Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

معرفی اساطیر اسکاندیناوی

5 ارسال‌
4 کاربران
4 Reactions
6,944 نمایش‌
hossein.ghazy2
(@hossein-ghazy2)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 543
شروع کننده موضوع  

سلام

اینجا اساطیر کشور اسکاندیناوی رو معرفی می کنیم.

مثل تور، اودین، لوکی، بالدر.


   
neo، neo و berta واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

اودین

اودین (به انگلیسی: Odin)‏ خدای خدایان در اساطیر نوردیک است. او که فرزند بور و بستلا می*باشد، آلفادیر به معنی پدر همگان نامیده می*شود زیرا که به راستی پدر همه خدایان است. از پیوند او با ایزدبانویی به نام فریگ، پنج خدا به نامهای بالدر، هودر، هرمود، تیر و براگی زاده شدند. از ایزدبانویی به نام یورد، دارای فرزندی به نام ثور شد و ویدار نیز فرزند اودین و گرید است.

اودین هم خدای جنگ و مرگ است و هم خدای چامه و خرد. او نه روز گرسنه و تشنه به این سان که با نیزه خودش زخمی نیز شده بود، از ایگدرازیل آویزان ماند (به همین سبب نام ایگدرازیل به درخت جهانی داده شده است. ایگ از کنیه*های اودین و به معنی هراس انگیز است) و پس از این زمان با آموختن نه سرود جادویی و هیجده رون، افتاد. از این رو او توانایی این را پیدا کرد تا مردگان را به سخن وادارد و با خردمندترین آنها رایزنی کند.

تالار اودین در آسگارد والهالا (سرای کشتگان) است و تخت نامور او، هیلدزکیالف که هنگام نشستن بر روی آن می*تواند هر کجا از نه جهان را ببیند، در این تالار جای گرفته است. دو کلاغ به نامهای هوگین (اندیشه) و مونین (سرشت) هر روز گرد جهان پرواز کرده و برای او رخدادهای جهان را بازگو می کنند. دو گرگ به نامهای جری و فرکی نیز همیشه اودین را همراهی می*کنند و اودین هر خوراکی را که برای او آورده می*شود را به این گرگ*ها می*دهد زیرا او تنها می*انگبین می*نوشد و نیازی به خوراک ندارد.

اودین دارای گنجینه هایی است: نیزه*اش گرونگنیر که هرگز به بی راه نمی*رود؛ انگشتری جادویی دروپنیر که هر شب نه انگشتر مانند خودش پدید می آورد؛ و توسن هشت*پای او که سلیپنیر نام دارد.

اودین تنها یک چشم دارد که مانند خورشید می*درخشد. او چشم دیگرش را در برابر نوشیدن اندکی از آب چاه خرد (در برخی متون در برابر فرستادن نسیمی از این چاه) به نگهبان این چاه که میمیر نام دارد بخشیده است.

در جایی دیگر اودین در خوانی دشوار می*انگبین سخن*سرایی را از یوتون*هایم می رباید. او هم رونها و هم خردی که از چاه خرد به دست آورده و هم می*انگبین سخن*سرایی را به انسان*ها میبخشد.

در روز نبرد فرجامین، راگناروک، اودین بدست گرگ غول*پیکری به نام فنریر کشته خواهد شد.

اودین نام*های بیشماری دارد که برخی از آنها در اینجا آورده شده است: اوثین، وودان، ووتان (چهارشنبه روز اودین بوده و به نام وودان نامگذاری شده بود، اما کم کم به سان کنونی آن در آمده است)، واک، والتام، ایگ (در برخی کتاب*ها هراس انگیز و برخی جاها اسب اخته! برگردان شده است)، بلیندی ( به معنای کور)، آلفادیر (پدر همگان)، والفادیر (پدر کشتگان)، هانگاگوث (خدای به دار آویختگان) و ...

