Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

موجودات افسانه ای ایران باستان

21 ارسال‌
11 کاربران
51 Reactions
15.1 K نمایش‌
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
شروع کننده موضوع  

دیدم تایپک قبلیم گرفت اومدم سراغ این یکی ههه این واقعا برا داستانا لقمه اماده است ازشون اگه تونستین استفاده کنین!!

همه مطالبو از ویکی پدیا کپی کردم

تالارگفتمان 1

ازدها

اژدها (با تلفظ اَژدَها) یکی از موجودات افسانه‌ای در فرهنگ‌های جهان است. اژدها در اساطیر جهان جایگاه ویژه‌ای دارد.

سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پلشتی است. آنها از نخستین یاران اهریمن می‌باشند که آفرینش نیکوی اورمزد را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وای می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹-۳۱ و ۴۱-۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹-۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اورمزد نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدید می‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲-۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).

بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابران آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می‌سازند؛ ولی سرانجام به دست ایزدان ایندره و تیشتر تباه می‌گردند. از دیگرسو نیز اژی دهاکه (ازدهاگ/ضحاک) و افراسیاب تورانی نشان از اژدهایان اساطیری دارند که با گذشت زمان و به هنگام تغییر ساختار ساده و نخستین (روایت اوستایی) داستان به شکل پیچیده و پویا (روایات پهلوی ساسانی و خدای نامه)، جامة نوین پادشاه انیرانی (= نا ایرانی) را بر تن می‌نشانند. خشکسالی، سترونی، زوال و مرگ، ارمغان دشخدایی آنان بر ایران می‌باشد.

پرداخت شخصیت و ویژگی‌های اژدها در روایات اساطیری چندان کامل و دقیق نیست، زیرا اسطوره تنها به آن بخش از سرگذشت زندگی یک بوده اهریمنی (یا حتی قهرمان) می‌پردازد و آن را آنچنان می‌بالاند و با شکوه و اغراق درمی‌آمیزد که برای نمایش جهان‌بینی ویژه خویش و دیگر اهداف خود نیاز دارد. اما این پرداخت در روایات حماسی (برخلاف نمونه‌های اساطیری شکل کامل‌تر و پویاتری دارد و اژدها در این داستان‌ها چهره‌های گوناگونی دارد که از میان آنها دو گونه بیش از دیگر نمونه‌ها دیده و تکرار می‌شود.

اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌گردد. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامة انیرانی پدیدار می‌گردد.

تالارگفتمان 2

مرغ بهمن

اَشوزوشت (Ašō.zušta) یا مُرغ بَهمَن نام جغد افسانه‌ای در اسطوره‌های ایرانی است که ناخن می‌خورد.

در اسطوره‌های ایرانی، اشوزوشت را خدایگان آفریده اند تا در مقابل اهریمن قرار گیرد. او کتاب می‌داند و هنگامی که گفتارهای کتاب مقدس را برمی‌خواند دیوها به ترس می‌افتند.

در «صددر» آمده : «خدایگان به افزونی مرغی بیافریده است که او را «آشوزوشت » خوانند و «بهمن‌مرغ » نیز خوانند.

وردی که باید از سوی دینداران خوانده شود اینست:

"ای مرغ اشوزوشت! از این ناخن‌ها به تو آگاهی می‌دهم و آن‌ها را ویژةٔ تو می‌دانم. باشد تا برای تو نیزه‌ها و کاردهای بسیاری شوند، کمان‌ها و تیرهای شاهین‌پر بسیار و فلاخن‌های بسیاری شوند علیه دیوان مازنی.

آل

آل یا زائوترسان موجودی خیالی-افسانه‌ای است. در باور عامه، موجودی است که اگر زن تازه‌زا را تنها بگذارند، سراغش می‌آید و بدو آزار یا آسیب می‌رساند.

آل یک گونه از موجودات اهریمنی در باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخش‌هایی از جنوب روسیه است. در باورهای سنتی، نقش آلها در تولید مثل انسانهاست به همین دلیل آنها را اهریمن وضع حمل یا زایمان می‌دانند.

آلها در مناطق گوناگون دارای نامهای مختلفی هستند مثلاً در ارمنستان به «آلک»، در میان کردها به «اُل»، در افغانستان و تاجیکستان به «هال» یا «خال»، در کشورهای ترک‌زبان آسیای میانه به «آلباستی» یا «آلماستی» و در میان مردم کشمیر و بدخشان به «هالماستی» معروفند.

در فرهنگ بختیاری‌ها هم وجود آلها با عبارات رایجی مانند «آل برده» و «الهی آل ببردت» به چشم می‌خورد.

در روایات ارمنی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زنی تازه زایمان کرده (زائو) را می‌دزدند وسبب مرگ او می‌شوند. آنها همچنین با آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر سبب سقط جنین می‌شوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جن می‌کنند. (مانند الفها در باورهای ژرمنی). آلها نیز مانند انسانها داری دو جنس زن و مرد هستند.

اجزای بدن وصورت آلها بدین سان توصیف شده‌است: بینی گِلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندانهایی آهنین با نیشهایی به جلو آمده مانند گراز وحشی و پستان‌هایی آویزان مانند پیرزنها. بنابر باورهای کهن، آلها پس از دزدیدن قلب و شش زن و زمانی که دیگر زن زنده نمانده‌است، اقدام به فرار و عبور از اولین آب جمع شده در یک جا یا اولین منبع آب می‌کنند. طلسمهای مانع آل، مانند دیگر طلسمها برای دیگر شیاطین است. این طلسمها شامل افسون، دعا، اشیای فلزی، سیر و پیاز و جلوگیری کردن از رسیدن آل به آب است. در ایران آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی حصیری برا ی شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شده‌است. در آسیای میانه، آلها چنین روایت شده‌اند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستان‌های آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و شش‌های قربانیان را درون آن قرار می‌دهند. برطبق بسیاری از روایات خاور نزدیک، خدا یک آل را برای همسری آدم یا اولین بشر آفرید امّا آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتش است، ناسازگار بود. این آغاز و ریشهٔ دشمنی آلها با حوا وهمه دختران اوست.

در ادبیات شفاهی کرمان، آل بعد از بریدن جگر زن حامله آن را در جوی آب می شوید تا بخورد. به محض خورده شدن جگر، زن حامله خواهد مرد. در اکثر خانواده های قدیمی یکی از مردان کهنسال در جوانی خود به آل در حال بردن یا شستن جگر برخورد کرده است. آل به نهیب جمله ای مانند (نقل قول از داستان روایت شده): "چه کار می کنی؟ برو این جگر را از هر کجا برداشتی بگذار سر جایش پتیاله" می ترسد و فرار می کند و چاقوی خود را به جا می گذارد. این چاقو تیغه ای آبی رنگ دارد و هیچ وقت تیزی خود را از دست نمی‌دهد. در تمامی داستان ها راوی ادعا می کند که این چاقو را تا چند سال اخیر در اختیار داشته است.

خب این تیکه و خودم می گم؛ بچه کرمونم دیگه یه چیزایی از آل می دونم دیگه، ما خیلی به خود آل کار نداریم، بیتشر با مادر آل افسانه ساختیم، آل یه بچه است که مادرش میاد و جیگر زن حامله رو می دزده تا ببره بده آل بخوره؛ مادر آل یه پیرزن قوی هیکله با موهای ژولیده و در هم بر هم( هر وقت موهای من خیلی بلند میشه و منم که اصلا شونشون نمی کنم بابام بهم میگه مادر آل) مادر آل جیگر زنو که می دزده مادر و بچه می میرن ولی اگه یه نفر جیگر زن ازش پس بگیره و بیاره زن سالم می مونه!! بابام میگه بابابزرگم( که من ندیدمش) می گفته تو روستامون یه زن حامله خیلی از مادر آل می ترسیده، وقتی زایمانشم حسابی ترس داشته، شوهرش برا این که نترسه یه مشت از موهای دم اسب می کنه،میاره نشونش میده میگه مادر آل داشت میومد جیگرتو ببره، باهاش گلاویز شدم تو کشتی زدمش زمین، موهاشو گرو گرفتم که طرف تو نیاد، بعد از این که بچه سالم به دنیا اومد موهاشو پس بدم!! زنه هم ترسش میریزه! حالا من نمی دونم راسته یا افسانه است که بگن میشه این جور زرنگی هم کرد! همینا رو می دونستم از آل و مادر آل

بقیه موجودات افسانه ای ایرانم بعدا تو همین تاپیک می زارم!!

شیر دال

شیردال (در پارسی میانه: بَشکوچ) موجودی افسانه‌ای با تن شیر و سر عقاب (دال) و گوش اسب است. تندیس‌های به شکل شیردال در معماری کاربرد زیادی دارند.

شیردال‌ها در معماری عیلامی کاربرد داشتند و نمونه برجسته‌ای از آن در شوش پیدا شده است. روی کفل این شیردال نوشته‌ای است به خط میخی عیلامی از اونتاش گال که آن جانور را به اینشوشیناک خدای خدایان عیلام هدیه کرده است. این شیردال که بدست بانو گیرشمن بازسازی شده‌است در قلعه شوش نگهداری می‌شود. مردم ایران باستان شیردال‌ها را نگهبان گنجینه‌های خدایان می‌پنداشتند.

تالارگفتمان 3

بختک

بَختَک حالت اختناق و سنگینی است که گاهی در خواب به انسان دست می‌دهد، رؤیای وحشتناک توأم با احساس خفقان و سنگینی بدن که انسان را از خواب می‌پراند. خفتک، خفتو، برفنجک، درفنجک و فرنجک و فدرنجک و برغفج و برخفج و خفج و فرهانج و کرنجو، سکاچه و تپتپو هم گفته شده به عربی کابوس می‌گویند.

عوام احساس سنگینی را که گاه اوقات به شخصی که خوابیده دست می‌دهد به وسیله آن توجیه می‌کنند. پدیده پزشکی فلج خواب در واقع همان بختک است.

بَختَک در افسانه‌ها و باور عامیانه ایرانی نام موجودی تخیلی است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخی منابع نیز بختک را با کابوس هم‌معنی دانسته‌اند. البته بختک با کابوس هم معنا نیست، بختک موجودی نامریی است که شب هنگام بر بدن انسان چیره می‌شود و تمام بدن را در اختیار گرفته و قفل می‌کند، درین حالت انسان فقط نظاره‌گر ناتوانی خود است. ترسی بدون دلیل وجود انسان را در بر می‌گیرد و انسان توان کوچک‌ترین واکنشی نسبت به این ترس ندارد. در برخی باورهای قدیمی معتقدند که بختک روی سینه افراد می‌نشیند و تمام وجود آنها را فلج می‌کند. شاید ترس انسان گرفتار از این موجود نیز بدلیل این است که حضور آنرا بر روی خود احساس می‌کند ولی نمی‌تواند آنرا ببیند. برخی دیگر بر این باورند که بختک در درون انسان رخنه می‌کند و بدن را در اختیار می‌گیرد. اصطلاح «بختک روی زندگیش افتاده» نیز ازین جا وارد ادبیات فارسی شده‌است.

بختک یا فرنجک، به عقیده عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت، این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت، و فرنجک از گِل، و به قولی از خمیر، بینی ئی برای خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته‌است چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او می‌جهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود گنجی از گنجهای اسکندر را که می‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد. بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی، دماغ گلی و خمیری نیز خوانده می‌شود به عقیده عوام در تاریکی و بخصوص زیر درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها می‌گردد. ظاهرأ این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گاز کربنیکی که شب‌ها از گیاهان متصاعد می‌شود و کسی را که در جنگل یا در زیر درخت خفته باشد به خفقان می‌افکند ناشی شده‌است. برخی افراد معتقدند، در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت، می‌توان هر آرزویی کرد تا بختک آن را برآورده کند.

پری

پَری از موجودات خیالی و افسانه‌ای فرهنگ عامه و خرافات مردم است. نام سرزمین پریان در آثار اسطوره‌ای، پریستان در کوه قاف (آسیای مقدم) است. در آغاز هزارهٔ یکم پ. م. بخشی از اینجا موطن اسکیت‌های اشکودا بود.

پری در اوستا موجودی اهریمنی است (همانند فری) که مردم را می‌فریبد،اما در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، پریان موجوات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آن‌ها را به خوشبختی و کامروایی می‌رسانند.

پری در اوستا موجودی اهریمنی است و از آن به صورت زنی بسیار زیبا و فریبنده یاد شده که با پنهان و آشکار شدن پی درپی و تغییر شکل‌های گوناگون، مردم را می‌فریبد و به بیراهه می‌کشاند یا موجب دیوانگی آنان می‌شود. پری از آتش می‌گریزد، بنابراین، برای شناختن یا فرار دادن پریان بدکار باید پیوسته آتش در خانه روشن بماند. همچنین فلزات و چیزهای نوک تیز موجب فرار پریان است.

در هفت خوان‌های رستم و اسفندیار، زنی زیبا و آراسته در حالی که عود می‌نوازد به پهلوان نزدیک می‌شود و او را به شادخواری و شادکامی دعوت می‌کند. اما هر دو پهلوان او را می‌شناسند و در نبرد او را می‌کشند.

پریان در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، موجوات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آن‌ها را به خوشبختی و کامروایی می‌رسانند. پادشاه پریان مردی نیک و آزاده است و دختر و پسر شاه پریان رمزی از کمال، زیبائی، ثروت و خوشبختی هستند که هر دختر و پسر جوان آرزوی همسری ایشان را دارد. داستان پری زیبائی که بخت را تقسیم می‌کرد در داستان‌های مربوط به جمشید شاه آمده است.

در اساطیر ایرانی، پری‌ها از نسل فرشتگان تبعیدی از بهشت هستند که در صورت توبه کردن به بهشت باز می گردند. در منابع قدیمی تر آنها عاملان شیاطین بودند ولی در منابع جدیدتر تبدیل به موجودات غیر شر شدند. پری‌ها موجوداتی بالدار، بسیار دلنشین و با ظاهر فرشته آفریده شده اند. در طبقه بندی موجودات اسطوره ای، آنها آفریده‌هایی مابین فرشته و ارواح شیطانی هستند. پری‌ها گاهی اوقات برای ملاقاتهایی به دنیای میرا (جهان ما) مسافرت می‌کنند.

پری‌ها هدف سطح پایین موجودات شروری به نام دیوسان بودند. دیوسانان با حبس پری‌ها در قفس‌های آهنین، اقدام به آزار آنها می کردند. این آزارها بعلاوه عدم اعتماد به نفس خود پریان، باعث می شد که آنها هم به صف مبارزان با خوبی به پیوندند.

در شعر پری و بهشت توماس مور شاعر ایرلندی، در قسمت لاله رخ، یک پری اجازه بازگشت به بهشت را بعد از سه بار تلاش در دادن هدیه‌ای به فرشته محبوب خدا بدست می آورد.

اولین تلاش این است که آخرین شرابی که لیبرا با خون قلبی که برای او شکسته و از آن شرابی برای خدا درست کرده را پیدا کرده و هدیه دهد. این خون باید از متعلق به سرباز جوانی که برای حفظ جان محمود اورنگ‌زیب (ششمین پادشاه مغول هند در سده ۱۷-۱۸ میلادی) کشته شده است، باشد.

هدیه بعدی، یک نگاه پاک و ناب از یک عشق از خود گذشته. آهی که باید ربوده شود باید از لب‌های دختری باکره و در حال مرگ با عشقش در ریونذوری بوسیله طاعون باشد نه اینکه ترجیح دهد در تبعید از عشقش با بیماری زنده بماند.

سومین و آخرین هدیه، اشک یک پیر مرد شیطانی در حال دیدن عبادت یک کودک در خرابه‌های معبد خورشید در بعلبک لبنان است.

مداخله پریان در دنیای فناپذیر به صورت اپرایی فکاهی توسط گیلبرت و سالیوان در سال ۱۸۸۲ زیر عنوان "همزادها و پری‌ها" ساخته شد.


   
emailfortasks4، just draco، toranj و 23 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Andish
(@andish)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 61
 

کاملا درسته... بله این اساطیر مدام باید یاد آوری بشن تا از یاد ها نرن بخصوص ما ایرانیا که تبلیغات درست و حسابی نداریم...


   
banooshamash، silent angel، فرشید و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mr_vaziri
(@mr_vaziri)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2565
 

متاسفانه در بین مردم فراموش شده

حتی بین ما .از ما درباره اساطیر یونان رو یا خدایان اسکاندیناوی رو بگو یا مصر بپرسی.عین بلبل اسمشونو می گیم و در بارشون اطلاعات داریم اما درباره اساطیر خودمون اطلاعاتی نداریم


   
فرشید، ba_ba_k802 و sheyton-divane واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
silent angel
(@silent-angel)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 72
 

ههه ذوق کردی میذاریا ولی دستت درد نکنه واقعن,این اطلاعات دونستنشون واقعن یه حس خوبی میده به آدم!((97))منکه عاشق این اساطیرم چون دونستنشون احساس سرمایه داشنتن به آدم میده...بازم ممنون!((46))


   
banooshamash و sheyton-divane واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lord_SaM@N
(@lord_samn)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 97
 
جاي مانتيکور يا مرد خوار در ليست کمه


   
sheyton-divane واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
m.Sarv
(@m-sarv)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 163
 

ممنون

مجله دانستنی ها ویژه عید 3-4 سال پیش یه بررسی کامل و خیلی طولانی داشت درباره 100 شخصیت خیالی که یک بخشش درباره اسطوره های ایران بود


   
lord_samn، berta، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
amir13790098
(@amir13790098)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 172
 

عالی جالب این بختک و ال رو شنیده بودم بچه کرمانیم دیگه البته کرمان به ترسوندن جناشم مشهوره خودم نزدیک بود یه بار دیونه بشم


   
berta و sheyton-divane واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 

سلام. منم کلی از اینا تو کامپیوترم دارم. بفرستم آیا همینجا یا تاپیک جدید بزنم محمد؟


   
...Melisandre... واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 

سلام. تعدادی از موجودات و اسطوره‌های اقوام ایرانی رو میخوام توی پستای مجزا بهتون معرفی کنم. امیدوارم مورد پسندتون باشه.

هیولای افسانه ای دوال پا

«دوال» به معنی «تسمه» و «رکاب کمر« و «بند بلند» است. «دوال پا» موجود خیالی و افسانه ای است که ظاهراً اولین بار در کتاب «وامق و عذرا» و همچنین در داستان «سندباد بحری» و کتاب «عجایب المخلوقات» از آن نام برده شده است. این موجود خیالی بالاتنه‌ای شبیه به انسان دارد، اما پاهایش شل و دراز و تسمه مانند است. به شکل پیرمرد یا مردی ضعیف و زبون و بیمار در سر راه مردم قرار می گیرد.

او با ناله و زرای و التماس بسیار از مردم طلب کمک می کند و از آنها می خواهد تا او را به خانه مادر بیمارش ببرند. ناله ها و زاری های او کار خودش را می‌کند و عابر از همه جا بی خبر حاضر می‌شود به او کمک کند. اما به محض اینکه به کول قربانی خود سوار می‌شود، پاهای تسمه مانندش را که 40 متر طول دارد، بیرون آورده محکم دور کمر عابر پیچیده، او را وادار به خدمت خود می‌کند. اگر قربانی بخواهد او را از کولش پایین بیندازد، آنقدر به کمر و پهلوی او فشار می‌آورد که می تواند آن شخص را خفه کند.

می‌گویند دوال پا هرگز از کول قربانی خود پایین نمی‌آید. در داستان ها آمده که راه نجات از شر او این است که او را مست کنند.

در باور خرافی روستاهای اطراف دماوند موجودی عجیب به نام «مردوزوان» وجوددارد. برخی این موجود را شبیه به شخصیت افسانه‌ای دیگری به نام «مردآزما» می دانند، اما مشخصات او شباهت بسیاری به «دوال پا» دارد. در این باور، مردوزوان شبها در بیابان و صحرا ظاهر می‌شود و وقتی به انسان در حال فرار می‌رسد، از پشتش سوار کول او شده، پاهای بلند و ریسمان مانند خود را دور کمر او گره می‌زند و آن شخص بعد از آن اسیر این هیولا می‌شود.


   
berta، ملکه سرخ و sheyton-divane واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

وااااااااو.

چه جالب.

چه حیله هایی به کار میبردنا((204))((204))

هیولا‌های حوصله سربر نیستن مثل این که...


   
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

@ghoghnous13 103397 گفته:

سلام. تعدادی از موجودات و اسطوره‌های اقوام ایرانی رو میخوام توی پستای مجزا بهتون معرفی کنم. امیدوارم مورد پسندتون باشه.

هیولای افسانه ای دوال پا

«دوال» به معنی «تسمه» و «رکاب کمر« و «بند بلند» است. «دوال پا» موجود خیالی و افسانه ای است که ظاهراً اولین بار در کتاب «وامق و عذرا» و همچنین در داستان «سندباد بحری» و کتاب «عجایب المخلوقات» از آن نام برده شده است. این موجود خیالی بالاتنه‌ای شبیه به انسان دارد، اما پاهایش شل و دراز و تسمه مانند است. به شکل پیرمرد یا مردی ضعیف و زبون و بیمار در سر راه مردم قرار می گیرد.

او با ناله و زرای و التماس بسیار از مردم طلب کمک می کند و از آنها می خواهد تا او را به خانه مادر بیمارش ببرند. ناله ها و زاری های او کار خودش را می‌کند و عابر از همه جا بی خبر حاضر می‌شود به او کمک کند. اما به محض اینکه به کول قربانی خود سوار می‌شود، پاهای تسمه مانندش را که 40 متر طول دارد، بیرون آورده محکم دور کمر عابر پیچیده، او را وادار به خدمت خود می‌کند. اگر قربانی بخواهد او را از کولش پایین بیندازد، آنقدر به کمر و پهلوی او فشار می‌آورد که می تواند آن شخص را خفه کند.

می‌گویند دوال پا هرگز از کول قربانی خود پایین نمی‌آید. در داستان ها آمده که راه نجات از شر او این است که او را مست کنند.

در باور خرافی روستاهای اطراف دماوند موجودی عجیب به نام «مردوزوان» وجوددارد. برخی این موجود را شبیه به شخصیت افسانه‌ای دیگری به نام «مردآزما» می دانند، اما مشخصات او شباهت بسیاری به «دوال پا» دارد. در این باور، مردوزوان شبها در بیابان و صحرا ظاهر می‌شود و وقتی به انسان در حال فرار می‌رسد، از پشتش سوار کول او شده، پاهای بلند و ریسمان مانند خود را دور کمر او گره می‌زند و آن شخص بعد از آن اسیر این هیولا می‌شود.

من یادمه همچین موجودی توی کارتون سندباد بود. موجود خیلی خیلی جالبیه مخصوصا بخش گول زدنش :دی


   
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 

@BOOKBL 103415 گفته:

من یادمه همچین موجودی توی کارتون سندباد بود. موجود خیلی خیلی جالبیه مخصوصا بخش گول زدنش :دی

سلام. دقیقاً همینطوره. توی متن هم به اینکه این موجود تو کتاب سندباد بحری اومده اشاره کرده. من اون قسمت کارتون رو کاملاً یادمه((201))


   
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 
هیولاهای ترسناک بابا دریا (بپ دیریا)

«بابا دریا» یا «پدر دریا» یکی دیگر از هیولاهای ترسناک مردم محلی و دریانوردان بندرعباس و بندر خمیر بوده است. براساس افسانه ها، این موجود بدنی پوشیده از پشم سیاه به بلندی حدود 4 متر و شانه هایی به عرض 2 متر دارد. وزنش بایدحدود 1.5 تا 2 تن باشد. دست و پایش شبیه انسان است، اما انگشتان کوچکی دارد و صورتش بسیار شبیه گاومیش است.

می گویند او هنگام غروب آفتاب و نیمه شب ها از دریا خارج شده و اگر کسی را در ساحل ببیند با خود به قعر آب می برد. با این همه این هیولا به شدت از تیشه و اره می ترسد و با دیدن آنها یا شنیدن صدای برخورد دو قطعه آهن می گریزد. گفته شده که چندبار ملوانان بسیار نیرومند توانسته بودند بابادریا را به دام انداخته تکه تکه کنند، اما وقتی اعضای بدنش را به آب انداختند، دوباره به شکل اول درآمده و گریخته است. بابادریا می تواند صورت تغییریافته «بوسلمه» باشد که در خوزستان و بوشهر بسیار معروف است.


   
berta واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 
مردآزما

افراد بسیاری در نقاط مختلف ایران ادعای دیدن این موجود عجیب را کرده اند و باور خرافی به وجود این دیو در نقاط دیگری جز سیستان و بلوچستان هم دیده شده است. مواجه با «مردآزما» درواقع نوعی آزمایش شجاعت و دلاوری است. گفته شده اگر کسی از او نترسد، مردآزما با او دوست خواهدشد . ولی ترس مردم از او باعث قدرت یافتن این دیو و در نهایت مرگ انسان می شود. این موجود در باور اهالی سیستان و بلوچستان به شکل حیوان ظاهر می شود و ناگهان شروع به سخن گفتن می کند. برخی نیز او را موجودی با قدرت تغییر ظاهر می دانند که در مکان های خلوت و تاریک به افراد ترسو و ضعیف حمله می کند.این موجود در باور مردم خراسان جنوبی به نام «مرده آزمان» نامیده می شود که موجودی است به شکل یک زن کریه و زشت با صورت دراز و دهانی عمودی با دندان های تیز و در گورستان ها و آسیاب های قدیمی زندگی می کند و از نور و روشنایی فراری است.در لرستان این موجود افسانه ای به نام «مرتزما» ظاهر می شود که در کوچه های تاریک کمین می کند. در این باور خرافی مردآزما قدرت آن را دارد که تغییر اندازه دهد، یعنی هرچقدر مردم به او نگاه کنند او بزرگ و بزرگ تر می شود.برخی از داستان گوهای قدیمی مردآزما را موجودی می دانند که به شکل یک مو در مقابل مردم ظاهر می شود و به تدریج بزرگ و بلند می شود.

«مردآزما» در کردستان به نام «جوان از ما» نامیده می شود و در افسانه های اهالی کرمان «مندرآزما» نام دارد. در اینجا او موجودی است به باریکی دسته بیل که از گمشده ها خبر دارد و قد یک وجبی او به تدریج بلند می شود.


   
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 
غلیاوون

در باورهای خرافی مردم گیلان، غولی جنگلی در جنگل های تالش زندگی می کند. این غول حدود چهار متر قد دارد و در غارها و محل هایی که معمولا محل تردد انسان ها نیست زندگی م یکند و سنگ ها و تپه های بزرگ درخت را به راحتی جا به جا می کند و می تواند برای خود خانه های عجیب بسازد. این موجود خیالی عجیب با آنکه بسیار قدرتمند است، اما گفته می شود آسیبی به آدم ها وارد نمی کند.


   
emailfortasks4 و celaena-sardothien واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: