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

با تو از اشک گفتم

با تو از غم گفتم هیچ اثر نداشت

با تو از انسانیت می گوییم که بازاری ندارد

از چشمهایی که دیگر نمی بینند

کوری دیر زمانی است گریبانگیر شده است

بایست در برابر باد سینه سپر کن و بگو

این منم من

من چشمها و قلبهای ایندگان هستم

نمی هراسم

نمی گیریم مگر بر نادانی

اگر اشکی هست

اگر دلتنگی هست

جایی برای پیوند نمی بینی

به آسمان نگاه کن

ببین که چه آبی ست

ببین که حتی وقتی ابری هم پیدا می شود با صبوری

در انتظار باد می ایستد چنان که بوده

تا تمامی لکه ها برده شوند

و او باز هست تا ابد

هست و خواهد بود جایی که همیشه ایمان به بودنش بوده

آرمیتا


   
Azi، mis_reihane و narges-o واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Sarafatemi
(@sarafatemi)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 28
 

همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویی چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویی

به كسی جمال خود را ننموده ای و بینم همه جا به هر زبانی بوَد از تو گفتگویی

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم تو ببُر سر از تن من ببَر از میانه گویی

به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مویم شده ام ز ناله نالی، شده ام ز مویه مویی

همه خوشدل اینكه مطرب بزند به تار چنگی من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار مویی

چه شود كه راه یابد سوی آب تشنه كامی؟ چه شود كه كام جوید ز لب تو كامجویی؟

شود این كه از ترحم دَمی ای سحاب رحمت من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلویی

بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمّ می سلامت شكند اگر سبوئی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا تو قدم به چشم من نه بنشین كنار جویی

نه به باغ ره دهندم كه گلی به كام بویم نه دماغ اینكه از گل شنوم به كام بویی

ز چه شیخ پاكدامن سوی مسجدم بخواند رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک كوئی

نه وطن پرستی از من به وطن نموده یاری نه ز من كسی به غربت بنموده جستجویی

بنموده تیره روزم ، ستم سیاه چشمی بنموده مو سپیدم ، صنم سپید روئی

نظری بسوی "رضوانی" دردمند مسكین كه بجز درت امیدش نبوَد به هیچ سوئی

همه عمر بر ندارم سر زا این خمار مستی

که هنوزمن نبودی که به دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

در محفل دوستان به جز یاد تو نیست

آزاده نیست آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

با این همه کیست که فرهاد تو نیست

دوستت دارم و دانم تویی دشمن جانم

از چه با دشمن جانم شدم دوست ندانم

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کین تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی گذاری که مرا نماز باشد


   
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

آن دم که با تو ام

ای آنکه زنده از نفس توست جان من

آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب

می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها

سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم

زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟

خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

*****

سرود آشنایی کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم،

کلید خانه ام را

در دستت می گذارم،

نان شادیهایم را

با تو قسمت می کنم،

به کنارت می نشینم و بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم؟

کیستی که من

این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟

احمد شاملو


   
momo jon، SIR M.H.E و hermion واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Dark Lord
(@dark-lord)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 
بگیسوی خیالت میزنم چنگ

ترا میخواهمت ای با من تو یکرنگ

بیابم گر بباغ پیکرت راه

در آغوشت کشم چون پیچکی تنگ

در این لحظه تنم خسته دلم تنگ

که یعنی پای عشقم خورد بر سنگ

نمی فهمم چرا این روز ها عشق

ندارد پیش چشم هیچکس رنگ


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  
زیر باران بنشینیم کـه باران خــــوب است

گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است

با تــو بی تابی و بی خوابـی و دل مشغولی

با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است

روبرویــم بنشین و غزلـــی تـازه بخـــوان

اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است

مــوی ِ خود وا کن و بگذار به رویت برسم

گاه گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است


   
Azi و sat-lotfi70 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
perseus
(@perseus)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 93
 
زندگی کوتاه است

پس بخند

زندگی کن با عشق

با هوای دوستی

با نوای یاری

به دقایق هم گوی

که به سرعت نروند

که دمی بنشینند

چای نوش کنند

روزی صدبار بگوی

​زندگی خواهم کرد


   
Azi و Araa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
MIS_REIHANE
(@mis_reihane)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 431
 

زندگی کوتاه است

زندگی مثل دقایق زیباست

زندگی سالی پر از خاطره هاست

زندگی گهی غم و گاهم بد است

در درونش شور و اشوب برپاست

گاهیم قهر و جدل پا برجاست

گاهیم گفتار کذب ،اغلبم حرف‌های راست

اینچنین و انچنان است زندگی

مثل یک جوی روان است زندگی

زندگی بس زیباست

زندگی پابرجاست


   
Azi و Araa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Araa
 Araa
(@araa_mc)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 548
 

عشق، آن سکانس آخر فیلم ترسناک است!

