یک جمله در باره داستان:
آنگاه که زاده شود پسری از دو نسل، آنگاه است که ققنوس سفید باز خواهد گشت.
خلاصه:
داستان درباره پسریه که خانوادش توسط ارواح شیطانی از بین میرن و اون تازه متوجه میشه که تو چه دنیای عجیبی زندگی میکنه. دنیایی پر از جادو و جادوگری...
لیست فصول داستان شمشیرزن سیاه | لینکهای دانلود فصول | |
1 | شمشیرزن سیاه فصل اول | دانلود فصل اول |
2 | شمشیرزن سیاه فصل دوم | دانلود فصل ۲ |
3 | شمشیرزن سیاه فصل سوم | دانلود فصل ۳ |
4 | شمشیرزن سیاه فصل چهارم | دانلود فصل ۴ |
5 | شمشیرزن سیاه فصل پنجم | دانلود فصل ۵ |
6 | شمشیرزن سیاه فصل ششم | دانلود فصل ۶ |
7 | شمشیرزن سیاه فصل هفتم | دانلود فصل هفتم |
8 | شمشیرزن سیاه فصل هشتم | دانلود فصل ۸ |
9 | شمشیرزن سیاه فصل نهم | دانلود فصل ۹ |
سلام.
نثر و توصیفاتت به شدت جای کار دارن. مثلا افعال تکراری:
هیچ کدوم از اینا فکر نمیکردم و داشتم تو خیالت خودم سیر میکردم. ❌
به هیچکدام از اینها فکر نمیکردم و در خیالات خودم غرق بودم. ✔
یا مثالهای دیگه!
محاورهای و ادبی قاطی شده بودن، علائم نگارشی رعایت نشده بودن و ...
ضمن اینکه اطلاعات داستان ضد و نقیض بودن کاملا!
یه حا گفته بود نمیخوام تو کارگاه کار کنم و خستهکنندهاس و دوست ندارم و ...، یکجا گفته بود که خودم به پدرم بهم گفتم کار یاد بده! خب در این صورت دیگه این غرغرها اصلا شایسته نیست!
ضمن اینکه دوست عزیز، به نظر من و نظر شخصی من بر اساس اصول اخلاقی، حتی توی داستان هم اینچنین صحبت کردن و اعلام نفرت از پدر واقعا کار شایستی نیست. شاید پدرش یکسری اشکالات داشته بود اما تمرکز کردن روی اونها و پررنگکردنشون اصلا کار جالبی نیست! خواننده هم اینطور زده میشه از داستان!
و خب رک بگم پتانسیل و استعداد خوبی توی تو میبینم! واقعا اگر تمرین کنی میتونی از استعدادت به خوبی استفاده کنی!
عرضم به حضورت که به نظر من برای قویتر شدن قلمت، بهتر نیست در آغاز شروع کنی به نوشتن داستانهای کوتاه؟
یا میتونی تمارین تقویت قلم که انواع مختلفی دارن رو انجام بدی. یا بهتر از همهی اینها میتونی خیلی راحت، یه داستان رو پیش خودت چندین بار بازنویسی کنی! هر بار قلمت و داستانت از بار قبل بهتر میشه. حتما این مورد رو امتحان کن.
موفق باشی ((48))
خیلی بابت انتقاد ممنونم.
و اینکه اون بخاطر این از پدرش خواسته کارکدن بهش یاد بده،
چون کار دیگه که باب میلش باشه نبوده تو رمانم ذکرش کردم.
تازه این داستان ادامه هم داره و حتما بهتون قول میدم که درستش کنم.
و اگه یه ویراستار خوبم سراغ دارید لطفا بهم معرفیش کنید.
با تشکر
سلام
نثرت به شدت مشکل داره
طوری که خواننده از همون اول داستان زده میشه وگرایش پیدا نمیکنه به خوندن مثال:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست، گاهی اوقات باید برای نجات جون خودت یا دیگران شمشیر بزنی یا گاهی برای بردن تو مسابقه ای که آرزو ها رو برآورده میکنه.
بله آرزو ها، آرزو هایی که گاهی دنیا رو به تباهی میکشونه یا گاهی به مردم زندگی میبخشه.
اگه دلی پاک داشته باشی قطعا به خواسته هات خواهی رسید و بهترین خواهی بود تو جمع دیگران.
پس هرگز اجازه نده که سیاهی قلبت رو تیره کنه و پاکی رو ازش بگیره.
اگه اینجوری مینوشتی خیلی بهتر بود البته نظرمنه:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست گاهی باید برای نجات جان خودت یادیگران شمشیر بزنی گاهی برای پیروزی درمسابقه ای که سبب تحقق ارزوهاست
بله ارزوها ارزوهایی که گاهی دنیارا به تباهی میکشاند یا گاهی به مردم زندگی میبخشد
اگردلی پاک داشته باشی قطعاً به خواسته هایت خواهی رسید ودرجمع خواهی درخشید
پس هرگز تاریکی را درقلبت راه نده ونگذار قلب روشنت را تیره وتار کند
فک کنم میخوای خودمونی بنویسی وباخوانندهارتباط بهتری برقرار کنی اما متاسفانه این راهش نیست بهتره کتابی بنویسی
تنها راهی که میتونی بهتر بنویسی یه چیزه
اینه که :بخونی بخونی بخونی بخونی بخونی وفقط بخونییییییی
ارزوی موفقیت((48))((48))
محاورهای نوشتن به خودی خود بد نیست البته. اگه داستان جذاب باشه و لحن به داستان بشینه، محاورهای نوشتن خوب هم هست.
ولی با نظر دوستان در مورد داستان کوتاه نوشتن موافقم. وقتی هنوز دارید تمرین میکنید و دارید زبان و لحنتون رو پیدا میکنید، شاید بهتر باشه پروژههای کوتاهتر انتخاب کنید.
انتخاب بین راوی اول شخص و سوم شخص سخته.
خیلی وقتا نویسنده ترجیح میده که از راوی اول شخص استفاده کنه، اینجوری راحتتر میتونه احساسات و درونیات قهرمان داستان رو ارائه کنه. از اون طرف مشکل راوی اولش شخص اینه که بعضی وقتها داستان توی احساسات و افکار قهرمان داستان گم میشه. فکر میکنم (و شاید اشتباه میکنم) که راوی اول شخص گزینهی سختتریه برای روایت داستان.
از اون طرف راوی سوم شخص (چه از زاویهی دید یه شخصیت باشه، چه دانای کل) این مزیت رو داره که نویسنده میتونه چیزهایی رو به خواننده ارائه بده که از زبون راوی اول شخص سختتره.
حالا باز هم به سلیقهی نویسندهاست و درست نیست من خواننده بیام به شما بگم اینطوری بهتره و اونطوری بدتره، ولی شاید وقتی تو شروع کار نوشتنید، راوی سوم شخص انتخاب بهتری باشه.
فاصلهای که بین راوی و قهرمان میافته به نظرم کمک میکنه نویسنده بتونه روایت منسجمتری رو ارائه بده. حالا باز هم شاید اشتباه از من باشه.
چیز دیگهای که میخواستم بگم اینه که، لازم نیست راوی همهی وقایعی که اتفاق میافته رو تعریف کنه: همهی مسیری که راه رفتند، حمام کردن، شام خوردن، نشستن.
بعضی وقتها برای پیشبرد داستان و پرورش شخصیتها شما یه سری جزئیاتی رو به داستان اضافه میکنید. ولی بعضی وقتها این جزئیات شاید کمکی به پیشبرد داستان نکنند.
شاید شمای نویسنده از تصویر «قهرمان توی وان حمام دراز میکشه و از گرما لذت میبره» خوشش اومده و میخواد توی داستان بذاره. منم نمیتونیم ایراد بگیرم که چرا این تصویر رو گذاشتید و یه تصویر دیگه نذاشتید. ولی وقتی شما داستان رو مینویسید، باید به این هم فکر کنید که این تصویری که میذارید، این صحنهای که توصیف میکنید، چقدر به پیشبرد داستان کمک میکنه؟
حالا بر اساس اسم کتابی که قهرمان داستان میخونه و اسم داستان، شاید که خوندن اون کتاب و اشاره به اسمش توی فصلهای بعدی داستان یه نقشی داشته باشه، ولی الآن که فصل اول رو میخونم، یه سری اطالاعته که کمک خاصی به من برای درک بهتر داستان، یا قهرمانش نکنه.
از اون طرف به جای اینکه راوی اول داستان به ما بگه که روحها توی جنوب به مردم حمله کردن، یکی از اعضای خانواده میتونست سر میز شام این موضوع رو بگه و این اطلاعات یه جور طبیعیتری به خواننده منتقل شه.
منظورم اینه که شما میتونید بین صحنههایی که توی ذهنتون دارید، اونهایی رو انتخاب کنید که داستان رو بهتر پیش میبرند.
حالا البته قبول دارم که اینجوری فرمولی نگاه کردن به داستان کار خوبی نیست و شاید بهتر باشه که از همون تصویری که تو ذهنتون بوده استفاده کنید.
هر کسی هم یک طوری داستان مینویسه، یکی داستان براش از یه شخصیت شروع میشه، یکی از یه ماجرا، یکی از یه صحنه. بعضیها هم کل داستان رو همونطور که توی ذهنشون اومده ارائه میکنند.
ولی خوب بعضی وقتها جلو و عقبکردن صحنهها و تغییر زاویهی دید اینکه چه اطلاعاتی رو چه وقتی به خواننده بدیم به پیشبرد داستان کمک میکنه.
شاید من زیادی گیر دادم به قضیهی حمام کردن، توی پیغام خصوصی هم فکر کنم یه ایرادی بهش گرفته بودم. حالا قول میدم بعد از این غر نزنم در موردش و قهرمان داستان هر طوری که حمام کرد من چیزی نگم.
من یه جستجوی کوچیکی کردم، وان حمام بسته به اندازهاش بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ لیتر آب میگیره. یک لیتر آب هم یک کیلوگرمه. برای ابعادش، بطری نوشابه خانوادهی یک و نیم لیتری رو در نظر بگیرید.
خلاصه میخوام بگم که صد کیلو آب بالا آوردن کار سختیه.
توی پیام خصوصی هم گفتم که همه مثل من ایرادگیر نیستن و شاید بقیهی دوستانی که داستان شما رو میخونند به این فکر نمیکنند که چند کیلو چوب لازمه برای گرم کردن یک وان حمام.
منم قول میدم دیگه به حمام کردن قهرمان داستانتون ایرادی نگیرم.
حالا که اینقدر حرف زدم فکر نکنم کسی حوصله کنه که بخونه.
خلاصهی پیشنهادم اینه که:
- داستان کوتاه رو امتحان کنید
- راوی سوم شخص رو هم امتحان کنید.
موفق باشید.
مشکلات نگارشی کم و بیش دیده میشد
اما چیزی که منو اذیت میکرد این بود که یه دفعه از فاز ادبی به محاوره ای میپریدی
تو خط اول بهتر بود مینوشتی باد نسبتا ضعیفی از اطراف پنجره وارد کارگاه میشد
من با استفاده ار قرتی پریدن تو یه متن کاملا مخالفم
تو اینجا (کشوری خیلی خوشگل و بزرگ که هر سال هزاران هزار نفر میومدن تو این کشور تا از جنگل های بزرگش لذت ببرن)
میتونستی بگی کشوری زیبا که باداشتن جنگل باشکوه هر سال میزبان هزاران تن گردشگر هست
سلام و دروود!
گفتنی ها هرچه بود با تجربه ها گفتن فقط یه نکته به نظرم رسید: اگه روی انتخاب اسم بیشتر کار کنی بهتر میشه سعی کن اسم جذابیت بیشتری داشته باشه... درضمن روی طراحی شخصیت و شخصیت پردازی هم کار کن موقع خوندن داستان همه شخصیت ها یک شکل به نظر می رسیدن، اگر هم قرار نیست شخصیت نقشی داشته باشه که در ادامه تاثیری بذاره بهتره خیلی روی حضورش تاکید نکنی.
ترشی نخوری یه چیزی میشی، ادامه بده((200))
مرسی بابت انتقاد حتما از فصل دوم به بعد بهتر میکنمش. فصل یکم تموم شدش رو الان میزارم.
لینک فصل اول
فصل دوم هم دارم مینویسم تا چند روز دیگه میزارمش.
با تشکر
لحن رو عوض کردم امیدوارم خوشتون بیاد
ببخشید کسی نیست که یه انتقاد کنه؟
داستان رو بهترش کردم ها؟
@kianick 106785 گفته:
سلام.
نثر و توصیفاتت به شدت جای کار دارن. مثلا افعال تکراری:
هیچ کدوم از اینا فکر نمیکردم و داشتم تو خیالت خودم سیر میکردم. ❌
به هیچکدام از اینها فکر نمیکردم و در خیالات خودم غرق بودم. ✔
یا مثالهای دیگه!
محاورهای و ادبی قاطی شده بودن، علائم نگارشی رعایت نشده بودن و ...
ضمن اینکه اطلاعات داستان ضد و نقیض بودن کاملا!
یه حا گفته بود نمیخوام تو کارگاه کار کنم و خستهکنندهاس و دوست ندارم و ...، یکجا گفته بود که خودم به پدرم بهم گفتم کار یاد بده! خب در این صورت دیگه این غرغرها اصلا شایسته نیست!
ضمن اینکه دوست عزیز، به نظر من و نظر شخصی من بر اساس اصول اخلاقی، حتی توی داستان هم اینچنین صحبت کردن و اعلام نفرت از پدر واقعا کار شایستی نیست. شاید پدرش یکسری اشکالات داشته بود اما تمرکز کردن روی اونها و پررنگکردنشون اصلا کار جالبی نیست! خواننده هم اینطور زده میشه از داستان!
و خب رک بگم پتانسیل و استعداد خوبی توی تو میبینم! واقعا اگر تمرین کنی میتونی از استعدادت به خوبی استفاده کنی!
عرضم به حضورت که به نظر من برای قویتر شدن قلمت، بهتر نیست در آغاز شروع کنی به نوشتن داستانهای کوتاه؟
یا میتونی تمارین تقویت قلم که انواع مختلفی دارن رو انجام بدی. یا بهتر از همهی اینها میتونی خیلی راحت، یه داستان رو پیش خودت چندین بار بازنویسی کنی! هر بار قلمت و داستانت از بار قبل بهتر میشه. حتما این مورد رو امتحان کن.
موفق باشی ((48))
فصل جدید اومد بهتره ها
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@MOJI82 106791 گفته:
سلام
نثرت به شدت مشکل داره
طوری که خواننده از همون اول داستان زده میشه وگرایش پیدا نمیکنه به خوندن مثال:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست، گاهی اوقات باید برای نجات جون خودت یا دیگران شمشیر بزنی یا گاهی برای بردن تو مسابقه ای که آرزو ها رو برآورده میکنه.
بله آرزو ها، آرزو هایی که گاهی دنیا رو به تباهی میکشونه یا گاهی به مردم زندگی میبخشه.
اگه دلی پاک داشته باشی قطعا به خواسته هات خواهی رسید و بهترین خواهی بود تو جمع دیگران.
پس هرگز اجازه نده که سیاهی قلبت رو تیره کنه و پاکی رو ازش بگیره.
اگه اینجوری مینوشتی خیلی بهتر بود البته نظرمنه:
شمشیر زنی همیشه راحت نیست گاهی باید برای نجات جان خودت یادیگران شمشیر بزنی گاهی برای پیروزی درمسابقه ای که سبب تحقق ارزوهاست
بله ارزوها ارزوهایی که گاهی دنیارا به تباهی میکشاند یا گاهی به مردم زندگی میبخشد
اگردلی پاک داشته باشی قطعاً به خواسته هایت خواهی رسید ودرجمع خواهی درخشید
پس هرگز تاریکی را درقلبت راه نده ونگذار قلب روشنت را تیره وتار کند
فک کنم میخوای خودمونی بنویسی وباخوانندهارتباط بهتری برقرار کنی اما متاسفانه این راهش نیست بهتره کتابی بنویسی
تنها راهی که میتونی بهتر بنویسی یه چیزه
اینه که :بخونی بخونی بخونی بخونی بخونی وفقط بخونییییییی
ارزوی موفقیت((48))((48))
همه چیزو درس کردما
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@خپل 106794 گفته:
محاورهای نوشتن به خودی خود بد نیست البته. اگه داستان جذاب باشه و لحن به داستان بشینه، محاورهای نوشتن خوب هم هست.
ولی با نظر دوستان در مورد داستان کوتاه نوشتن موافقم. وقتی هنوز دارید تمرین میکنید و دارید زبان و لحنتون رو پیدا میکنید، شاید بهتر باشه پروژههای کوتاهتر انتخاب کنید.
انتخاب بین راوی اول شخص و سوم شخص سخته.
خیلی وقتا نویسنده ترجیح میده که از راوی اول شخص استفاده کنه، اینجوری راحتتر میتونه احساسات و درونیات قهرمان داستان رو ارائه کنه. از اون طرف مشکل راوی اولش شخص اینه که بعضی وقتها داستان توی احساسات و افکار قهرمان داستان گم میشه. فکر میکنم (و شاید اشتباه میکنم) که راوی اول شخص گزینهی سختتریه برای روایت داستان.
از اون طرف راوی سوم شخص (چه از زاویهی دید یه شخصیت باشه، چه دانای کل) این مزیت رو داره که نویسنده میتونه چیزهایی رو به خواننده ارائه بده که از زبون راوی اول شخص سختتره.
حالا باز هم به سلیقهی نویسندهاست و درست نیست من خواننده بیام به شما بگم اینطوری بهتره و اونطوری بدتره، ولی شاید وقتی تو شروع کار نوشتنید، راوی سوم شخص انتخاب بهتری باشه.
فاصلهای که بین راوی و قهرمان میافته به نظرم کمک میکنه نویسنده بتونه روایت منسجمتری رو ارائه بده. حالا باز هم شاید اشتباه از من باشه.
چیز دیگهای که میخواستم بگم اینه که، لازم نیست راوی همهی وقایعی که اتفاق میافته رو تعریف کنه: همهی مسیری که راه رفتند، حمام کردن، شام خوردن، نشستن.
بعضی وقتها برای پیشبرد داستان و پرورش شخصیتها شما یه سری جزئیاتی رو به داستان اضافه میکنید. ولی بعضی وقتها این جزئیات شاید کمکی به پیشبرد داستان نکنند.
شاید شمای نویسنده از تصویر «قهرمان توی وان حمام دراز میکشه و از گرما لذت میبره» خوشش اومده و میخواد توی داستان بذاره. منم نمیتونیم ایراد بگیرم که چرا این تصویر رو گذاشتید و یه تصویر دیگه نذاشتید. ولی وقتی شما داستان رو مینویسید، باید به این هم فکر کنید که این تصویری که میذارید، این صحنهای که توصیف میکنید، چقدر به پیشبرد داستان کمک میکنه؟
حالا بر اساس اسم کتابی که قهرمان داستان میخونه و اسم داستان، شاید که خوندن اون کتاب و اشاره به اسمش توی فصلهای بعدی داستان یه نقشی داشته باشه، ولی الآن که فصل اول رو میخونم، یه سری اطالاعته که کمک خاصی به من برای درک بهتر داستان، یا قهرمانش نکنه.
از اون طرف به جای اینکه راوی اول داستان به ما بگه که روحها توی جنوب به مردم حمله کردن، یکی از اعضای خانواده میتونست سر میز شام این موضوع رو بگه و این اطلاعات یه جور طبیعیتری به خواننده منتقل شه.
منظورم اینه که شما میتونید بین صحنههایی که توی ذهنتون دارید، اونهایی رو انتخاب کنید که داستان رو بهتر پیش میبرند.
حالا البته قبول دارم که اینجوری فرمولی نگاه کردن به داستان کار خوبی نیست و شاید بهتر باشه که از همون تصویری که تو ذهنتون بوده استفاده کنید.
هر کسی هم یک طوری داستان مینویسه، یکی داستان براش از یه شخصیت شروع میشه، یکی از یه ماجرا، یکی از یه صحنه. بعضیها هم کل داستان رو همونطور که توی ذهنشون اومده ارائه میکنند.
ولی خوب بعضی وقتها جلو و عقبکردن صحنهها و تغییر زاویهی دید اینکه چه اطلاعاتی رو چه وقتی به خواننده بدیم به پیشبرد داستان کمک میکنه.
شاید من زیادی گیر دادم به قضیهی حمام کردن، توی پیغام خصوصی هم فکر کنم یه ایرادی بهش گرفته بودم. حالا قول میدم بعد از این غر نزنم در موردش و قهرمان داستان هر طوری که حمام کرد من چیزی نگم.
من یه جستجوی کوچیکی کردم، وان حمام بسته به اندازهاش بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ لیتر آب میگیره. یک لیتر آب هم یک کیلوگرمه. برای ابعادش، بطری نوشابه خانوادهی یک و نیم لیتری رو در نظر بگیرید.
خلاصه میخوام بگم که صد کیلو آب بالا آوردن کار سختیه.
توی پیام خصوصی هم گفتم که همه مثل من ایرادگیر نیستن و شاید بقیهی دوستانی که داستان شما رو میخونند به این فکر نمیکنند که چند کیلو چوب لازمه برای گرم کردن یک وان حمام.
منم قول میدم دیگه به حمام کردن قهرمان داستانتون ایرادی نگیرم.
حالا که اینقدر حرف زدم فکر نکنم کسی حوصله کنه که بخونه.
خلاصهی پیشنهادم اینه که:
- داستان کوتاه رو امتحان کنید
- راوی سوم شخص رو هم امتحان کنید.
موفق باشید.
رمان بهتر شده ها
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Mahdi mmj 106795 گفته:
مشکلات نگارشی کم و بیش دیده میشد
اما چیزی که منو اذیت میکرد این بود که یه دفعه از فاز ادبی به محاوره ای میپریدی
تو خط اول بهتر بود مینوشتی باد نسبتا ضعیفی از اطراف پنجره وارد کارگاه میشد
من با استفاده ار قرتی پریدن تو یه متن کاملا مخالفم
تو اینجا (کشوری خیلی خوشگل و بزرگ که هر سال هزاران هزار نفر میومدن تو این کشور تا از جنگل های بزرگش لذت ببرن)
میتونستی بگی کشوری زیبا که باداشتن جنگل باشکوه هر سال میزبان هزاران تن گردشگر هست
درس کردمشا
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@mahdiking 106882 گفته:
سلام و دروود!
گفتنی ها هرچه بود با تجربه ها گفتن فقط یه نکته به نظرم رسید: اگه روی انتخاب اسم بیشتر کار کنی بهتر میشه سعی کن اسم جذابیت بیشتری داشته باشه... درضمن روی طراحی شخصیت و شخصیت پردازی هم کار کن موقع خوندن داستان همه شخصیت ها یک شکل به نظر می رسیدن، اگر هم قرار نیست شخصیت نقشی داشته باشه که در ادامه تاثیری بذاره بهتره خیلی روی حضورش تاکید نکنی.
ترشی نخوری یه چیزی میشی، ادامه بده((200))
درس کردمشا
من داستان رو قبلا هم خونده بودم و از دفعه قبل بهتر بود و روند پیشرفتی داشتی خیلی خوبه همینجور ادامه بده فصلایه بعد رو بهتر کن سعی کن تو نثر کتابی کمتر از کلمات محاوره استفاده کنی مثلا . بابام . تقریبا آدم گیج میشه یا از وقایع اطرافت کمتر تعریف کن مثلا در مورد دلیل گرد و خاک درون کارگاه پدرت . داستان قشنگی و ایده جالبی داره ادامه بده و با پشتکارت هر فصل رو بهتر از قبلی کن((48))