سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب؟!
جان و دل می خواستی از عاشقان
جان و دل را می سپارم روز و شب
تا نیابم آنچه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
زآن شبی که وعده دادی روز وصل
روز و شب را می شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
مولانا
اوه اوه،نرگس عشق شعره،اين تاپيك مارو ديد زد تو كارش،مراقب باشيد!خخخ
شعراي مولانا رو خيلي دوست دارم،به خصوص اون شعر طولاني الله مولانا علي
شايد براتون بذارمش،
اين بيت رو خيلي دوست داشتم
روز و شب را می شمارم روز و شب