منبع: ویکیپدیا

ثور (به انگلیسی: Thor)‏ خدای آذرخش در اساطیر اسکاندیناوی، پسر اودین و یورد و یکی از قدرتمندترین خدایان است. او با سیف، یکی از الهگان باروری ازدواج کرده است، ولی با ماده غولی به نام یارسانکسا (به معنی قمه آهنی) نیز رابطه دارد و حاصل این رابطه دو پسر به نامهای ماگنی و مودی و دختری به نام ثراد است. تیالفی، قاصد خدایان، همدم و خدمتگزار ثور است.

ثور را معمولاً بصورت مردی قوی پیکر با ریش قرمز و چشمانی درخشان تصویر کرده*اند. با وجود ظاهر نه چندان دوستانه، پرستش ثور به عنوان نگهبان و حامی خدایان و انسان*ها در برابر نیروهای شر بسیار رایج بوده است. محبوبیت و رواج پرستش ثور حتی از پدرش یعنی اودین نیز بیشتر بود زیرا او بر خلاف اودین خواستار از جان گذشتگی انسان*ها نبود. در معبد مخصوص ثور به نام معبد اوپسالا (که در سال ۱۰۸۰ میلادی ویران شده و به جای آن یک کلیسا ساخته شد!) ثور و اودین که در سمت راست او ایستاده بود به تصویر کشیده شده بودند.

وایکینگ*ها اعتقاد داشتند که در زمان توفان*های صاعقه، این ثور است که در آسمانها سوار بر ارابه*اش که توسط دو بز به نامهای تانگریسنی و تانگنوست کشیده می*شود حرکت می*کند و هر بار که پتک معروفش، میولنیر را پرتاب می*کند صاعقه به وجود می*آید. ثور برای استفاده از این پتک، دستکشی به نام یارنگریپر به دست می*کند . او همچنین کمربندی بنام مگینگیارد بر کمر می بندد که قدرت فوق العاده او را دو برابر می کند.

ثور در قسمتی از آسگارد به نام ثرادهایم (یعنی محل اقتدار) تالاری به نام بیلسکیرنیر دارد. بزرگ*ترین دشمن ثور، یکی از فرزندان لوکی، مار جهانی یورمونگاند است. در روز راگناروک، ثور سرانجام یورمونگاند را می*کشد اما خود بر اثر زهر این مار جان می*سپارد و پسرانش پتک او را پس از مرگش به ارث خواهند برد.

در اسطوره*های تیوتونیک، خدایی به نام دونار معادل ثور دانسته شده، حال آنکه رومی*ها او را معادل ژوپیتر، خدای خدایان خود می*دانستند. روز پنجشنبه روز ثور است.

منبع:ویکیپدیا

لوکی از خدایان یا یوتون ها (و یا هر دو) در اساطیر نوروژی است. وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. وی پدر هل و همچنین ماری افسانه ای به اسم یورمونگاند که این مار سرانجام در راگناروک، ثور را میکشد و توسط او کشته میشود؛ فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک، اودین را میکشد. روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛ وی گاهی به عنوان یار و کمک کننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود. او یک دگرپیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است. رابطه حسنه لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از این خدایان، بالدر را طرح ریزی میکند. وی توسط خدایان محکوم میشود و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیجین این زهر را در کاسه ای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود. در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.

منبع:ویکیپدیا

بالدر (Baldr) رب النوع نور، لذت، پاکی، معصومیت و دوستی در اساطیر اسکاندیناوی است. پسر اودین و فریگ، هم در میان خدایان و هم در میان انسان*ها محبوب بود، و انسان*ها او را بهترین خدایان می*دانستند. او بسیار زیبا، خردمند و خوش زبان بود، هر چند که قدرت کمی داشت.

همسر او نانا دختر نپ و فرزند آنها نیز فورستی، رب النوع عدالت بود. تالار ویژهٔ بالدر در آسگارد بریندابلیک به معنی شکوهمند نام دارد.

