سلام و درود
خوب بعله دیگه خودتون می دونید دیگه
باید بیاید تصورتون رو درباره بچگی و بزرگسالی امیرحسین بگید
یعنی هرچی شناخت تا به حال ازش کسب کردید رو بریزید بیرون
خخخخخخخ
اصن لهش کنید اقا
که دیگه داوطلب نشه
اهم...
یا امامزاده بیژن
از کجا شروع کنیم؟
آهان بله...
نوزادی: اون موقع بیشتر خواب بوده پس چیز قابل توجهی برای گفتن ندارم...
نوپایی: عاقا از نظر من یکی بهترین زلزله های نوپا در سرتاسر کشور همین ژوپی بوده...
ملت از دستش آسایش نداشتن...
من خودم تحقیق کردم مختصات تک تک قدم های این نوپای عزیز رو درآوردم... بعد با یک ماژیک این نقطه ها رو بهم وصل کردم...
و بعد آمار گرفتم...
و متوجه شدم در زمانی نه چندان دور جنگ جهانی خفیفی در این محدوده ها رخ داده که چون برای اولین بار مسئولین سریع رسیدگی کردند اثرات زیادی از این واقعه به جا نمونده...
کی جرئت داشت تنهاش بزاره؟
دیوار اتاقش پر از نقاشی بوده، و معمولا یه تیکه از اسباب بازیاش رو مزه مزه می کرده...
خردسالی: یا قمر بنی هاشم...
یکی از ذله کننده ترین خردسالان خاورمیانه
از اونایی که هرجا می رفته سریع دوست پیدا می کرده، بعد از راه راست به دیوار راست هدایتشون می کرده...
کودکی: یکی از قابل توجه ترین شیاطین منظومه ی شمسی...
همچنان در مرکز توجه، شنگول، شلوغ، و پرانرژی.
تمام سوراخ سنبه های محله رو بلد بوده، و احتمالا چندتاشون به دست خودش ساخته شدن.
از یه طرف دیگه، به هیچ عنوان نمی شد براش قلدری کرد.
البته انرژیش ساعت نه شب ته می کشید.
همچنین روزدرمیون یه چیزی رو پورد می کرده...
نوجوانی: کمی تا اندازه ای قابل تحمل تر
گهگاهی این کتابا رو ورق می زده... ببینه عکساش چه طورین... یه نگاهیم به حروف فارسیشون می نداخته...
ولی سر کلاس حواسش جمع بوده. محبوب معلما، مسئولین مدرسه، کاسبای محل و...
کلا کمتر کسی بوده که نشناستش.
زیاد با بروبچ بیرون می رفته.
جوانی: یه نمه بی خیال، و عمرا یه جا بند بشه.
اخبار آقای هاشمی رو هم با علاقه ی روزافزون دنبال می کنه (هی خدا... کی این ماه رمضون تموم می شه... مردیم از فضولی ()
معمولا نیمه ی پر لیوان رو می بینه.
به زودی یه آمارم از دخترایی که با تلسکوپ رصدش می کنن به دست میاریم...
بعد می ریم ببینیم عاشق می شه یا نه...
فکرشو بکنین! :دی
میان سالی: و بالأخره وارد دوران طولانی میان سالی می شویم...
یه شغل پردرآمد اما پر زحمت داره، و خیلیم دوستش داره. احتمال می ره سرکار یه نمه اخمو باشه...
عیال محترم هم برعکس خودش خیلی آرومه.
یه پسر داره صداش به زور درمیاد، یه دخترم داره از اون دخترای بابایی...
یه مقدار لوس بارشون آورده.
پیری: یه چندبار ادای مردن درمیاره تا همه رو سکته بده.
یه کتاب نوشته با عنوان "ژ مثل ژوپیتر"
خیلی دوست داره هرچند وقت یه بار با نوه هاش بره سفر...
البته یه عصای گنده ام داره هفته ای یک بار می کوبه تو مخ یه بنده خدایی...
دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه...
@JuPiTeR 54872 گفته:
من همچین کاری نمیکنم:دیدو:
عاقا جان ما بگو دیگه!
بیژن مرتضوی هستم، در آمدی بر نقد ژوپی مدیر سایت بی نهایت محترم(می گم که بنم نکنی...خخخخخ) انجام می دهم....
در دروان طفولیت چیز میز زیاد می گفته اما کی بوده که سر در بیاره؟؟؟ اگه شما زبون این طفل معصوم ...آخی... در اون دوران رو بلد بودین خودتون بیاید بهتر حدس بزنید...:دی
خب در دوران خردسالی، خردسال نگو بیبی عنکبوتی...خخخخخخ.....همچین دیوار رو می چسبید می گفت نههههههه من شوکول می خوام .. من آبنیات دسته قیچی می خوام....خخخخخخخ... اووووم البته فرض رو بر این می گیریم که اون موقع مشکل دستور زبانش حل شده بوده .... :دی
برسیم یه دوران کودکی، نه همون نرسیم خیلی بهتره. هنگام حضور وی در مهد کودک 20 درصد تلفات مالی و 30 درصد تلفات جانی به شکل خودکشی افزایش یافت... اوووم فک کنم سال بعد ببرنش زندان.... به سن مناسب نرسیده بود اخهههههه
فک کنم دوران نوجوانی رو جهشی رد کنم بهتر باشه، چون کار خاصی نبوده که انجام نداده باشه....البته نکته قابل توجه این بوده که از دوران کودکی به بعد عینکی شده، چون علاوه بر چش چرونی به شکلات بچه های مردم علاقه ی عجیبی به رد گیری اسپم پیدا کرده بود.... نتایجشم الان داریم می بینیم خوشبختانه
می رسیم به دوران الانش... بگو عاقا کمک می خوای؟؟؟ دست رد عمراً به سینت بخوره...خخخخخ..... اتفاقاً یه بار صد کیلویی رو شونت میافته..خخخخخ :دی
خداروشکر تا الان از درصد شیطنتش کم شده وگرنه همه باید غاز می چروندیم:دی
و با توجه به توضیحات سینا، فک کنم در سن هزار و پنجاه سالگی جوون مرگ شه و ناکام از دنیا بره(دور از جونش) :دی
خدایا چنان کن سر انجام کار که تو خوشنود باشی و ما در حیات...
این مرحله در خدمت شما هستیم با یک خاطره از آمادگی(پیش دبستانی) :
من و پسرعمهام تو یه کلاس بودیم:trollbaby:
همیشه هم وقتی پیش هم مینشستیم یه آتیشی به پا میکردم(هنوز هم همینجوره) که البته هر روز پیش هم بودیم :)" title=">:)" class="bbcode_smiley" />:74172_gholi_daman:
در یکی از این روزا نمیدونم چیکار کردیم(یادم نی) که این مربی گرام مارو به قسمت نوزادها برد و تهدید به بستن پوشک به ما کرد:وای: خخخخخخخخ
:20012_doset_nadaram:Milk::SweetJesus::Facepalm::no::ohgod::cerealguyspitting::shaking::wtfisthat::why::yuno:
بعله همچین موجودات نازنینی بودن مربیها!:pftch::f7u12f:
البته لازم به ذکره که این پوشک بستن مثه همون به ولیت بگو بیاد توی دبستانه خخخخخ:newspaperguytear:
خلاصه با کلی گریه و شیون و زاری و هزار تا منت و نصیحت مارو بردن داخل کلاس(توقع داشتین پوشک پا کنیم؟خخخخ):ghdgir::cry:;
تا آخر اون روز دست به سینه و به صورت ساکت نشسته بودیم اگه از دیوار صدا در اومده بود از ماهم در میومد:دیدو::123123::123123:
از فرداش دوباره شروع شد خخخخخ(پس چی آروم بشینیم؟):85642_efand::17402_(64)::troll:
اسم مربی هنوز یادم نرفته چون با شعر میگفت:«خاله گلنسا خالهی همهی بچهها.» خخخخخخخخخخخ😆:wufaccouqb69c4kz31z
@JuPiTeR 54859 گفته:
خو من میدونستم خودم انتخاب میشم بخاطر همین داوطلب شدم اصن
پسرم منم می دونستم ولی من نمی تونم تفاوت بذارم یا به جای بچه ها انتخاب کنم
این انتخاب اوناست
پس باید برای حداقل رعایت حقشون این نظرسنجی رو می زدم
بدو تولد: آنچنان جیغ هایی می زند که دکتر ترجیح می دهد او را زودتر به مادر و پدرش تحویل دهد و خودش به شنوایی سنجی مراجعه کند((131))
خردسالی: امیر عاشق مربی مهدکودکش است و او تنها کسی است که می تواند امیر را کنترل کند زیرا می داند در صورت نافرمانی، کتک خواهد خورد
نوجوانی: ریس مدرسه است. مدیر و ناظم هم از او حساب می برند. خلاصه همه فن حریف است
جوانی: پس از ورود امیر به دبیرستان، آهسته آهسته از میزان سلطه ی او بر همگان کم شد پس، او بی وقفه به دنبال راهی برای اثبات خود و توانایی هایش بود؛ تا این که راهی به ذهنش رسید:چ چیزی بهتر از سلطه بر بچه های مظلوم و بی کس مجازی
میانسالی: امیر که پس از مدتی بعد از از ازدواجش خود زیر سلطه ی همسر عزیز تر از جانش رفته است، در مقابل چشمان پر از اشک همگان، دنیای مجازی را بدرود گفت تا خود را برای جدال نابرابر در مقابل همسرش آماده کند
کهن سالی: امیر، عاشق این است که نوه هایش را به شهربازی ببرد. ولی نوه هایش از بیرون رفتن با خودداری می کنند؛ زیرا هر دفعه که اون آنها را بیرون می برد، توسط گشت ارشاد دستگیر می شود و آن ها مجبورند تنها به خانه برگردند. امیر نهایتا در 150 سالگی پس از کشتن آخرین همسرش بر اثر سکته ی قلبی از شدت هیجان، جان به جان آفرین تسلیم گفت
این اولین پست منه و امیدوارم امیر حسین عزیز ناراحت نشه
بدو تولد=تمامی دکتران و پرستارانی مسئولیت نگهداری این فرد را بر عهده داشتن خود به مدت 6 ماه در بیمارستان بستری بودند به جزء یک پرستار که دست از قضاء این پرستار تنها پرستار میانسال خانم یود که به باادبیش را نشان می داد
پیش دبستانی = فردی باهوش ولی در زمینه حقیقی بلکه مجازی به طوری که تمامی افرادی را که در مهد کودک بود در زمینه اینترنت در جیب کوچک خود قرار می دهد
دبستان =او متاسفانه فقط توانست تا سال چهارم دبستان ادامه دهد البته با نمرات ده الی دوازده و بعد از سال چهار ترک تحصیل کرده و پیش استا وب به عنوان شاگرد کار می کند
راهنمایی=این فرد به یک مدرسه اینترنتی رفت و با کمال تعجب معدل سال اول و دوم بیست می باشد بعد از تحقیقات بسیار متوجه می شوند که سایت مدرسه هک کرده و بعد از وی کردن سایت مدزسه معدل این دانش امز به دوازده می رسد
دبیرستان=این دانش اموز هم زمان سر عقل اومده و شروع به درس خوندن کرد ولی هنوز میل حود را به دنیای مجازی از دست نداده به همین دلیل سایی را تاسیس می کند و مانند یک پادشاه در ان حکومت می کند به سایت های دیگر حمله می کند و ان سایت تصاحب می کند معدل سال اول این دانش اموز 15 سال دوم 14 سال سوم 13 و در کنکور نیز شرکت نکرده است چون می خواست به حکومت خد ادامه دهد
میانسالی=یک سایت کافی نبود او به هزاران دامنه حمله می کند و تمام ان ها را تصاحب می کند همه در اینترنت او را کوروش حسین 2040 می شناسن چون او توانسته بود نوشته ها را به زبان دیگر در دامنه ای زندانی شده بود حمله کرده و ازادش کرده او منشور اینترنتی نوشت که باعث شد نوشته های زیادی شورش کرده و حاکمان خود را سرنگون کرده او حکومت مجازی خود را ایران 2040 نامید
مرگ=متاسفانه این فرد در یکی ا جنگ هایش یک ویروس خورد و همان جا مرد
خوب سلام من قبلی ها رو نخوندم که ببینم قبلا گفته شده یانه ولی من امیر رو عموما نمیتونم در سنین مختلف تصور کنم((55))
من امیر و از این بچه های نابغه میبینم یه چیزی تو مایه های تنها در خانه ولی از اونم خفن تر به نظرم گیتار برقی هم بلده بزنه(فقط همینجوری به ذهنم رسید)
آها الان باید اینو جواب داد....بچگی مث بچه گربه ...از در و دیوار بالا میرفت....نوچوونی مث اممم اون گربه شیطونا ک آدم میبینه میگرخه...و نهایتا جوونیش ک الانه از اون گربه تنبلا ک شیکم باد کرده(هرچند شیکم نداره((200)) )از جاش تکون نمیخوره..حسش نی آب بخوره میگه ماست میخورم آب نمیخورم...ولی در کل مث شیر شجاع...مث فلان کاری..خیلی کاری ینی واقعا خیلی زحمت میکشه داداشم...مث امممم پرستو صلح طلب و آرامش طلب و مهربون....مث آقا حیوون دیه ای موند ببندم ب ریش این گل پسر؟ماشالا ریش نیس ک مدل شیطونی و گوگولیه داعشه((207))((207))((207))((206))((206))
ولی واقعا قدرشو بدونید ... بی امیر سایت سایت نیس دیگه
پشت پرده خیلی زحمت میکشه...تو تاریکی...خیلی زحمت میکشه...خداییش یکی از ستونای سایته...تیم مدیریت ستونای سایت ما هستن...
در آخر سلامتی دورقاب چینا..دستمالا...خودشیرینا..((206))((206))((206))((206))((206))((206))((206))
مدیونید فک کنید خودمو میگم((200))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
.........
من که میگم :
تو بچگی از اینایی بوده که عینک ته استکانی میزدن و خودشون رو خر خون جلوه میدادن . و این که ... وقتی قهر میکرده میرفته بالای درخت و تا صبح روز بعد پایین نمیومده! بعد بزرگ تر که شده عینک بدون فریم میذاشته که باکلاس بشه ( ناگفته نماند که مظهر بی کلاسی بوده)😊
دیگههههه ....؟ نمیدونم خب بریم سر بزرگسالی در بیست سال آینده ، با یه دست بچه گرفته با اون دستش داره به نوه بابابزرگ میگه حرف بد نزن ، لحجه تو هم واسه خودت نگه دار! 😆
همین!
خدا بخیر بگذرونه!!!:دی
نوزاد: از این نوزادا بوده که صبح تاشب میخوابیده... شب نمیزاشته مامان و باباش بخوابن!!!
کودکی: شیطون بوده... از دیوار راست بالا میرفته... خرابکاری میکرده وخودشو میزده به اون راه!!!
دبستان: ازین بچه ها بوده که درسای مدرسه رو نصفه نیمه میخونده ولی درعوض ی عالمه کتاب متفرقه میخونده!!!
راهنمایی: کم کم فهمیده که خوندن درسای مدرسه هم کار بدی نیست... مظلوم نما بوده ولی همه شررا زیر سرش بوده!!!
دبیرستان: بالاخره متوجه میشه که باید درس بخونه و دوره آخر تحصیلیشه!!! درس میخونده و هر وقتم خسته میشده میومده کله بچه ها رو مجازی میکنده!!!
کنکور: چی بگم؟؟؟ خودتون فکرشو بکنید!!! آه بچه ها گرفتتش خراب کرده احتمالا!!!
دانشجویی: شر دانشگاه ولی عشقه دانشجو ها... پایه ترکوندن کلاسا!!!
جوانی: نمیدونم همسرشو چجوری پیدا کرده ولی... خدا درو تخته رو باهم جور میکنه!!! نصفه سایتو زده به اسمه همسرش دعواشون که میشه همدیگرو بن میکنن!!! پایه خرابکاری با بچه هاشه ولی همچنان مظلوم نما!!!
میانسالی: همچنان این روندو با نوه هاش ادامه میده!!! احتمالا ازین بابابزرگاست که نوه هاش هرچیو میخوان کسی نفهمه یا مثلا خرابکاری تو مدرسه میکنن میبرنش و بهش میگن!!!
پیری: در نهایت همچنان جوان و زنده است.... مگه زنده دلا هم میمیرن؟؟((200))