سلام.این دومین تجربه داستانی من هست که در ادامه ی کتاب نارنیا :شیر.کمد.جادوگر نوشته اقای لویس هست وقایع پنج سال بعد از نبرد با ملکه سفید هست که پسری به نام جک وارد نارنیا میشه .
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دانلود فایل فصل-اول1.pdf | آپلود سنتر آپلودر
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل دوم رو سه شنبه منتشر می کنم
این داستان 20 عدد فصل خواهد داشت و 100 صفحه خواهد بود پس از انتشار هر فصل لینک دانلود ان قرار می گیرد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
لطفا هرکس فصل اول رو خوند دربارش نظر بده برام مهمه بدوم محبوبیت داره یا نه
پس چرا کسی نظر نمیده؟؟؟؟
ممنون که با نظرات بسیار زیادتون امیدوارم کردید به ادامه داستان
داداش
یکنواخت بود و خیلی سریع اتفاق افتاد یکم بهش کش بدی خوبه اما زیاد طولانی روی یک مسأله مانور نده
دیالوگ ها زیاد خوشم نیومد یکم با داستان درهمش کن
بهش پیچیدگی بده
سعی کن بهترش کنی
دمت جیییز
خیلی ممنون خوبه حداقل یک نفر نظر داد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
نظر فراموش نشه سعی کردم اشکالاتش برطرف شه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه حسی بهم میگه قبل از گذاشتن شما باید اینو به من میدادید ویراست میکردم.
و یه حس دیگه بم میگه فصلا خیلی کوتاهن. خیلی.
و یه حس دیگه...
نه حالا که میبینم حس دیگهای فعلا ندارم.
تا بعد.
این عصل خیلی بهتر بود ولی اگه مایلید من ویرایش رو انجام بدم و بفرستم براتون، تا شما ویرایش کنید پستتونو.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
با توجه به حرف سامان، شما برو دوباره نارنیا رو بخون حداقل یه کتابشو، به دیالوگ ها و فضای داستان هم خوب توجه کن. در حدی که بدونی نویسنده از داستان و دیالوگا چی میخواسته. اینجوری میتونی منطق نارنیا رو درک کمی و با توجه به اون منطق داستانتو پیش ببری.
باشه اگه زحمتی نیست شما ویرایشش کن
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
نارنیا رو خوندم منتهی من این سبکی دوست دارم و لازمه بگم که این داستان دیگه فن فیکیشن نیست بلکه من خواستم دوره زمانی و فضای داستان در نارنیا باشه داشته باشه و تو جلد دوم شما دیگر 4 شاه و ملکه رو نخواهید دید و داستان خودش مستقل میشه اینکه در جلد اول از 4 شاه و ملکه استفاده کردم بخاطر این بود که داستانم خالی نباشه و الان هم شما کمرنگ شدن اون شخصیت هارو میبینید
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
متاسفانه این فصل کوتاه بود چون من در روزهای پیش رو کارهای زیادی دارم برای همین فصل رو زودتر دادم و به همین دلیل این فصل خیلی کمتر شد ولی فصل های بعد 6الی 8 صفحه خواهند بود
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
ممنونم که داستان رو دنبال میکنید
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب نوبت میرسه به نکته جلد اول دوپایان داره یک پایان بد یک پایان خوب که پایان خوب پایان اصلی خواهد بود
داستانت خیلی سریع اتفااق افتاد جای بهتر شدن داره. اگر کمی توصیفاتت رو بیشتر کنی و داستانت ررو بیشتر بپردازی خیلی بهتر نیشه. توی کتابای اصلی اقای لوییس روی توصیف فضاها و ادمها خیلی تاکید داشتن. اگر دوست داری داستانت شبیه بشه به نارنیا روی توصبفاتت بیشتر تمرکز بذار اما نذار که توصیف کردن جلوی روند داستانت رو بگیره. یعنی توصیف رو با روند داستانت به یه تعادلی برسون اگر این کارو بکنی عالی میشه.
مقدار داستانی که برای هر فصل میذاری بیشتر کن و در عین حال سعی کن که حجم فصلها رو بیشتر کنی تا توی انجام این نکته ای که بالا بهت گفتم کمکت ککنه.
توی خود نارنیا اگر دقت کنی خیلی فضا ها و ادمها و شخصیتها رو جادویی توصیف میکنه روی اینم یکم تمرکز داشته باش. یه نکته دیگهای که من خودم از یک نویسنده با تجربه شنیدم این بود که موقع نوشتن خودت رو یک نویسنده بدون نه یک ادمی که صرفا مینویسه و به متنت احترام بذار. منظور اینه که از سر بیحوصلگی ننویس. و نکته دیگه اینکه همیشه یادت باشه که نوشتن استعداد نیست و باتمرین به دست میاد. درست مثل عضله ای که میخوای قویترش کنی باید ازش کار بکشی مغز نویسندگی هم همینطوره هرچقدر جلوتر بری موفق میشی. ((97))
توی متنت چندتا نکته قوتی که داشت هم بود. یکیش مثلا این بود که داستان پردازی خوبی داری ایده هات جالبن همین بباعث میشه ارزش خوندن داشته باشن و کارت قویتر بشه.
دوم اینکه شخصیتاتو خوبب شکل میدی و ازشون خوب استفاده میکنی. و اینکه خوب میتنی از تخیلت استفاده کنی.
ایده جالبیه داستانت زودتر بزار که ما بخونیم
منتظریم ((97))
خیلی ممنون از نقد زیباتون.امروز فصل 3 رو میزارم
فصل سوم
+باشه عیبی نداره.
فرانک و سایمون به دنبال گشت و گذار رفتند و من و تام تنها شدیم .-سرورم نمیدونم خبر دارید یا نه ملکه سپید....برگشته.
گلویم را صاف کردم و گفتم :《من از بدو ورودم به نارنیا این موضوع رو میدونستم و دلیل اینجا بودن من هم همینه. من اینجام تا جلوش رو بگیرم .
-ما سنتور ها از روی ستاره ها این موضوع رو فهمیدیم و اصلان ازمون درخواست کرد که این موضوع رو به هیچکس اطلاع ندهیم ولی من خواستم شما رو در جریان بزارم چون به نظر من شما فرد قابل اعتمادی هستید.
+خیلی ممنون که من رو قابل اعتماد دونستی ولی وقتی
فرانک
و از بالای یک تکه سنگ بزرگ به روی من پرید خیلی محکم زمین خوردم. شمشیرش را برد بالا ناگهان زمان برایم ایستاد. صدایی که مهر و محبت و ارامش را به انسان منتقل میکرد گفت :《شمشیرت را بکش .....شمشیرت را بکش و از خودت دفاع کن.》 .گفتم :《من که شمشیر ندارم.》 صدا گفت :《حالا داری.》 و احساس کردم چیزی در دستم بوجود امد.
بهوش امدم دستم باندپیچی شده بود و خیلی درد میکرد به از جام بلند شدم و به سمت خارج از اتاق حرکت کردم اصلان رو دیدم با صدای همیشگیش گفت :《
پایان فصل سوم امیدوارم خوشتون اومده باشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
با تشکر از کیانیک بابت ویرایش خوبشون. لطفا خوندین نظر هم بدید
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دانلود فایل فصل-سوم.pdf | آپلود سنتر آپلودر
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته این فایل ویرایش نشده فصل هست از دفعات بعد ویرایش شده را قرار میدم
ببین ، گفتم اینجا نظر بدم بهتره ، دیالوگ هات مشکل دارن هم نگارشی و هم از نظر داستانی ، نگارشی ک با ویرایش رفع میشه اما داستانی رو باید خودت درستش کنی . خب من پیشنهاداتی بهت میدم :
1. توصیفاتت خیلی کمه ، باید ظاهر بچه ها رو توصیف میکردی ، هوا و اینا ، احساسات کم بودن ، مدرسه چه شکلی بود تو چه شهری بود ؟ همه اینا هست
2.تازه کلی کار باحال میشد بکنی مثلا یه پسر ایرانی بره تو نارنیا ! از طریق غار علیصدر مثلا ! خود من تو فکرم که یک فن فیک بنویسم و احتمالا یا نارنیا هست یا اشیانه افسانه .
3.حواست کجاس . معمولن کلایو لوئیس نصف صفحه رو میداد به توصیف اسلان و اینا . اینکه ابهت نداشت اصلا . کوتوله رو هم خوب توصیف نکردی. من فایل اولی رو ک فرستاده بود خوندم و نظراتم اینان . اگر دلت میخواد من داستانت رو بخش اولش یعنی فصل یک رو یکم ویرایش کنم و با توصیفات بنویسم و برات بفرستم . نظرت چیه ؟
اگر خواستی تو پ.خ. بگو .
اها یه چیز دیگه وقتی میخوای از کسی که نقد کرده تشکر کنی پاسخش رو با نقل قول بده تا بفهمه و اگرم نمیدونی کدومه همون دکمه ای هست که فلشش یه خط دیگه هم جلوش داره یعنی دومین دکمه زیر هر پست از سمت چپ
موفق باشی دوست عزیز ♡♥♡
@Celaena Sardothien 103985 گفته:
ببین ، گفتم اینجا نظر بدم بهتره ، دیالوگ هات مشکل دارن هم نگارشی و هم از نظر داستانی ، نگارشی ک با ویرایش رفع میشه اما داستانی رو باید خودت درستش کنی . خب من پیشنهاداتی بهت میدم :
1. توصیفاتت خیلی کمه ، باید ظاهر بچه ها رو توصیف میکردی ، هوا و اینا ، احساسات کم بودن ، مدرسه چه شکلی بود تو چه شهری بود ؟ همه اینا هست
2.تازه کلی کار باحال میشد بکنی مثلا یه پسر ایرانی بره تو نارنیا ! از طریق غار علیصدر مثلا ! خود من تو فکرم که یک فن فیک بنویسم و احتمالا یا نارنیا هست یا اشیانه افسانه .
3.حواست کجاس . معمولن کلایو لوئیس نصف صفحه رو میداد به توصیف اسلان و اینا . اینکه ابهت نداشت اصلا . کوتوله رو هم خوب توصیف نکردی. من فایل اولی رو ک فرستاده بود خوندم و نظراتم اینان . اگر دلت میخواد من داستانت رو بخش اولش یعنی فصل یک رو یکم ویرایش کنم و با توصیفات بنویسم و برات بفرستم . نظرت چیه ؟
اگر خواستی تو پ.خ. بگو .
اها یه چیز دیگه وقتی میخوای از کسی که نقد کرده تشکر کنی پاسخش رو با نقل قول بده تا بفهمه و اگرم نمیدونی کدومه همون دکمه ای هست که فلشش یه خط دیگه هم جلوش داره یعنی دومین دکمه زیر هر پست از سمت چپ
موفق باشی دوست عزیز ♡♥♡
خیلی ممنون الان تو پیام خصوصی بهتون اطلاع میدم