سلامی دوباره به همه!
امیدوارم همتون شاد و سرحال و چاقو چله باشید!
از اسم تاپیک معلومه موضوع چیه:داستان های کوتاه چند خطی.
حتما این داستان بسیار کوتاه رو شنیدید:
آخرین انسان روی کره زمین تنها در اتاقی نشسته بود که ناگهان در زدند!
خب این دیگه تکراری شد ببوسیدش بزاریدش کنار!
داستان های جدید رو براتون گذاشتم و اگه نفهمیدیدشون،خودتون رو جای طرف بزارین و درموردش فکر کنین.
خب اینم از داستان ها:
با صدای چند ضربه به شیشه از خواب پریدم.اول فکر کردم صدا از پنجره میاد...تا اینکه صدا رو از آینه شنیدم...!
زنم که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا انقد سنگین نفس میکشم؟
من سنگین نفس نمیکشیدم...
زنم دیشب منو از خواب بیدار کرد که بهم بگه یه دزد وارد خوندمون شده.
دوسال پیش یه دزد وارد خوندمون شد و زنم رو کشت!
با صدای بی سیمی که تو اتاق بچم هست بیدار شدم و شنیدم زنم داره براش لالایی میخونه...
روی تخت جابه جا شدم و دستم خورد به زنم که کنارم خوابیده بود!
من همیشه فکر میکردم که گربه من یه مشکلی داره؛آخه همیشه بهم زل میزد.تا اینکه یه بار که دقت کردم...
فهمیدم که همیشه به پشت سر من زل میزده...
هیچ چیز مث خنده یه نوزاد زیبا نیست...
مگر اینکه ساعت 1 شب باشه و تو خونه تنها باشی...
یه عکس از خودم که روی تختم خوابیدم تو گوشیم بود...
ولی منکه تنها زندگی میکنم!
زنم که کنارم روی تخت خوابیده بود ازم پرسید که چرا انقد سنگین نفس میکشم؟من سنگین نفس نمیکشیدم...
اینو یه روز طول کشید تا فهمیدم یعنی چی! )
ولی خداییش ترسناک نبودن از نظر من!
@azam 89085 گفته:
اینو یه روز طول کشید تا فهمیدم یعنی چی! )
ولی خداییش ترسناک نبودن از نظر من!
اگه خودتو بزاری جای طرف،ترسناکن.
تازه یکی از بچه ها که گفته بود نصف شب این کارو انجام داده.اون در زمان مناسبش بوده به خاطر همین به نظرش ترسناک بودن
یا شایدم اصن شما کلا ازین چیزا نمیترسی!!
جان عزیزتون اسپم حساب نکنید اینو!
عاقا من یک فیلم دیدم به اسم The Conjuring که فقط چند دقیقه اولش درمورد آنابل حرف زده بود... ظاهرا یه خلاصه بوده به عنوان سابقه کارهای این دونفر.
اینم پوسترش:
میشه نتیجه گرفت این فیلم قسمت اول کانجرینگه چون سال 2013 ساخته شده و آنابل یک سال بعد... پس باید منتظر قسمت سومش باشید! :دی
و یه نکته درمورد واقعی بودن یا نبودن داستان از نظر سایت نقد فارسی...
برچسب "بر اساس داستانی واقعی" که به فیلم زده شده را می توان نوعی حقه به حساب آورد.جواز ساخت فیلم با داستانی گرفته شده که پایه های آن بر حقیقت سست است.افراد نام برده شده در فیلم واقعی هستند،بررسی های ماوراءالطبیعه ای هم صورت گرفته و به تبع آن جن گیری نیز انجام شده،اما مرز واقعیت در فیلم تا همین جاست و بقیه وقایع خیالی هستند.سازندگان فیلم تعمدا تلاشی برای مستند بودن تمام وقایع فیلم نمی کنند و ارواح و دیوها را به نوعی واقعی جلوه می دهند که در نتیجه آن مخاطب نیز به جای کنجکاوی در تمایز واقعیت و خیال با آن ها همراه می شود.
هیچ چیز مث خنده یه نوزاد زیبا نیست...
مگر اینکه ساعت 1 شب باشه و تو خونه تنها باشی...
.
از همشون ترسناک تره
منم خیلی خوشم اومد!!!دقیقاهمین سه تاخیلی برام تاثیرگذاربود!!!چقدتفاهم داریم منوتو!!!
فقط حیف که نویسنده اشو نزده کیه!!!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Banoo.Shamash 89061 گفته:
یکی این که داداش عزیز گفت
یکی هم این:
بچم رو بغل کردم و توی تختش گذاشتم که یهو بهم گفت:
بابایی زیر تخت رو نگاه کن یه وخ هیولا نباشه.
منم واسه اینکه آرومش کنم زیر تخت رو نگاه کردم.زیر تخت بچم رو دیدم که بهم گفت...
بابایی یکی رو تخت منه...
یه دختر صدای مامانش رو شنید که از طبقه پایین داد میزد و صداش میکرد.
واسه همین بلند شد که بره پایین.مامانش به داخل اتاق کشیدش و گفت:
منم شنیدم...!
دوستان عزیزم این چیزی که میخوام بنویسم،واقعیه و حقیقت داره.
البته داستان های مختلفی ازش وجود داره و فیلم هم ازش ساختن.
عروسک آنابل یا آنابلا
این هم از عکس توی فیلم(ترسناک نشونش داده):
این هم از عروسک واقعی
+جریان مرموز بودن و خطرناک بودنش:
در سال 1970 یک زن عروسکی مدل Raggedy-Ann به نام آنا بل از مغازه دست دوم فروشی برای دخترش که در کالج بود خرید. دخترش عروسک را دوست داشت و آن را در آپارتمانش گذاشته بود، اما او و هم خانه اش خیلی زود متوجه اتفاقات عجیبی شدند که مربوط به عروسک میشد.عروسک خودبخود حرکت می کرد، اغلب در اتاق دیگری پیدا می شد بدون اینکه کسی به آن دست زده باشد. آنان تکه کاغذ پاره هایی با دست خط بچه گانه از یک نوع کاغذ پوستی پیدا می کردند که نمونه اش را در خانه شان نداشتند. حتی یک روز عروسک را به صورتی دیدند که به طرز غیر ممکنی بر روی پاهای قراضه خودش ایستاده است!
به گزارش بانی فیلم، دخترها که ترسیده بودند با یک مدیوم تماس گرفتند و او به آنان گفت که این عروسک در تسخیر روح یک دختر جوان که در ساختمان شان مرده است. آنابل به او گفته که دختران کالج را دوست داشته و می خواسته که با آنها بماند، پس دخترها هم به او گفته بودند که می تواند با آنها بماند. متاسفانه ماندن عروسک در آپارتمان باعث زیاد شدن فعالیت های ماوراطبیعی شد، مثلا یک شب دوست یکی از دخترها مورد حمله عروسک واقع شد، و روی قسمت بالاتنه و قفسه سینه اش خراش هایی با علامت های شیطانی به وجود آورد.
درپایان دو دختر با دو بازپرس مسائل ماورایی اد و لورین وارن تماس کردند. این زن و شوهر خیلی زود فهمیدند که عروسک توسط روح یک بچه تسخیر نشده بلکه روحی شیطانی آن را تسخیر کرده که در مورد هویتش دروغ می گوید تا به دختران نزدیک شود، شاید هم قصد داشته روح یک یا دو نفرشان را تسخیر کند. دخترها Annabelle را به این زن و شوهر دادند تا در یک جعبه نمایش شیشه ای در موزه اسرارآمیز در کانکتیکت قرار دهند. در نشان روی شیشه نوشته شده است: هشدار: به نفعتان است درش را باز نکنید!
پ.ن:فیلمش واقعا ترسناکه! البته عروسکه بیشتر ترسناکش میکنه اونم فقط به خاطر قد بلندش و ابروهای عجیبش
با دقت به عکس فیلم نگاه کنین.قسمت دوم فیلمش هم اومده
یادم رف نقل قول بزنم!!!منظورم به این بود!!!
فرض کن توخونه تنهایی ساعت یک نصفه شبه.یکهو صدای بادگلو میاد.حالا می خندی یا می ترسی؟
دیدم ک یه زن با چاقو سینم رو پاره کرد .. آخرین نگاهم ب ساعت بود 12:07...از خواب بیدار شدم...شکر ک خواب بود...ی نگا ب ساعت کردم...12:06 بود...در کمدم با صدای آرومی باز شد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
والا من خیلی اینارو خوندم ترسمم نگرفت((83))
@M.A.S.K 89283 گفته:
دیدم ک یه زن با چاقو سینم رو پاره کرد .. آخرین نگاهم ب ساعت بود 12:07...از خواب بیدار شدم...شکر ک خواب بود...ی نگا ب ساعت کردم...12:06 بود...در کمدم با صدای آرومی باز شد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
والا من خیلی اینارو خوندم ترسمم نگرفت((83))
آره اینم بود ولی خب حوصله نداشتم به بقیه اضافش کنم
شانس آوردم وقتی میخوندم یکی دیگه کنارم خوابیده بود ) )
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Banoo.Shamash 89025 گفته:
یه عکس از خودم که روی تختم خوابیدم تو گوشیم بود...
ولی منکه تنها زندگی میکنم!
یادم باشه یه بار با یکی از دوستام که تنها زندگی میکنه این کارو بکنم :دی
چراغ اتاقش روشن شده است اما من اکنون از سر خاکش بارگشتم........
اوهوک
دوستان عزیز اگه فشارتون به نوسان افتاد سعی کنید یه نفس عمیق بکشید ، آب سردی بخورید و به چیز های خوب فکر کنید ، مثلا به وجود پر برکت من تو انجمن ... :دی
( سقف مقف ندارم دیگه خیلی وقتی آوار شده در جریانید که ... )
اینم ادامش :دی :
در تمام زمانی که توی این خونه زندگی کردم حاظرم قسم بخورم بیشتر از درهایی که باز کردم،در بستم ...
دخترم نمیذاره بخوابم چون با گریه های وقت و بی وقتش کلافم کرده.من حتی رفتم سر قبرش و بهش گفتم که تمومش کنه اما بی فایده بود.
بعد از یه روز خسته کننده میای خونه و میخوای یه خواب شبانه راحت داشته باشی دستتو که میبری بالا که چراغ رو خاموش کنی تازه یه دست دیگه رو میبینی که روی کلید چراغه،تق،چراغ خاموش...
رفت طبقه ی بالا تا بچه ی کوچیکشو که خواب بود چک کنه اما پنچره باز و تخت خالی بود...
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!
اه،اذیت نکن رضا،غلغلکم می یاد،اینو به برادرم گفتم،که این نصفه شبی داشت پامو غلغلک مید،وقتی دیدم دست بردار نیست پا شدم که بزنمش،ولی هیچکس تو اتاق نبود!
داداشی بیا بریم شنا،پاشو،پاشو دیگه!
طه بزار بخوابم دیگه،حالا ظهر می ریم شنا،الان هوا تاریکه.
ولی من تو روز که اینجا نیستم.
بعد یادم اومد برادرم یه ماه پیش تو استخر خونمون غرق شده بود!
ناگهان پاشدم،هیچکس اطافم نبود،و وسایل شنا طه کف اتاقم پخش بود!
***
ناگهان از خواب پریدم،یه نفر منو به تخت جراحی بسته بود،با ترس به اطاق نگاه می کردم،صدای پای چند نفر می یومد،همین که به بالای سرم رسیدن،فهمیدم تمامشون مریضایی بودن که زیر دستای من مرده بودن!
شب خوب بخوابید ، باشد که رستگار گردندید و دیگر هیچ :دی
خدا بگم چیکارت کنه؟
با این داستانایی که تو گذاشتی من شب چطوری بخوابم((227))
یادت نره در این مورد باید روز قیامت به من یکی پاسخگو باشی!گفته باشم!
خوابیده بودم... ناگهان حرارت دستی رو به دور گردنم احساس کردم... به اطراف نگاه کردم؛ کسی در آن نزدیکی نبود