Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

اندراحوالات دختری در روستا

84 ارسال‌
25 کاربران
260 Reactions
40.9 K نمایش‌
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

روز اول مهر خود را چگونه آغاز کردید؟

به نام خدا،

با فحش!

(و البته سوال این که: کی این وقت روز پا می‌شه بره کار کنه آخـــــــــــه!)

از در خونه که رفتم بیرون، آفتاب تازه زده بود، یه جوری که هنوز شبنم روی گل‌ها هنوز بخار نشده بود. یکی من بیدار بودم، یکی شاتر نونوا!

به ما گفته بودن مینی‌بوس یه ربع به 7 حرکت می‌کنه. من 7 رسیدم، فکر کردم همه رفتن. حقیقت امر این بود که هنوز هیشکی نیومده بود!

80 کیلومتر سوار بر مینی‌بوس!

تازه توی سربالایی‌ها اگه پیاده می‌شدیم و مینی‌بوس رو هل می‌دادیم، زودتر هم می‌رسیدیم!

بنده صبح شیر خورده بودم، وقتی رسیدیم مقصد داشتم کره بالا میاوردم!

حالا بماند که یه قبرستون روبه‌روی مدرسه‌ست و هر بار نگاهش می‌کنم، سرنوشت چند ماه آینده‌م میاد جلوی چشمام!

اولین ری‌اکشن من در بدو ورود به مدرسه:

- در ظاهر: :)

- در باطن: ووووووووووی ((5))((5))((5))

آخرین ری‌اکشن من هنگام خروج از مدرسه:

غلط کردمممممم ((227))((227))((227))

شاگردهای دخترم معتقدن که پسرا یه مشت عوضی وحشی هستن و نباید توی کلاس باشن، شاگردهای پسرم هم معتقدن که دخترها یه مشت لوس ننر بد‌دهن هستن و نباید توی کلاس باشن.

تا کنون تمام تلاش‌های این‌جانب در راستای ایجاد آشتی، یا جهنم و ضرر، ایجاد یه آتش‌بس به بن‌بست خورده!

یه شاگرد دارم، اسمش دیاره (پسره). بعدا مفصل شرح حالش رو براتون می‌گم ولی بدونین که از دیوار راست بالا میره، از پنجره می‌پره بیرون، مقنعه‌ی دخترها رو می‌کشه، به دسته‌ی صندلی و میز نیمکت و جوهر خودکار و دفتر بغل‌دستیش هم رحم نمی‌کنه. مدام از دخترها کتک می‌خوره، اما می‌خنده و تلافی می‌کنه (that's my boy)! حالا از همه هم زرنگ‌تره :| خیلی هم به من احترام می‌ذاره :| کلا به جز من و معاونین مدرسه، بقیه رو آدم حساب نمی‌کنه :|

آقا این چه وضعشه! شاگردهام با هم کردی صحبت می‌کنن، کردی دعوا می‌کنن، کردی تیکه می‌ندازن، خلاصه همه چی کردی، منم اون وسط هویج‌وار نگاهشون می‌کنم فقط :|

یه بار گفتم به من هم باید کردی یاد بدین، یکی از دخترها گفت بذارید من یاد بدم. بعد چشمتون روز بد نبینه! یه جمله گفت که فقط گفتنش برا خودش دو دقیقه(!) طول کشید، بعد برگشته به من میگه: خب حالا تکرار کن!

من: ها؟

دختره: (دوباره جمله رو تکرار کرده)

من: ها؟

دختره: (برای بار سوم جمله رو تکرار کرده)

من: خب بچه‌ها بفرمایید زنگ تفریح، منم برم قولنجمو بشکونم :|

حالا باز این خوبشه!

همکارم یه شاگرد داره که با انگشت وسطیش اجازه می‌گیره!

تصور کنین دارید درس می‌دید، برمی‌گردین که بپرسین بچه ها کسی سوالی داره؟

یهو چشمتون میفته به یه بچه که با این طرز اجازه گرفتن، دستشو برده بالا.

نیت بچه صاف و ساده‌ست هااا، این شکلی یاد گرفته و عادت کرده، ولی امان از ذهن شما!

به زودی با خاطرات بیش‌تری خدمت خواهم رسید :)

قسمت دوم

#10

قسمت ششم

#35

قسمت دهم

#55

قسمت سوم

#14

قسمت هفتم

#40

قسمت یازدهم

#57

قسمت چهارم

#17

قسمت هشتم

#45

قسمت دوازدهم

#66

قسمت پنجم

#28

قسمت نهم

#50


   
H20، رضا، ezrail و 12 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

ایول

حالا ما روز اول مدرسه که عین این بچه مثبتا یه گوشه نشستیم

معلم اومد درس داد رفت

ولی روز سوم (دومم قورتش دادیم!)وایساده بودیم ادای معلما رو در میاوردیم معلم شیمی اومد بساطمونو ریخت گل هم!

خلاصه اونروز در خلوت جد و آبادش و آوردیم جلو چشماش((72))

حالا من گفتم معلمین عزیز مراقب جد و آباد و عمه و این چیزا باشین!


   
فسیل، mis_reihane، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

خدا نکشتت عذرا:)) :)):)):))

باز خوبه من از فکر معلمی درومدم و رفتم تو فکر درجات بالاتر از معلمی:))

انصافا عجب معلم خوبی هستی تو ماشالا((212))((2))((25))


   
فسیل، mis_reihane، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Nina_kh
(@nina_kh)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 141
 

از اولم گفتم اعصاب تورو عذرا، خداییش هیچکس نداره!!!((42))

من بودم بچه ها دونه دونه از پنجره پرت میشدن بیرون! :دی

بازم خاطراتتو بنویس بی صبرانه منتظرم ((42))


   
فسیل، mis_reihane، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sinaGhf
(@sinaghf)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
 

((207))((207)) عالی بود. البته امیدوارم با قدرت و صلابت از پسشون بربیاید. ولی من که بودم حتما فلک رو امتحان می کردم((76))


   
فسیل، mis_reihane، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ALI.R
(@ali-r)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1
 

khatere khobi bod((132))((58))


   
mis_reihane و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mmm20001378
(@mmm20001378)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1717
 

((42))((42))((42))((42))

عالی بود عذرا =))=))

یاد این فیلم خارجیا افتادم که معلمه روز اول میره کلاس فاجعست کلا ، بعد روز آخر داره از مدرسه میره همه بچه ها براش گریه میکنن که نرو و اینا ((200))

بعد میشه درباره خود سیستم عاموزشتم توضیح بدی؟ :-" پایه بندیه یا درهمه ؟ ((200))

+ برنامت برای تنبیه و اینا چیه!؟ ((225)) ((102))


   
ملکه سرخ، momo jon، mis_reihane و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
bahani
(@bahani)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

:)))

خیلی خوب بود :))

خیلی

خدا صبرتون بده، و شاگردای نابغه تربیت کنید.


   
mis_reihane و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Amin_jalali_el
(@amin_jalali_el)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
 

عشق زندگیم تدریس بود ولی هیچوقت جرعت نکردم برم سمتش. خیلی برام جالب بود. ممنون


   
فسیل، mis_reihane و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

با دیار آشنا شوید!

در واقع شما یه نظر به قیافه‌ی دیار بندازید، حساب کار دستتون میاد. شرارت و شیطنت و زرنگی و مهربونی و نزاکت و گستاخی در آن واحد از چهره‌ش می‌باره!

- روز اول موقع معارفه از بچه‌ها می‌پرسیدم که می‌خوان در آینده چیکاره بشن. پلیس، خلبان، معلم، دکتر و فوتبالیست بیش‌ترین شغل‌های گفته شده بودن. اما دیار شغل متفاوتی می‌خواست. گفت که می‌خواد خواننده بشه!

بهش گفتم دیار یه دهن برامون بخون.

خیلی شیک و مجلسی، دسته‌ی تک صندلیش رو کَند، زد زیر بغلش و گفت: خب اینم گیتارم!

ری‌اکشن من: o.O

(در تمام طول خوانندگیش، پسرا لب‌خوانی کردن و دخترا تا جای ممکن، دستاشونو محکم‌تر فشار دادن روی گوش‌هاشون!)

- دیار علاقه‌ی به‌خصوصی به فوتبال داره؛

مثلا هر زنگ بلااستثنا می‌پرسه: «خانوم این زنگ بریم ورزش؟»

یا وقتی موضوع انشاء میدم با موضوع "من آسمان را دوست دارم، چون..."، انشای دیار با این جمله شروع میشه:

"من آسمان را دوست دارم چون وقتی فوتبال بازی می‌کنم و توپ را شوت می‌کنم، به آسمان می‌رود."

همیشه هم گیر میده "بچه‌های کلاس سوم رو بیار با ما فوتبال بزنن"؛ هرچی بهش میگم که درس دارن، توی مخش نمیره که نمیره!

- گفتم دیار زیاد کتک می‌خوره؟!

یکی از دلایلش هم اینه که به دخترها میگه سیبیلو!

روی همه یه اسمی گذاشته، مثلا فرشته رو "رشته" صدا می‌کنه و رونیکا رو "آمریکا"، و در بعضی موارد حتی "مرگ به نیرنگ تو"!

دفعه‌ی بعدی که به خاطر سیبیل نداشتن، یه مقنعه سرش کردم، یاد می‌گیره با دخترها در نیفته ((72))

- در پی کتک خوردن دیار، یه روز که وارد کلاس شدم، دیدم یه پاشو دراز کرده وسط و آه و ناله می‌کنه.

پرسیدم چی شده؟

گفت دخترها زدن پاشو شکوندن و حالا نمی‌تونه راه بره.

قشنگ مشخص بود داره تمارض می‌کنه.

من هم اصلا به روم نیاوردم. گفتم پاشو بریم درمونگاه، یه آمپول بزنن، درست شه.

دوست‌هاش پقی زدن زیر خنده.

اصلا خودشو نشکوند. گفت باشه بریم.

گفتم آدمی که پاش بشکنه این‌جوری راه میره؟

خندید و برگشت نشست سر جاش.

- یعنی فقط کافیه یه درگیری کوچیک پیش بیاد. عین جت میدوه تا خودشو بندازه وسط!

بعضی وقتا وسط تدریس من، وقتی شاگردای کلاس های دیگه میان و به در کلاس می‌کوبن، دیار از جاش می‌پره سمت در.

می‌پرسم کجا؟

میگه میرم بزنمشون (با دستش حرکات مشت و با پاش حرکات لگد نشون میده -_-)

- دو روز پیش داشتم املا می‌گفتم. دیار عقب افتاده بود. بهش گفتم عجله نکن و تا من دفترها رو جمع می‌کنم، تو بنویس.

املا با جمله‌ی "نیوتن در حیاط خانه‌اش نشسته بود" تموم می‌شد.

دیار دفترشو آورد و گفت که چون آخرشو نشنیده بود، از خودش جمله رو تموم کرده.

چیزی که نوشته بود، هنوز هم منو به قهقهه می‌ندازه:

"نیوتن در حیاط خانه‌اش تکون میده!"

((42))((42))((42))

پ.ن: اگه متوجه عمق این کمدی نشدین، یه دور آهنگ "تکون بده" از آرش رو گوش کنید.

پ.ن2: نیوتن، برادر، ببخش این بچه رو، خامه، نمی‌فهمه که چی میگه -___-

- دیروز هم که دیار نیومده بود، کلاس سوت و کور بود و کمتر صدامو بالا بردم، گلوم هم نمی‌سوخت!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

با دیار آشنا شوید!

در واقع شما یه نظر به قیافه‌ی دیار بندازید، حساب کار دستتون میاد. شرارت و شیطنت و زرنگی و مهربونی و نزاکت و گستاخی در آن واحد از چهره‌ش می‌باره!

- روز اول موقع معارفه از بچه‌ها می‌پرسیدم که می‌خوان در آینده چیکاره بشن. پلیس، خلبان، معلم، دکتر و فوتبالیست بیش‌ترین شغل‌های گفته شده بودن. اما دیار شغل متفاوتی می‌خواست. گفت که می‌خواد خواننده بشه!

بهش گفتم دیار یه دهن برامون بخون.

خیلی شیک و مجلسی، دسته‌ی تک صندلیش رو کَند، زد زیر بغلش و گفت: خب اینم گیتارم!

ری‌اکشن من: o.O

(در تمام طول خوانندگیش، پسرا لب‌خوانی کردن و دخترا تا جای ممکن، دستاشونو محکم‌تر فشار دادن روی گوش‌هاشون!)

- دیار علاقه‌ی به‌خصوصی به فوتبال داره؛

مثلا هر زنگ بلااستثنا می‌پرسه: «خانوم این زنگ بریم ورزش؟»

یا وقتی موضوع انشاء میدم با موضوع "من آسمان را دوست دارم، چون..."، انشای دیار با این جمله شروع میشه:

"من آسمان را دوست دارم چون وقتی فوتبال بازی می‌کنم و توپ را شوت می‌کنم، به آسمان می‌رود."

همیشه هم گیر میده "بچه‌های کلاس سوم رو بیار با ما فوتبال بزنن"؛ هرچی بهش میگم که درس دارن، توی مخش نمیره که نمیره!

- گفتم دیار زیاد کتک می‌خوره؟!

یکی از دلایلش هم اینه که به دخترها میگه سیبیلو!

روی همه یه اسمی گذاشته، مثلا فرشته رو "رشته" صدا می‌کنه و رونیکا رو "آمریکا"، و در بعضی موارد حتی "مرگ به نیرنگ تو"!

دفعه‌ی بعدی که به خاطر سیبیل نداشتن، یه مقنعه سرش کردم، یاد می‌گیره با دخترها در نیفته ((72))

- در پی کتک خوردن دیار، یه روز که وارد کلاس شدم، دیدم یه پاشو دراز کرده وسط و آه و ناله می‌کنه.

پرسیدم چی شده؟

گفت دخترها زدن پاشو شکوندن و حالا نمی‌تونه راه بره.

قشنگ مشخص بود داره تمارض می‌کنه.

من هم اصلا به روم نیاوردم. گفتم پاشو بریم درمونگاه، یه آمپول بزنن، درست شه.

دوست‌هاش پقی زدن زیر خنده.

اصلا خودشو نشکوند. گفت باشه بریم.

بعد صاف صاف جلوتر از من راه افتاد 😐

گفتم آدمی که پاش بشکنه این‌جوری راه میره؟

خندید و برگشت نشست سر جاش.

- یعنی فقط کافیه یه درگیری کوچیک پیش بیاد. عین جت میدوه تا خودشو بندازه وسط!

بعضی وقتا وسط تدریس من، وقتی شاگردای کلاس های دیگه میان و به در کلاس می‌کوبن، دیار از جاش می‌پره سمت در.

می‌پرسم کجا؟

میگه میرم بزنمشون (با دستش حرکات مشت و با پاش حرکات لگد نشون میده -_-)

- دو روز پیش داشتم املا می‌گفتم. دیار عقب افتاده بود. بهش گفتم عجله نکن و تا من دفترها رو جمع می‌کنم، تو بنویس.

املا با جمله‌ی "نیوتن در حیاط خانه‌اش نشسته بود" تموم می‌شد.

دیار دفترشو آورد و گفت که چون آخرشو نشنیده بود، از خودش جمله رو تموم کرده.

چیزی که نوشته بود، هنوز هم منو به قهقهه می‌ندازه:

"نیوتن در حیاط خانه‌اش تکون میده!"

((42))((42))((42))

پ.ن: اگه متوجه عمق این کمدی نشدین، یه دور آهنگ "تکون بده" از آرش رو گوش کنید.

پ.ن2: نیوتن، برادر، ببخش این بچه رو، خامه، نمی‌فهمه که چی میگه -___-

- دیروز هم که دیار نیومده بود، کلاس سوت و کور بود و کمتر صدامو بالا بردم، گلوم هم نمی‌سوخت!


   
رضا، karman، ملکه سرخ و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sinaGhf
(@sinaghf)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
 

چی شد؟ شوخی شوخی با نیوتونم شوخی؟((231)) ولی عجب شیطونیه این آقا دیار((102))((102)) فقط می تونم آرزوی موفقیت کنم براتون.

ولی خدایی

نیوتون تو حیاط خونش تکون میده؟ ((231)) الان که مطمئنم داره تو قبر جیگیلی جیگیلی می خونه با این حرف.((42))((42))((42))


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

ایول

ایده مقنعه سر کردن سر پسرایی که به سیبیل دخترا گیر میدن عالمی داره برا خودش!((102))

عالی بود دوست عزیز

مثل همیشه گیرا و جذاب((55))


   
فسیل و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

ای خداااا.

عذرا عالی بود مرسی.

اصلا اینقدر از این مدرسه ها دووووست که نگو!

ولی خدایی من اصلاح شدم! قبلا از این خیلی بدتر بودم. گروه داشتم تو مدرسه حتی! ((42))

تو هم نگران نباش نهم یا دهم رفت اصلاح میشه! :دی


   
فسیل و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

زنگ نقاشی:

چهارشنبه‌ی قبلی در مورد روز کودک صحبت کردیم و قرار شد بچه‌ها یکی از آرزوهاشونو نقاشی کنن.

یکی یه مدرسه کشید با دانش‌آموز و نیمکت و تخته و یه معلم، اسمشم بالای سر معلمه نوشت که یعنی آرزومه معلم شم.

یکی یه باغچه کشید پر از میوه و سبزیجات، اون یکی یه شیرینی فروشی کشید با یه بچه که بغلش پر از شیرینی بود!

یکی هم یه آدمک کشید با عینک دودی و میکروفن به دست روی سن که پشت سرش یکی داره سه‌تار می‌زنه و این می‌خونه.

نقاشیشو آورد گذاشت روی میزم و گفت: "خانوم، این منم، بزرگ شدم و خواننده شدم!"

خندیدم و گفتم که "خیلی خوب کشیدی، آفرین."

سرشو آورد نزدیک‌تر و آروم گفت: "خانوم، می‌دونی آلان چی کشیده؟"

- نه، چی کشیده؟

- گاو! فکر کنم می‌خواد وقتی بزرگ شد، گاو بشه!

زنگ ورزش:

توپ رو که دادم بهشون، دختر و پسر ریختن وسط که فوتبال بازی کنن. سرمو تکون دادم و یه صندلی کشیدم آوردم حیاط، نشستم به تماشاشون.

یارکشی کردن، یه نفر کم اومد. همه‌ی کله‌هاشون برگشت سمت من!

دیار داد زد: "خانوم بیا بازی، توی تیم ما باش، یه نفر کمه."

گفتم من فوتبال بلد نیستم.

گفت اشکال نداره، فقط شوت بزن.

چشمامو گردوندم و با اکراه رفتم وسط حیاط. گفتن توپو بدین، خانوم بازی رو شروع کنه.

با یه قیافه‌ی پوکرفیس یه لگد محکم به توپ زدم و صاف رفت توی دروازه!

با هیجان داد زدم: "گـــــــل! توی دروازهـــــــه!"

دیدم این دفعه همه پوکرفیس شدن.

دیار با بهت و ناباوری دستاشو گذاشته بود روی سرش، داد زد: "خانـــــــوم، چرا به خودمون گل زدی؟؟؟"

(اوپس o.O)

همین‌طور که آروم از کادر خارج می‌شدم، داد زدم: "من که گفتم بلد نیستم، اه!"

زنگ علوم:

قرار بود یه آزمایش با حباب‌ها داشته باشیم. همه سخت مشغول ور رفتن با یه تکه سیم واسه درست کردن یه حلقه بود تا باهاش حباب بسازن.

یکی از پسرا زل زده بود به حیاط.

منم زل زده بودم بهش |:

یهو متوجه من شد، از جاش بلند شد، اومد کنار میزم و آروم گفت: "خانوم، به نظر شما هم اون دختره خیلی خوشگله؟"

...

فرداش همه‌ی شیشه‌های پنجره‌ها رو با روزنامه پوشوندم!

ادامه دارد...


   
رضا، karman، Lady Joker و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

ایول

عالی عالی

من عاشق دانش آموزاتم!


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 6
اشتراک: