خیلی وقته داستان نذاشتم.....اممم خب امیدوارم خوشتون بیاد(یه کم)
.
.
.
لبانت را از هم باز میکنی
تمام من از چشمانم فریاد میزنند:فقط نگو نه
نگو مرا نمیخواهی
نخواسته شدن درد دارد غم دارد حسرت سرخی خنده بر لب های رنگ پریده به همراه دارد
حالم را که میفهمد جز عقاب تک پروازی که قلمروی تنهایی هایش را بر فراز کوه های بلند ساخته
هق زدن های عاجزانه ام را که میبیند جز دیوارهای بی زبان اتاق
آه کشیدن های قلب پیرم زیر صخره های غرور مدفون است سوزوگدازهایش به گوش نمی رسد
اما نه بغض های سنگینی که ثانیه های زندگیم را به بازی گرفته
نه فریادهای بی اختیاری که از فرط وحشت در برابر سرمای به پاخواسته از حقیقت تلخ طرد شدن ظاهر بی تفاوتم را درهم می شکند
هیچ یک فایده ای ندارند
میخواهم گوشه ای بنشینم سرم را در آغوش دستانم رها کنم و آرام به روزگار بگویم:
باشد.... تو بردی فقط تو را به خدا تمامش کن
میدونی مهم چیه؟
مهم اینکه مثل من اگه هزار بار زمین خوردی بلند شی
نه شنیدی نا امید نشی
نارفیقی دیدی رفاقت کنی
خخخخ
داستانت که یه عمر زحمت کشیدی براش یه هو پاک بشه بدون بازگشت!بلند شی بگی بی خیال خودمو عشق است!
زمانه زمان سختی است
دوستانت از پشت میزنند...خنجر
و دشمنانت از روبرو
و چه زیباست روزی که....دشمنت دستت را بگیرد تا تو از زمین بلند شوی
و انگاه دوست واقعیت را میشناسی
.
.
.
.
.
شرمنده یا بار جمله خیلی سنگین بود....یا من چرتو پرت نوشتم((105))
اما بالاخره دلنوشته بود دیه((3))
"تمام من از چشمانم فریاد میزنند:فقط نگو نه" به نظرم کمی گنگه
"نه فریادهای بی اختیاری که از فرط وحشت در برابر سرمای به پاخواسته از حقیقت تلخ طرد شدن ظاهر بی تفاوتم را درهم می شکند" خیلی جمله طولانی شده و احتمالا باید دو بار خونده شه تا معلوم شه چی گفتی. شاید به 2و3 جمله میشکوندیش بهتر بود.
مرسی.
@master 81174 گفته:
"تمام من از چشمانم فریاد میزنند:فقط نگو نه" به نظرم کمی گنگه
"نه فریادهای بی اختیاری که از فرط وحشت در برابر سرمای به پاخواسته از حقیقت تلخ طرد شدن ظاهر بی تفاوتم را درهم می شکند" خیلی جمله طولانی شده و احتمالا باید دو بار خونده شه تا معلوم شه چی گفتی. شاید به 2و3 جمله میشکوندیش بهتر بود.
مرسی.
احسنت به اقا علی مدیر کلللللللل انجمن، اینجام نقققققققد
اینجا دیگه نقدر نمیخواد.
شاید کسی یه حسی داشته باشه یا حرفی توی دلش داسته باشه که واقعا نتونه درست وصفش کنه و به نظر بعضی ها کنگ بیاد و به نظر بعضی ها جفنگ اما برای نویسندش یه دنیا حرفه!
چاکر اقا علی!
خستهام میفهمی....خستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
.
.
.
.
.
اوج دلنوشته نویسی من
البته کاملا حقیقته