سلام!
دیدم همه نویسنده شدن منم یه ایده به سرم زد و نوشتم!
نویسنده خودمم!
ویراستار هم نگاره (Lady.of.Shades)
داستان درباره ی یه خواهر و برادر به اسم کریستینا(کریس) و کریستوفر ـه که نیچ هستن(جادوگر های آتش) که با جادوگر های یخ که اسمشون رو پیدا نکردن در جنگن.
چون که داستان ها جدا جدا هستن بیشتر بگم اسپویل میشه! اگه کسی تونست خلاصه ییبهتر و پر بار تری بهم بده خبرم کنه لطفاً! تشکرات بسیار!:دی
+اول فکر کردم هر کتاب با یه جادوگر باشه اما قراره هر بخش یه جادوگر باشه(بخش نه فصل! توی هر بخش چند تا فصل هستش(: )
+کاور توی پی دی اف انگار یکم بد کیفیت شده! به خوشگلی خودتون(:دیدوببخشین!
+چقدر حرف زدم!(|
کاور هم کار خودمه که خیلی شدید زشته!:
فقط بگم انتقاد پذیرفته نمیشه((: شوخی کردم! اولین داستانمه(نگار هیچی نگو لطفاً!) پس راهنمایی کنید لطفا!
تشکر!
خوب خوندمش
اولا که کاورش خیلی هم خوشگله ( یه نگاهی به کاور مجید بنداز متوجه میشی ((200)) ینی با برهان خلف اثبات میشه((200)) )
درمورد داستان هم اولش گیج شدم ولی آخراش دستم اومد ..... فک کنم از این فضاها دوست داشته باشم ((54))
اشتباه و اینجور چیزا هم ندیدم مگر گرانشی .... چیزه ببخشد ... نگارشی ((200))
در کل خعلی خوب بود ادامه بده ...... ببینیم این ریچارد کیه ((92))
منتظرما ! فصل بعدیو با پشت پیستاژ برام بفرست ((200))
سلام
خسته نباشی، یک راست من برم سر اصلا مطلب که وقت ندارم.
نثرت خوبه، منتهی ایراداتی داری که باعث میشه داستان گیج کننده و مبهم باشه.
اطرافش را گریست!(نگریست)...اطرافش را جستجو کرد.
بهترین عاملی که باعث جذب خواننده میشه روانی و نوع جمله بندی داستان هست.
آنها تمام مکان را با تمام راه هایی که می شناختند بررسی کرده بودند.
آیا جمله بهتری می تونی بنویسی؟
امکان نداشت کسی بتواند با این سرعت بدون مطلع کردن آنها وارد شود و تنها کسی که میتوانست در اتاق بوده باشد ریچارد بود.
این ها نمونه هایی از جملاتی هستند که قطعا میشه بهتر نوشتشون، تنها دقت بیشتری می خوای موقعه نوشتن. این ها ایراداتی هستند که ویرایشگر داستانم باید بهشون گیر بده.
وقتی از روز های خاص مثلا شب اعتدال تابستانی یا اسامی کتاب یا موجودات((البته مثاله)) مثلا نیچ استفاده می کنی نیاز هست همون جا در موردشون توضیح داده بشه. فرض رو باید بر این باید بذاری که کسی در مورد مثلا اعتدال تابستانی اطلاعی نداره. پس توضیحات لازمه. باید از بهترین موقعیت ها برای توضیح اینها استفاده کنی.
از طرفی نوع روایتت که اسم شخصیت ها رو بالا می نویسی کاملا تو ذوق می زنه، نمی دونم کتاب نغمه رو خوندی داستان هایی که هر فصل یا هر بخش یکی از شخصیت ها روایت می کنند.((توجه هر فصل، نه هر نیم صفحه یا یک صفحه)) تصور می کنم بهتر هستش که زاویه دید داستانت رو دانای کل قرار بدی که اینطوری می تونی از دید همه شخصیت ها بنویسی و راحت تر باشی. از طرفی باید روی صحنه پردازی بیشتر دقت کنی، روی بیان احساسات افراد و نحوه پرداخت و شکل گیری شخصیت داستانت باید بیشتر فکر کنی و با صبر و حوصله بنویسی. راستش رو بگم از نظر من شیوه روایت داستانت ایراد داره، یک بار دیگه این مقدمه رو بنویس و سعی کن بهم پیوسته باشه. نه تکه تکه!
یک بار دیگه با فاصله این مقدمه رو بخون، در هر صورت نوشتن تجربه هست باید اینقدر بنویسی تا سبک خاص خودت رو پیدا کنی. پس پیشنهاد می کنم، روی راوی، فضاسازی و همینطور شیوه جمله بندیت فکر کنی و دوباره متن رو بنویسی.
با تشکر