هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدرآن را نمی داند.
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید
این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است.
پ.ن: این داستانو من ننوشتما!
جالب بودش...ولی هم قبولش دارم هم نه...میشه ب اسم منطق قبولش کرد...ولی میشه بهش گفت زاویه ی دید...میشه منطق رو یه اصل ثابت تصور کرد...از طرف دیگه کار صحیح میتونه یه اصل باشه و منطق شوه های مختلف نگرش ما به یک موضوع رو نشون بده...
اتفاقا به نظر من واقعا تعریف درستی برای منطق بوده...
تو بحثای منطقی همیشه مواقعی هست که هیچ کدوم از دو طرف کوتاه نمیان و فکر میکنن طرف مقابل حرف های غیر منظقی میزنه در حالی که فقط منطقها فرق میکنه، عقل یکی میگه یه روش درسته و عقل بعدی مخالفه... به دلایل خودشون.
باتشکر متن زیباتون!
قشنگ بود
منطق هر کس نسبت به زاویه ی دیدش هست
و در یه سری بحثایی زاویه دید طرف می شه منطق نه منطق زاویه دید...
راستش دو خط آخرو نگرفتم دقیق اما قشنگ بود و دلیلش درست.
میشه اون کثیفه رو از دسترس لیلا دور کنی...آخه میندازتش تو ماشی لباس شویی...شرمنده من بگم که اگه با مهمون بد برخورد کرد نگین چرا؟؟؟((119))