ویرایشمرگ بالدر

مرگ بالدر

بیشتر داستان*های حول شخصیت بالدر، داستان مرگ او را بازگو می*کنند: بالدر رویاهایی راجع به مرگ خودش میبیند و مادرش، فریگ، برای حفاظت از فرزندش در جهان دوره افتاده و از همه اشیا، موجودات و نیروهای طبیعت (از مارها، فلزات، بیماریها، سموم و حتی آتش) سوگند گرفت که به پسرش آسیبی نرسانند. همه اینها سوگند یاد کردند که نوع آنها هرگز به بالدر آسیب نرسانده و در آسیب زدن به او نقشی نیز نداشته باشند.

با تصور رویین تن شدن بالدر، خدایان از آن پس با قرار دادن بالدر به عنوان هدف تیرها و سلاحهای خود به تفریح می*پرداختند.

لوکی خبیث و حقه باز، به بالدر حسادت ورزید و در پی علت رویین تنی او ظاهر خود را تغییر داد و نزد فریگ رفت و علت را پرسید. هنگامی که فریگ پاسخ داد که تمام موجودات سوگند خورده اند که به بالدر آسیبی نرسانند، لوکی بداندیشانه پرسید:«همه چیز؟» و فریگ به او گفت که تنها یک بوته کوچک داروش در غرب بود که به خاطر کوچکی، فریگ بی توجه از آن گذشته بود.

لوکی با عجله به سراغ داروش رفت و آنرا یافت و از آن یک دارت ساخت. سپس به محل ضیافت خدایان بازگشت و دید که هودر برادر دوقلوی بالدر که نابینا بود در گوشه*ای از محفل نشسته است. به سراغ هودر رفت و از او پرسید که چرا در بازی شرکت نمی*کند. هودر جواب داد که اولا چون کور است و ثانیا چیزی برای پرتاب به سمت بالدر ندارد. لوکی دارت را به هودر داد و از او خواست که با راهنمایی او در بازی شرکت کند. هودر دارت را با راهنمایی لوکی پرتاب کرد و دارت مستقیما به قلب بالدر خورد و او بیجان بر زمین افتاد.

در حالی که خدایان مشغول عزاداری برای بالدر بودند، اودین فرزند دیگرش، هرمود دلاور را سوار بر سلیپنیر به سوی هل، الهه دنیای مردگان فرستاد تا به التماس از او بخواهد که بالدر را به دنیای زندگان بازگرداند. هل تقاضای خدایان را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری و شیون نمایند. با توجه به محبوبیت بالدر کار ساده به نظر می*رسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بی اثر نمود: لوکی خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر در دنیای مردگان باقی ماند.

خدایان جنازه خدای مرده را لباس سراسر قرمز پوشاندند و او را بر روی تل هیزم مرده سوزی بر عرشه کشتی خودش، رینگهورن قرار دادند. در کنار او همسرش، نانا آرمید که پس از مرگ بالدر از شدت اندوه قلبش شکست و او نیز در پس همسرش مرد. اسب بالدر و گنجینه*هایش نیز در کنار او قرار گرفتند و پس از آتش زدن تل هیزم، کشتی توسط ماده غولی به نام هیروکین به دریا فرستاده شد.

لوکی نتوانست از انتقام خدایان بگریزد و هودر نیز توسط والی، پسر اودین و ریند کشته شد. والی دقیقا به همین هدف و برای گرفتن انتقام بالدر زاده شده بود.


   
berta واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
khdragon
(@khdragon)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 325
 

همه رو که داری می نویسی شروین

یورمونگاند یا مار جهانی یا مار میدگارد، مار دریایی بزرگی است که فرزند دوم لوکی و انگربودا است. برطبق ادای منثور، اودین هر سه فرزند لوکی، فنریر، هل و یورمونگاند را می*گیرد و یورمونگاند را در اقیانوسی که زمین(میدگارد) را در بر دارد می اندازد. این مار آنچنان بزرگ می*شود و رشد می*کند که دورتادور زمین را می*گیرد و سرش به دمش می*رسد. دشمن اصلی یورمونگاند، ثور است و در راگناروک، ثور موفق به کشتن یورمونگاند می*شود ولی خود توسط زهرش کشته می*شود.

فنریر گرگی غول آسا در افسانه های نورس است که در ادای منظوم و ادای منثور از او به عنوان پدر دو گرگ دیگر، اسکول و هاتی، و فرزند لوکی یاد شده است. در اساطیر نورس پیشگویی شده بود که در راگناروک، وی اودین را پس از نبردی طولانی خواهدکشت و خود توسط پسر اودین، ویدار کشته میشود. در ادای منثور علاوه بر اینها گفته شده که خدایان بخاطر قدرت آینده نگری خود و پیشبینی دردسرآفرینی فنریر او را به بند کشیدند که برای این کار تیر، دست خود را از دست میدهد.

ونیرها یکی از دو گروه خدایان نورس هستند که در ونه*هایم زندگی می*کنند (گروه دیگر، آسیرها هستند که در آسگارد زندگی میکنند) ونیرها خدایان باروری و حاصلخیزی و خرد هستند و میتوانند آینده را ببینند. نام دنیای ونه*هایم از نام اینان گرفته شده است. پس از جنگ آسیر و ونیر، که بین آسیرها و ونیرها به وقوع پیوست، ونیرها به آسیرها ملحق شدند و حتی در بسیاری مواقع آنها را با آسیر یکی میگیرند. ازجمله ونیرها میتوان به فریا، فری و نیورد اشاره کرد.

در اساطیر نورس نُه جهان گوناگون گرداگرد درخت جهان، ایگدرازیل، گسترده شده اند.

آسگارد، جهان زیستگاه آسیر، که با پل بیفروست به جهان*های دیگر پیوند داشت.

الف*هایم، زیستگاه الف*ها

ونه*هایم، سرزمین ونیر

میدگارد، به چم(معنی) سرزمین میانه، جایگاه زندگی انسان*ها

یوتون*هایم، زیستگاه یوتون*ها یا غول*های یخی، دشمنان آسیر

سوارتالف*هایم، جایگاه زندگی الف*های تاریکی

موسپل*هایم، جهان آتش، سرزمین موسپل آتشین شمشیر

نیفل*هایم، یکی از جهان*های زیرین، جهان برف و یخ و تاریکی

هل*هایم، دوزخ نوردیک. گستره فرمانروایی هل، سرزمین همیشه سرما

آسگارد در اساطیر اسکاندیناوی یکی از نه بخش جهان و اقامتگاه اسیر (یا ازیر یا به روایتی آس*ها) خدایان جنگاور اسکاندیناوی است. آسگارد که در میان نه بخش جهان بالاتر از دیگران جای دارد، با دیواری بلند از سنگهای بزرگ محافظت می*شود. دیوار آسگارد توسط یکی از یوتونها به نام بلاست (یا هریمثورز) ساخته شد.

هم سطح با آسگارد، دو بخش دیگر از جهان به نامهای واناهایم و آلفهایم نیز قرار گرفته*اند. تالاری به نام والهالا نیز در آسگارد ساخته شده*است که در آن جنگجویان کشته شده (اینهریار)، در انتظار نبرد نهایی (راگناروک) به سر می*برند.

در میان آسگارد دشت بزرگ ایداوول (یا ایدا) جای دارد که خدایان در این دشت در تالاری به نام گلادزهایم و ایزدبانوان در تالاری به نام وینگولف جمع شده و مورد موضوعات مهم به تصمیم*گیری می*پردازند.

خدایان همچنین هر روز بر سر چاه سرنوشت (اورداربرونر) که در زیر ریشهٔ ایگدرازیل در آسگارد است به گفت و گو می پردازند.

والهالا (Valhalla) سرایی بود در افسانه*های اسکاندیناوی که تالار کشتگان به شمار می رفته است و از آن اودین خدای خدایان بود. این تالار بزرگ پانصد و چهل در دارد. تیرهای به کار رفته در این تالار نیزه هستند و سرتاسر تالار از سپرهای بسیار پوشیده شده است. زره*های سینه*پوش فلزی نیز برای ساخت نیمکت*های این تالار به کار رفته*اند. یک گرگ از درب باختری تالار پاسداری می*کند و شاهینی در بالای آن در پرواز است.

والکیری*ها نیمی از کسانی که در میدان نبرد کشته می*شوند را به این تالار می*آورند. این پهلوانان که اینهریار نامیده می*شوند، در این تالار خود را برای نبرد روز راگناروک آماده می*کنند. در روز راگناروک از هر در این تالار هشتصد جنگجو شانه به شانه به بیرون می آیند و به سوی میدان نبرد می*روند.

والهالا برگردان انگلیسی از واژه نوردیک وال هول یا Valhöll به چم(معنی) تالار کشتگان است.

تیر خدای پیروزی و جنگ تن به تن در اساطیر نورس است. در این اساطیر آمده که فنریر، گرگ عظیم که باید به بند کشیده می*شد هر طنابی را پاره می*کرد تا آنکه دورف*ها ریسمانی افسانه*ای ساختند که اگرچه به ظاهر نازک و ابریشمی بود، ولی از شش عنصر جادویی ساخته شده بود که آنها عبارت بود از:

صدای پای گربه

ریش زن

ریشه کوه

عاطفه خرس

نفس ماهی

تف پرنده

به همین دلیل امروزه نشانی از این عناصر بر روی زمین نیست. سرانجام تیر داوطلب بستن گرگ شد و در این راه دستش را از دست داد.

گینونگاگپ یا Ginnungagap که به معنی «ظاهراً خلا» است، در کیهانشناسی اساطیر نوردیک (نورس*ها Norse مردمان اسکاندیناوی هستند) پوچی کهنی است که نیفلهایم (سرزمین ازلی یخ) و موسپلهایم (سرزمین ازلی آتش) را از هم جدا می*کند.

در ابتدا، پیش از آنکه دنیای خدایان و انسان*ها شکل بگیرد، از چشمهٔ هورگلمیر که در میان سرزمین*های یخ زدهٔ نیفلهایم قرار داشت، یازده رودخانه که به نام الیواگار معروف هستند، سرچشمه گرفتند. بعد از گذشت دوره*ای طولانی، آب الیواگار در نیفلهایم جریان پیدا کرد و وارد قسمت*های شمالی گینونگاگپ شد و در آنجا منجمد گشت. این آبهای یخ زده صفحات یخی بزرگی در میان پوچی پدید آوردند و هوای گرمی که از سوی موسپلهایم می*آمد، مقداری از این یخها را آب کرد و بدین ترتیب منطقه*ای از آب مایع در گینونگاگپ به وجود آمد که حیات نیز از همین مکان آغاز گشت.

اولین موجود زنده که در این مکان به وجود آمد هیولایی یخی به نام ایمیر بود. همچنین به همراه ایمیر ماده گاوی به نام اودوملا نیز هستی یافت.


   
پاسخنقل‌قول
mahshid2019
(@mahshid2019)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

سیجین همسر لوکی رو یادت رفت

دست گلت درد نکنه((110))


   
پاسخنقل‌قول
mahshid2019
(@mahshid2019)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

@مهشید 85545 گفته:

سیجین همسر لوکی رو یادت رفت

دست گلت درد نکنه((110))

خودم اضافه می کنم:(از ویکی پدیا)

سیگین در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوی وفاداری و شفقت، دومین همسر ایزد شرارت لوکی بود که از او صاحب دو پسر به نام‌های نارفی و والی شد. او بر طبق شواهد یکی از اعضای آسیرها است، اما برخی تفسیرات او را جزوه یکی از ونیرها به شمار می‌آورند و از والدین او نامی در افسانه‌های باقی‌مانده ذکر نشده‌است. هنگامی که لوکی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده شد و ماری از بالای سر او زهرش را بر او می‌ریخت، سیگین روز و شب کاسه به دست در کنار او بود و زهر را جمع می‌کرد تا مانع درد کشیدن همسرش شود. اما زمانی که می‌خواست کاسه زهر را خالی کند، چند قطره زهر بر روی لوکی می‌ریخت، فریادی که لوکی از درد می‌کشید موجب زمین لرزه در میدگارد می‌شد. سیگین تا نبرد نهایی راگناروک در کنار لوکی باقی ماند


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: