آسمان از کار زمینیان رو سیاه شده بود. خورشید رو پنهان کرده بود تا نافرمانی مسلمانان را نبیند، باد بر در خانه ها می کوبید و کمک می خواست اما چه بدمردمی که دیدند چه شد و هیچ نکردند.
گله ای کفتار، دندان لخت کرده، کوچه ها را به سوی خانه شیرخدا می پیمودند. باد از جلویشان می گریخت و روباه صفتانی که ادعای شیر بودن داشتند در خانه هایشان می خزیدند. باد هنوز هم کمک می خواست، بر بی کسی یاور خیر العالمین می گریست و هو هوی غمناکش در شهر خالی از مرد می پیچید.
حریم دردانه ی رسول را شکستند و یاس پیامبر را کبود کردند. در از ضربه زدن به خیرالنسا در آتش شرم می سوخت، دیوار از دیدن میخ و پهلوی خونین می لرزید. باد زوزه می کشید، ضجه می زد و شیون می کرد. فلک از کار بنی بشر در حیرت و ملائک گریان!
غلاف شمشیر بر دستهایی کسی کوبیدند که محبوترین و عزیزترین برای پیامبر بود. کوفتند بر تنی که پاره تن پیامبر بود. شکستند پهلویی را که جایگاه سرور جوانان بهشت بود.
بستند دستی را که در غدیر بالا رفت، دست کسی را که در غدیر با او بیعت کردند. شمشیر بر گردن مردی گذاشتند که برادر رسول بود.
آه از آن روز،آه از در سوخته، آه از پهلوی شکسته، آه از دستهای بسته، آه از میخ خونین، آه از شرم آسمان و زمین، آه از زینب گریان، آه از بیعت اجبار، آه از غلافهای شمشیر، آه از کبودی هایی که علی ندید، آه از دردهایی که فاطمه کشید، آه از تابوتی که شبانه دفن شد و آه از قبری که هیچگاه پیدا نشد، آه از تنهایی علی، آه از یتیمی حسنین، آه آه آه...
خیلی دوست داشتم سید بودم ... به خاطر اینکه سیدها به حضرت فاطمه میتونن بگن مادر
ایام فاطمیه رو به همه تسلیت میگم