عشق، نصیحت آخر پزشک به بیمار است!

عشق، سه حرف ساده ی پر زِ ایهام است!

عشق چیست؟ تصنیفی بدون آوا است؟!!

_آرمان


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
perseus
(@perseus)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 93
 

ای عشق بیا

تا بیارایم تورا

به گل زنبق و یاس

تا شوی همچو بهار

سبز و زیبا

همچو عطر نوبهار

ماندگار

عشق من باز بیا

چای باش مهمان من

در کنار جویبار

با نوای بلبلان

تا گلی هدیه دهم

به یگانه مه شب های سیه


   
ida7lee2، SIR M.H.E و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
MIS_REIHANE
(@mis_reihane)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 431
 

اه ای نغمه ی عشق در سر من

ای توروح و ای جلا در تن من

بوی ساز و سوسنت بستر من

عطر جان و جوهرت بر لب من

ای ترانه نام تو در شب من

نستی تو نیستم من تو، تویی هستی من


   
ida7lee2 و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
perseus
(@perseus)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 93
 

میخواهم که خیابان بشوم

تا که روی تن من راه روی

نرم نرمک

آرام آرام

روی سنگفرش تنم راه روی

دوسست دارم که دریا بشوم

تا که با حسرت به من نگری

دلگیر

خسته

و بی حوصله

با دیدن این عاشق، تو شاد شوی

دلم میخواهد گلزار شوم

تا که از عطر تنم مست شوی

چشم هایت را ببندی

بو کنی عطر مرا

درد را بیرون کنی

باز مدهوش شوی

دوست دارم که عاشق شومت

تا که در اوج غم و تنهایی

آغوش من باز شود

آرامش تو که این همه زیبایی


   
ida7lee2، SIR M.H.E و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
MIS_REIHANE
(@mis_reihane)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 431
 

تمام برگ های دفترم عطر تو دارد

تمام روز هاوساعتم رنگ تودارد

من از شب های بیخابی گریزم

تمام بالش وحالم دگر نام تو دارد

من از نغمه ی بی اوا چه زارم

سرودم وانگهی یاد تو دارد

من از اب روان ذوقی ندارم

تمام چشم من شوق تو دارد

دلم در بستر غم هابسوزد

که رود مهرت اندر سوی رویم

نجاتم را فراموشی سپارد


   
ida7lee2 و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
amearhasan
(@amearhasan)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 17
 

بسیار قشنک بود


   
پاسخنقل‌قول
MIS_REIHANE
(@mis_reihane)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 431
 

اسمان ابی تر از ابی ترین ابی هاســــــت

پنجره خندان و سرشار از گل و پروانه است

شعــف و شــور جاودان دربــیـنمــان پابرجاســــــت

عشـق تو زیبـــــاترین افسانه وشــــعر من اســــــت

نغمه ی جان منی توتا که دنیا دنیاســـــت

قلم سعدی و حافظ لایق وصف تو اســـــت

اه افسوس راه چشم تو به من فرسنگ هاست


   
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 

@MIS_REIHANE 97989 گفته:

اسمان ابی تر از ابی ترین ابی هاســــــت

پنجره خندان و سرشار از گل و پروانه است

شعــف و شــور جاودان دربــیـنمــان پابرجاســــــت

عشـق تو زیبـــــاترین افسانه وشــــعر من اســــــت

نغمه ی جان منی توتا که دنیا دنیاســـــت

قلم سعدی و حافظ لایق وصف تو اســـــت

اه افسوس راه چشم تو به من فرسنگ هاست

سلام خانم شلوغ. ما ی قراری با هم داشتیما. برای شعرات. لایق نمیدونی ما رو؟


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: