بعضی مرگها بزرگ ترند
سالها و نسلها زندگی من و تو تنها لحظه ای از مرگ آن ستاره ی فروزان در آسمان شب است
و من همچون شب پره ای محصور در حبابی شیشه ای، در حجمی ناچیز از زمان
خیره می می مانم روی نور افتان و خیزانش
دل فریفته ی دنیایی که درکش نمی کنم، گرفتار افسونی فرا زمینی
نگاهم می گذرد از این سد سکون، نفوذ می کند در این تیرگی بی انتها
تا به جمودی از جنس ابدیت آغشته شود
تا زندگی برای لحظه ای کوتاه، بر مرگی بزرگتر مماس شود...
وااااااااااای بالاخره...
عالی بود علی! مثلا همیشه!
احسنت! :دی
وای فقط می تونم بگم فوق العاده بود. مرسی((48))
عاق خیلی قشنگ بود ولی خب من مفهوم خاصی ازش نگرفتم مشکل از منه یا واقعا مفهوم خاصی نداشت؟؟؟:دی
@master 84209 گفته:
نگاهم می گذرد از این سد سکون، نفوذ می کند در این تیرگی بی انتها
تا به جمودی از جنس ابدیت آغشته شود
تا زندگی برای لحظه ای کوتاه، بر مرگی بزرگتر مماس شود...
راستش این قسمتو زیاد درک نکردم!((200))
بقیشم تا اونجاییکه من درک کردم عااالی بود! مچکر!!
مرسی بابت تحسینات،
کلیت شعر (اگه بشه اسمشو شعر گذاشت) تلاش برای بیان و انتقال یه حس بود. وقتی به آسمون بالای سرت نگاه می کنی، اتفاقا و داستانایی فراتر از حد درک و توجه ما دارن پیش می رن. حسرتی که در پی اون نگاه برای تماس با عالمی دیگه و شعوری از سطحی کیهانی به آدم دست میده انگیزه نوشتن این متن بود. بخوام حرف بزنم زیاد و احتمالا چرت و پرت میشه.
من به دو دلیل دگرگون شدم
1- علی متن جدید داره!!!
2- دیروز بابام زده تو سرم!!!
عالی چی بگم دیگه؟
خیلی خیلی خوب بود درست میشد احساسات رو تویه متن حس کرد
و شروع واقعاً عالیه
بعضی مرگها بزرگ ترند
سالها و نسلها زندگی من و تو تنها لحظه ای از مرگ آن ستاره ای فروزان در آسمان شب است
بینهات عالی