Header Background day #04
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مردگان مجنون

3 ارسال‌
3 کاربران
9 Reactions
803 نمایش‌
sat.lotfi70
(@sat-lotfi70)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 301
شروع کننده موضوع  

ساعاتی باز از بامداد می گذرد

در برزخی بین ساعت خواب از دست رفته و صبحِ نرسیده

تمام دیوانه های زندانی مغزم بی مراقب رها می شوند

در بستری از وهم آن حرام زاده های مطرود به آواز در می آیند

عجیب الخلقه هایی که عمرشان به نور روز نخواهد رسید

حکم مرگشان قبل از خیال وجودشان روی صورت ماه نقش بسته

اشعاری که تاب واقعیت را بر نمی آورند

معجزاتی که جز مردگان و مجانین چیزی از آن سر در نمی آورند

لحظه ای در انعکاس نوری که منشأش مجهول است

طرحی پیچان از آنها در زمینه ی سیاه و کدر ذهنم نقش می بندد

این دیوانه ها سرنوشتی جز سقوط در قعر عدم ندارند

چشمانم را می بندم

در گهواره ای گرم از غریزه ی بقا

با ضرب آهنگ خاطرات صورت های آشنا

کسی جرأت تعقیب این ارواح را ندارد

منتظر خورشیدی دیگر می نشینم....


   
ida7lee2، ariana، Azi و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
alietesamy
(@alietesamy)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

خيلي قشنگ نوشته بودي..

حس جالبي به آدم القا ميكرد

حس جدا شدن از ديوانگي هاي دنياي خارج و غرق شدن در خود


   
sat-lotfi70 و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
 

با این که دوبار خوندمش تا فهمیدمش، اما وقتی فهمیدمش دیدم عالیه، کاملا ملموس و تجربه شده.

ممنون از به اشتراک گذاشتنش


   
sat-lotfi70 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: