دکارت میگوید:
صحت این جمله چقدر است؟؟
میشه گفت چون سنگ فکر نمی کنه پس وجود نداره؟؟؟ در مورد احساس وجود چطور؟؟؟ چطور ممکنه یه میز که به دیده صاف بنظر میاد اما در احساس لامسه زبره وجود داشته باشه...این یک تناقض میشه...از کجا بفهمیم یه چیز وجود داره؟؟؟ از چه خصوصیتی؟؟ رنگ؟؟؟ در مورد رنگ فقط نور مهمه...یک جایی از میز که نور روشه سفیدتر بنظر میاد اما اگه زاویه دید رو عوض کنیم مکان سفیدی تغییر میکنه...
ایا واقعا وجود داره؟؟
اصلا وجود ینی چی؟؟؟
از کجا بفهمیم چه چیزی وجود داره؟ معیار های ما چین؟؟
چطور میتونیم به وجود خودمون باور کنیم؟؟؟
وجود فقط دنیاییه یا در اون دنیا هم ما وجود داریم؟؟
قوانین تاپیک:
1. اسپم دادن اکیدا ممنوعه...
2. جملات بی ربط و بدون تفکر و صرفا جهت مسخره بازی هم اسپم محسوب میشه
3. عقاید رو نقد کنید اما تحمیل نکنید!! ( قبلا خیلی حس کردم...شاید خودمون نفهمیم ولی گاهی تحمیل می کنیم!!)
بفرمایید شروع کنید
«من فکر میکنم پس هستم»
صحت این جمله چقدر است؟؟ میشه گفت چون سنگ فکر نمی کنه پس وجود نداره؟؟؟ در مورد احساس وجود چطور؟؟؟ چطور ممکنه یه میز که به دیده صاف بنظر میاد اما در احساس لامسه زبره وجود داشته باشه...این یک تناقض میشه...از کجا بفهمیم یه چیز وجود داره؟؟؟ از چه خصوصیتی؟؟ رنگ؟؟؟ در مورد رنگ فقط نور مهمه...یک جایی از میز که نور روشه سفیدتر بنظر میاد اما اگه زاویه دید رو عوض کنیم مکان سفیدی تغییر میکنه...
خب بیا فرض کنیم که چون سنگ فکر نمیکنه وجود نداره! بعد بقیه ی آدما چی؟ اونا چون قدرت تفکر دارن پس وجود دارن؟ خب، چون آدم به واسطه ی قدرت تفکرش وجود داره پس هم من هستم هم تو
خب تو هستی، منم هستم. چون هردومون میتونیم فکر کنیم. ولی سنگ چی؟! تو به وجود سنگ باور داری، منم دارم. هر دومون اونو دیدیم، لمسش کردیم و به وجودش باور داریم. پس چه جوری ممکنه سنگ وجود نداشته باشه؟ حالا اگه سنگ وجود داشته باشه، پس این نظریه رد میشه که بودن به واسطه ی داشتن قدرت تفکره.
عاقا من باید با این دکارت یه صحبتی داشته باشم! قبر دکارت کجاست؟ :دی
خوب همونطوری که بقیه گفتن بدیهیه که این جمله کاملا اشتباهه. چون برای ما میزی که فکر نمی کنه هم وجود داره.
چرا؟
چون اثباتش هم بدیهیه: به کمک حواس پنجگانه. (البته این تنها راه برای اثبات وجود همه ی موجودات نیست اما فکر می کنم برای اثبات مثال هایی که می زنم کافی باشه.)
عماد گفت حواس پنجگانه قابل استناد نیست چون توشون تناقض وجود داره...
مثلا یک سطح صاف دیده می شه اما وقتی لمسش می کنیم می فهمیم زبره... به خاطر همین نمی شه به حواس پنجگانه اعتماد کرد.
جواب من اینه: برای اثبات وجود یک چیز نمی شه از تمام حواس استفاده کرد. اگر می خوایم بفهمیم چیزی واقعا زبره یا صاف باید از حس لامسه استفاده کنیم، چون در این مورد حس بینایی قابل اعتماد نیست. برای تعیین وجود یک بو باید از حس بویایی استفاده کرد چون بو رو نمی شه دید...
برای اثبات هر موجودی باید از ابزار اثبات مخصوص به خودش استفاده کنیم، در غیر اینصورت مسلمه که نتیجه نمیگیرم.
مثال دیگه ای که این موجود (:دی) گفت این بود که: رنگ یک شیء توی دو زاویه دید مختلف متفاوته...
جواب: وجود بعضی چیزها نیاز به یک وجود یک سری شرایط دیگه داره.
دانشمندا می گن در تاریکی چشم انسان همه چیز رو سیاه سفید می بینه. یعنی جسمی که توی روز قرمز دیده می شه تو تاریکی سیاهه. تو تاریکی ما می تونیم مداد رو ببینیم (یا لمس کنیم)، اما مداد قرمز رو نه. مداد در همه حال وجود داره ولی رنگش بستگی به وجود یا عدم وجود نور داره. علاوه بر این میزان نور هم روی روشن یا تیره بودن یک رنگ تأثیر می ذاره.
توضیح بیشتر برای این مثال: نور سفید از طیف کاملی از رنگها تشکیل یافتهاست. اگر یک ناحیه باریک از طول موجهای نور سفید توسط ماده جذب شود بقیه طول موجها از ماده عبور کرده و چشم انسان طول موجهای ترکیبی که از ماده عبور کرده را میبیند. (ویکی پدیا)
وقتی نوری نیست پس هم رنگ قرمزی هم نیست.
سؤالی نیست؟
البته همون طور که گفتم حواس پنجگانه همیشه کارساز نیست.
ما عواطف انسانی رو نمی تونیم با حواس پنجگانه احساس کنیم. می تونیم؟ (شاید بعضیا می تونن... کی می دونه )
پس من یک راه دیگه معرفی می کنم:
تمام موجودات یک پیامد دارن، علت یک معلول هستن، باعث موجود بودن چیز دیگه ای می شن...
نور باعث رنگ و روشنایی می شه...
ستاره باعث نور می شه...
آب باعث رفع تشنگی می شه...
تنفر می تونه باعث انتقام بشه...
یک سنگ باعث پر شدن یه جای خالی روی زمین می شه...
زمانی که دنبال علت یک معلول می ریم می تونیم وجود یک چیز تازه رو اثبات کنیم. چیزی که قبلا به کمک حواس پنجگانه احساس نمی شد...
یک حس شیشم هم هست که بیاین بی خیالش بشیم
راستی حافطه ام هست...
یا اسناد کاغذی... مثل وقایع تاریخی...
وجود زخمی که یک ماه پیش خوب شده رو فقط به کمک حافظه یا عکس یا... می شه اثبات کرد.
دومین اثبات بدیهی برای نقص نظریه ی دکارت از این قراره:
اگر قرار باشه تمام چیزهایی که فکر نمی کنن وجود نداشته باشن و فقط تصویر ذهنی خودمون باشن...
پس در این صورت همه ی ما (ما مثل ماهایی که داریم این میز رو می بینیم و به وجودش باور داریم) داریم یه تصویر مشترک رو می بینم. و به طور مشترک فکر می کینم عصب های دست ما وجود یک مانع در هوا رو احساس می کنن.
پس در این صورت تمام فعالیت های ما، حاصل افکار ما هستن. وقتی راه می ریم روی زمین راه نمیریم، فقط فکر میکنیم که داریم راه میریم
وقتی یک توپ به طرف صورت ما پرت می شه، به طور ناخودآگاه چشم هامون رو بندیم چون فقط تصور می کنیم اون توپ وجود داره. و در آخر زمانی که توپ به صورتمون برخورد می کنه فکر می کنیم درد داریم. و فقط زمانی که به آینه نگاه می کنیم فکر می کنیم که صورتمون قرمز شده.
وقتی صدای مگس رو می شنویم حاصل تخیلات ماست.
ما وجود داریم اما همش داریم توهم می بینم.
و به خاطر همین توهمات گریه می کنیم، می خندیم، غذا می خوریم، کار می کنیم، عرق می ریزیم و..
گرما و سرما درواقع یک توهمن... و همین طور خیلی چیزای دیگه...
حتی همین جواس پنجگانه... ایناام توهمن احتمالا...
پس چه طوره دیگه به گرسنگی اهمیت ندیم چون فقط یک توهمه؟ یا وقتی داریم تو آتیش می سوزیم نادیدهش بگیریم؟ اما اینطوری که می میریم... مگه نه؟
اما گرسنگی که وجود نداره... پس چی باعث مرگ ما می شه؟
یعنی مغز ما زمان مرگ ما رو می دونه و برای علتش یه توهم می سازه؟ اما خیلی آدما هستن که نمی خوان بمیرن... یا حتی درد و گرسنگی بکشن... یا ناراحت بشن... یا...
یعنی مغزمون با ما پدرکشتگی داره؟
اگه کسی بتونه جواب این سؤال آخر رو بده ممنون می شم
و یه چیز دیگه:
نادر تو چرا "موجود" و "موجود زنده" رو با هم قاطی کردی؟
همه ی موجودات این جهان یا زنده ن یا غیر زنده (یا یه چیزی بین این دوتا... مثل ویروس...)... دلیل نمی شه موجود غیر زنده موجود نباشه...
کی همشو خوند؟ :دی
@Leyla 61548 گفته:
عاقا من باید با این دکارت یه صحبتی داشته باشم! قبر دکارت کجاست؟ :دی
خوب همونطوری که بقیه گفتن بدیهیه که این جمله کاملا اشتباهه. چون برای ما میزی که فکر نمی کنه هم وجود داره.
چرا؟
چون اثباتش هم بدیهیه: به کمک حواس پنجگانه. (البته این تنها راه برای اثبات وجود همه ی موجودات نیست اما فکر می کنم برای اثبات مثال هایی که می زنم کافی باشه.)
عماد گفت حواس پنجگانه قابل استناد نیست چون توشون تناقض وجود داره...
مثلا یک سطح صاف دیده می شه اما وقتی لمسش می کنیم می فهمیم زبره... به خاطر همین نمی شه به حواس پنجگانه اعتماد کرد.
جواب من اینه: برای اثبات وجود یک چیز نمی شه از تمام حواس استفاده کرد. اگر می خوایم بفهمیم چیزی واقعا زبره یا صاف باید از حس لامسه استفاده کنیم، چون در این مورد حس بینایی قابل اعتماد نیست. برای تعیین وجود یک بو باید از حس بویایی استفاده کرد چون بو رو نمی شه دید...
برای اثبات هر موجودی باید از ابزار اثبات مخصوص به خودش استفاده کنیم، در غیر اینصورت مسلمه که نتیجه نمیگیرم.
مثال دیگه ای که این موجود (:دی) گفت این بود که: رنگ یک شیء توی دو زاویه دید مختلف متفاوته...
جواب: وجود بعضی چیزها نیاز به یک وجود یک سری شرایط دیگه داره.
دانشمندا می گن در تاریکی چشم انسان همه چیز رو سیاه سفید می بینه. یعنی جسمی که توی روز قرمز دیده می شه تو تاریکی سیاهه. تو تاریکی ما می تونیم مداد رو ببینیم (یا لمس کنیم)، اما مداد قرمز رو نه. مداد در همه حال وجود داره ولی رنگش بستگی به وجود یا عدم وجود نور داره. علاوه بر این میزان نور هم روی روشن یا تیره بودن یک رنگ تأثیر می ذاره.
توضیح بیشتر برای این مثال: نور سفید از طیف کاملی از رنگها تشکیل یافتهاست. اگر یک ناحیه باریک از طول موجهای نور سفید توسط ماده جذب شود بقیه طول موجها از ماده عبور کرده و چشم انسان طول موجهای ترکیبی که از ماده عبور کرده را میبیند. (ویکی پدیا)
وقتی نوری نیست پس هم رنگ قرمزی هم نیست.
سؤالی نیست؟
البته همون طور که گفتم حواس پنجگانه همیشه کارساز نیست.
ما عواطف انسانی رو نمی تونیم با حواس پنجگانه احساس کنیم. می تونیم؟ (شاید بعضیا می تونن... کی می دونه )
پس من یک راه دیگه معرفی می کنم:
تمام موجودات یک پیامد دارن، علت یک معلول هستن، باعث موجود بودن چیز دیگه ای می شن...
نور باعث رنگ و روشنایی می شه...
ستاره باعث نور می شه...
آب باعث رفع تشنگی می شه...
تنفر می تونه باعث انتقام بشه...
یک سنگ باعث پر شدن یه جای خالی روی زمین می شه...
زمانی که دنبال علت یک معلول می ریم می تونیم وجود یک چیز تازه رو اثبات کنیم. چیزی که قبلا به کمک حواس پنجگانه احساس نمی شد...
یک حس شیشم هم هست که بیاین بی خیالش بشیم
راستی حافطه ام هست...
یا اسناد کاغذی... مثل وقایع تاریخی...
وجود زخمی که یک ماه پیش خوب شده رو فقط به کمک حافظه یا عکس یا... می شه اثبات کرد.
دومین اثبات بدیهی برای نقص نظریه ی دکارت از این قراره:
اگر قرار باشه تمام چیزهایی که فکر نمی کنن وجود نداشته باشن و فقط تصویر ذهنی خودمون باشن...
پس در این صورت همه ی ما (ما مثل ماهایی که داریم این میز رو می بینیم و به وجودش باور داریم) داریم یه تصویر مشترک رو می بینم. و به طور مشترک فکر می کینم عصب های دست ما وجود یک مانع در هوا رو احساس می کنن.
پس در این صورت تمام فعالیت های ما، حاصل افکار ما هستن. وقتی راه می ریم روی زمین راه نمیریم، فقط فکر میکنیم که داریم راه میریم
وقتی یک توپ به طرف صورت ما پرت می شه، به طور ناخودآگاه چشم هامون رو بندیم چون فقط تصور می کنیم اون توپ وجود داره. و در آخر زمانی که توپ به صورتمون برخورد می کنه فکر می کنیم درد داریم. و فقط زمانی که به آینه نگاه می کنیم فکر می کنیم که صورتمون قرمز شده.
وقتی صدای مگس رو می شنویم حاصل تخیلات ماست.
ما وجود داریم اما همش داریم توهم می بینم.
و به خاطر همین توهمات گریه می کنیم، می خندیم، غذا می خوریم، کار می کنیم، عرق می ریزیم و..
گرما و سرما درواقع یک توهمن... و همین طور خیلی چیزای دیگه...
حتی همین جواس پنجگانه... ایناام توهمن احتمالا...
پس چه طوره دیگه به گرسنگی اهمیت ندیم چون فقط یک توهمه؟ یا وقتی داریم تو آتیش می سوزیم نادیدهش بگیریم؟ اما اینطوری که می میریم... مگه نه؟
اما گرسنگی که وجود نداره... پس چی باعث مرگ ما می شه؟
یعنی مغز ما زمان مرگ ما رو می دونه و برای علتش یه توهم می سازه؟ اما خیلی آدما هستن که نمی خوان بمیرن... یا حتی درد و گرسنگی بکشن... یا ناراحت بشن... یا...
یعنی مغزمون با ما پدرکشتگی داره؟
اگه کسی بتونه جواب این سؤال آخر رو بده ممنون می شم
و یه چیز دیگه:
نادر تو چرا "موجود" و "موجود زنده" رو با هم قاطی کردی؟
همه ی موجودات این جهان یا زنده ن یا غیر زنده (یا یه چیزی بین این دوتا... مثل ویروس...)... دلیل نمی شه موجود غیر زنده موجود نباشه...
کی همشو خوند؟ :دی
من خوندم:دی
من موجودم!
لیلا جان این حرفت درسته... مغز ما ممکنه حتی زمان مرگ رو بدونه و راجه بهش خیال پردازی کنه...چون مغز انسان نامحدوده و هنوز کسی نتونسته قابلیت هاشو کشف کنه ینی ما بجای فضا باید تو کلمون بگردیم
فک کنین ممکنه خدا ما رو داخل یه شبیه سازی گذاشته باشه که ببینه به کجا تعلق داریم و یا چقد ناخالصیم و نیاز به خالص شدن داریم...
در ضمن اره مغز پدرکشتگی ناجوری داره بابا این مغز من اخرش منو میکشه انقد پره ( یکی بیاد دکمه ری استارتشو بزنه این برنامه ها که توش بازن بسته شن (
موجود (:دی) یه بار دیگه این قسمت رو بخون :46162_gholi_chomagh
@Leyla 61548 گفته:
اگر قرار باشه تمام چیزهایی که فکر نمی کنن وجود نداشته باشن و فقط تصویر ذهنی خودمون باشن...
پس در این صورت همه ی ما (ما مثل ماهایی که داریم این میز رو می بینیم و به وجودش باور داریم) داریم یه تصویر مشترک رو می بینم. و به طور مشترک فکر می کینم عصب های دست ما وجود یک مانع در هوا رو احساس می کنن.
یه توهم مشترک البته
نظرت درمورد این چیه؟
پ.ن: کدوم برنامه ها؟ :pokerface::derpina:
هر وجودی نشانه ای داره
ویژگی داره
هر ویژگی نشان از وجودی هست
مثلا یک رنگ نشان یک وجود
حتی یک توهم وجود داره
شاید اون چیزی ک ما فک می کنیم نباشه ولی وجوده
عدم وجود نیست
تخیل هم همینطور
فقط بعضی وقتا وجود مورد نظر ما نیست
مثلا خواب می بینیم یه اتفاقی افتاده
واقعا اون اتفاق نیوفتاده ولی به این معنی نیست که وجود نداشته
خود اون خواب وجود داشته
ولی اون واقعیت مورد نظر ما نبوده
گرفتی؟؟
نظر من اینه
@smhmma 61651 گفته:
هر وجودی نشانه ای داره
ویژگی داره
هر ویژگی نشان از وجودی هست
مثلا یک رنگ نشان یک وجود
حتی یک توهم وجود داره
شاید اون چیزی ک ما فک می کنیم نباشه ولی وجوده
عدم وجود نیست
تخیل هم همینطور
فقط بعضی وقتا وجود مورد نظر ما نیست
مثلا خواب می بینیم یه اتفاقی افتاده
واقعا اون اتفاق نیوفتاده ولی به این معنی نیست که وجود نداشته
خود اون خواب وجود داشته
ولی اون واقعیت مورد نظر ما نبوده
گرفتی؟؟
نظر من اینه
آفرین. منم می خواستم بگم اول شما بیایید وجودو تعریف کنید بعد این جمله دکارتو نقد کنید. شما میز رو مثال می زنید که فکر نمی کنه ولی می گید وجود داره. کی گفته میز وجود داره؟ شما به صورت پیش فرض گرفتید که میز وجود داره در حالی که هنوز سر خود "وجود" و معنیش نتیجه ای نگرفتید.
@master 61655 گفته:
آفرین. منم می خواستم بگم اول شما بیایید وجودو تعریف کنید بعد این جمله دکارتو نقد کنید. شما میز رو مثال می زنید که فکر نمی کنه ولی می گید وجود داره. کی گفته میز وجود داره؟ شما به صورت پیش فرض گرفتید که میز وجود داره در حالی که هنوز سر خود "وجود" و معنیش نتیجه ای نگرفتید.
خوب این بحثو زدیم که بفهمیم...شما بیا توضیح بده خودت شخصا...
خوب پس خود وجود چیه علی و فسیل؟
اممم من یه صحبتی دارم..!
همه ی حرفهای شماها درست
اما یه چیزی
این جناب رنه دکارت مگه نمرده؟
پس نمیتونه فکر کنه!
پس نیست!
خودش گفته من چیکار کنم؟
@smhmma 61651 گفته:
هر وجودی نشانه ای داره
ویژگی داره
هر ویژگی نشان از وجودی هست
مثلا یک رنگ نشان یک وجود
حتی یک توهم وجود داره
شاید اون چیزی ک ما فک می کنیم نباشه ولی وجوده
عدم وجود نیست
تخیل هم همینطور
فقط بعضی وقتا وجود مورد نظر ما نیست
مثلا خواب می بینیم یه اتفاقی افتاده
واقعا اون اتفاق نیوفتاده ولی به این معنی نیست که وجود نداشته
خود اون خواب وجود داشته
ولی اون واقعیت مورد نظر ما نبوده
گرفتی؟؟
نظر من اینه
اهمم من نگرفتم! ((200))
@master 61655 گفته:
آفرین. منم می خواستم بگم اول شما بیایید وجودو تعریف کنید بعد این جمله دکارتو نقد کنید. شما میز رو مثال می زنید که فکر نمی کنه ولی می گید وجود داره. کی گفته میز وجود داره؟ شما به صورت پیش فرض گرفتید که میز وجود داره در حالی که هنوز سر خود "وجود" و معنیش نتیجه ای نگرفتید.
خوب وجود در مقابل عدم جود یا هیچ
هیچ اگر نباشه پس وجوده
درواقع براساس عدم اجتماع نقیضین و عدم ارتفاع نقیضین وقتی هیچ نباشه پس وجود هست
به عبارت دیگه توهم هم چون هیچ نیست پس وجود هست تنها شاید وجود مورد نظر ما نباشه
خوبه؟؟؟
والا من میز رو نگرفتم وجود
درمورد وجود و عدم وجود هم قبلا بحثی کرده بودیم و براساس اون چیزایی که اونجا گفتم این حرفا رو زدم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@azam 61693 گفته:
اهمم من نگرفتم! ((200))
خخخخخخخخخخ
خب کجاشو نفهمیدی؟؟
نگاه کن ما برای چی درمورد میز می گیم وجود داره؟؟؟
چون می تونیم لمسش کینم
یعنی لمس شدنی هست
چون می بینیمش
دیدنی هست
و...
اینا ویژگی هایی هست که به خاطرشون می گیم میز وجود داره
درواقع این ویژگی ها چون عدم وجود نیستن پس وجود هستن
توهم هم یه چیزی هست که شاید خیلیا اونو وجود در نظر نگیرن ولی مشکل اینجا هست که توهم هم عدم وجود نیست پس وجوده
اما اون وجودی که مورد نظر ما هست نیست یعنی مثلا مورد نظر ما ی میز هست ولی توهم می زنیم که یه میز وجود داره
درواقع میز وجود نداره اما توهم میز وجود داره و اون توهم خودش یه وجوده
یا حتی تخیلات ما هم چون عدم وجود نیست یک وجوده
اینا رو دارم براساس اصل عدم اجتماع و ارتفاع نقیضین می گم
چون نمیشه چیزی هم وجود باشه هم وجود نباشه
و نمیشه چیزی نه وجود باشه نه وجود نباشه
درنتیجه یا وجود ست یا وجود نیست
وقتی تخیل ما عدم وجود نیست پس وجوده ولی وجود ها با هم فرق دارن
گرفتی؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Ginny 61657 گفته:
خوب پس خود وجود چیه علی و فسیل؟
اممم من یه صحبتی دارم..!
همه ی حرفهای شماها درست
اما یه چیزی
این جناب رنه دکارت مگه نمرده؟
پس نمیتونه فکر کنه!
پس نیست!
خودش گفته من چیکار کنم؟
چه ربطی داشت؟؟
هرچیزی که توسط حواس پنج گانه حس بشه و یا روی آن تاثیر بزاره وجود داره. هر چیزی هم که بشه با این حواس حس کرد ولی ما نکنیم وجود داره. هر چیزی هم که قبلا می شد حس کرد ولی الآن نمیشه وجود داره
اینم ممکنه که وجود یه مفهوم و یا هرچیزی باسه که انسان از خودش ساخته برای اینکه برای اتفاقاتی که در اطرافش می افته رو توضیح بده.
دکارت گفته من فکر می کنم پس هستم نگفته من فکر می کنم پس فقط کسانی که فکر کنن هستن موجود یعنی چیزی که در این دنیا فضا بگیره سنگ موجود است زمین موجود است مرده موجود است انسان هم موجود است