اول نمی خواستم این تاپیکو بذارم. یعنی این که می خواستم داستانم تموم شه و بعد خبرشو بذارم ولی دیگه چند نفر اصرار کردن و من نتونستم روشونو زمین بندازم...
خب این داستان منه. درباره ی جادو و چون اولین کار من هست خیلی عالی نیست...
ولی نهایت تلاشم رو کردم که بتونم مرموز جلوه ش بدم. یه ذره هم غمگینه البته و گریه دار.
سه جلدیه. البته می شه گفت که جلد آخرش یه جلد جدا محسوب نمی شه.
درسته که فانتزیه ولی جادو واقعیه خب.
شخصیت اولش هم خودمم. شخصیتی با نام هانیه سیزده ساله. نثرش هم محاوره ایه.
این هم کاوریه که شیرین عزیز از سایت گودلایف درست کرده:
کاور جدید هم از سایت نودهشتیا درست شد:
خلاصه: هانیه دختری سیزده ساله است که می خواهد آرامش داشته باشد اما واقعیت او را در هم می شکند. او که پدری جادوگر دارد کم کم می فهمد که نمی تواند از سرنوشت فرار کند و...
منتظر اتفاقایی که سر هانیه می افتن باشین! معلوم نیست که این دفعه چی می شه.
دانلود «جلد اول مقاومت دربرابر جادوی سیاه: آشنایی با جادو» از پیشتازان کتاب
پایانش یه نمه گنگ بود با این حال خیلی خوشم اومد. عالی بود.((46))بی صبرانه منتظر فروردین هستم.
@erfan 38128 گفته:
پایانش یه نمه گنگ بود با این حال خیلی خوشم اومد. عالی بود.((46))بی صبرانه منتظر فروردین هستم.
شرمنده م می کنید... شما لطف داری... ممنون!
وای خاک تو سرم! لو دادم! می خواستم سورپرایز باشه!!! چقدر من احمقم!
ممنون!
ایده ی کتاب خیلی خوبه و زیبا ولی متن و محتوا به شدت خام و ناپخته..در واقع ما داستان نمی خونیم ما داریم صحنه های تو ی ذهن نویسنده رو میبینیم که عین نور میگذرن ولی اینم بگم خیلی خوب از آرایه ها و تشبیه ها استفاده کرده ولی بعضی جاها انصافا خیلی سوتی بود مثل اون آهنگه که داشت تو ذهنش خونده میشد..ولی من این نتیجه رو گرفتم که نویسنده تو شرایط بحرانی اینو نوشته چون عجله داشته هرچی تو ذهنشه رو بریزه رو کاغذ..امیدوارم بهتر بشه
منتظر ادامشم((107))((107))((70))((70))((70))((69))((69))((69))((77))((77))((76))((76))((122))((122))'@-@'@-@
@vahidkia 39742 گفته:
ایده ی کتاب خیلی خوبه و زیبا ولی متن و محتوا به شدت خام و ناپخته..در واقع ما داستان نمی خونیم ما داریم صحنه های تو ی ذهن نویسنده رو میبینیم که عین نور میگذرن ولی اینم بگم خیلی خوب از آرایه ها و تشبیه ها استفاده کرده ولی بعضی جاها انصافا خیلی سوتی بود مثل اون آهنگه که داشت تو ذهنش خونده میشد..ولی من این نتیجه رو گرفتم که نویسنده تو شرایط بحرانی اینو نوشته چون عجله داشته هرچی تو ذهنشه رو بریزه رو کاغذ..امیدوارم بهتر بشه
منتظر ادامشم((107))((107))((70))((70))((70))((69))((69))((69))((77))((77))((76))((76))((122))((122))'@-@'@-@
چقدر شیک و مجلسی و سرراست به این موضوع اشاره کردین:دی
عجب؟ واقعا؟ یعنی انقدر بد بود؟ البته در رابطه با توصیفات لطف دارین... ولی خب شاید به خاطر لحن خوندنتونه...
ممنون!
سلام دوستان!
این لینکی که الان می دم ویرایش شده ی کامله... یعنی این که غیرممکنه دوباره به فکر ویرایشش بیفتم چون مردم از بس ویرایش کردم. اگه هم یکی حرف از ویرایش بزنه یه راست می زنم تو دهنش چون اصلا حوصله م نمی کشه. ))
تلاش کردم تا جایی که ممکنه اوایلش رو ویرایش کنم... یه کمی هم بهتر کنم.
یکی از مدیران این لینک رو جایگزین کنه لطفا:
مقاومت رفت روی صفحه ی اصلی نودهشتیا. دوست داشتید برین اونجا حمایت کنید و نظر بدید... خیلی درگیرشم.
اونجا لینک موبایل اینا هم هست. ممنون می شم.
http://www.98ia.com/News-file-article-sid-17816.html#comments
هانیه خسته نشدی لینک کتابهاتو توی همه جا گذاشتی؟
اما مسئله ی مهم این نیست. کتابت ایده اش واقعا عالیه.مطمئنا که این ایده می تونه بهتر و بهتر بشه.
اما متاسفانه شما داستانت رو جوری نوشتی که آدم با یه بار خوندنش زحمت این که بره ویرایشش رو بخونه به خودش نمیده.
به نظرم اگه بعد از نوشت فصلهات اونارو ( مثل خودم((47))) بازنویسی کنی، بتونی نظر خیلی ها رو جلب کنی.
من که شیفته ی ایده ی داستانت شدم. اما اگه ناراحت نشی از سبک داستانت کمی انتظار داشتم به مرور زمان بهتر بشه. ( که داره میشه ! )
امیدوارم با این کتابت به پایان دلنشینی که می خوای برسی و یتونی با کتاب زیبات به بهترین نحو کتابهای دیگه رو در ذهنت پرورش بدی.
با آرزوی بهترین ها!((221))
@abramz 54657 گفته:
هانیه خسته نشدی لینک کتابهاتو توی همه جا گذاشتی؟
اما مسئله ی مهم این نیست. کتابت ایده اش واقعا عالیه.مطمئنا که این ایده می تونه بهتر و بهتر بشه.
اما متاسفانه شما داستانت رو جوری نوشتی که آدم با یه بار خوندنش زحمت این که بره ویرایشش رو بخونه به خودش نمیده.
به نظرم اگه بعد از نوشت فصلهات اونارو ( مثل خودم((47))) بازنویسی کنی، بتونی نظر خیلی ها رو جلب کنی.
من که شیفته ی ایده ی داستانت شدم. اما اگه ناراحت نشی از سبک داستانت کمی انتظار داشتم به مرور زمان بهتر بشه. ( که داره میشه ! )
امیدوارم با این کتابت به پایان دلنشینی که می خوای برسی و یتونی با کتاب زیبات به بهترین نحو کتابهای دیگه رو در ذهنت پرورش بدی.
با آرزوی بهترین ها!((221))
فکر نکنم. :دی سایت های زیادی وجود دارن.
لطف داری.((221))
این الان خوبه یا بد؟ فکر کنم بده... :دی
متأسفانه من خیلی برای بازنویسی وقت ندارم. همین شکلی هم به سختی وقت می کنم بنویسم. بیشتر اوقات بازبینی می کنم.
خب خوشحالم که این شکلی فکر می کنی
ممنون. این بهترین دعا برای یه نویسنده ست... اگرچه از بس الان ایده تو ذهنم هست که ترجیح می دم بعضی هاشون یادم بره.)
همچنین!
سلام هانی
کتابت فوقالعادس
تصمیم گرفتم اینو این جا بهت بگم
منو که یادت ((107))
سلام
هانیه جلد دوم رو پس ی می دی بیرون من یک فصلش رو خوندم اما بقیه اش رو هنوز ندیدم
@babak_qazvini 58810 گفته:
سلام
هانیه جلد دوم رو پس ی می دی بیرون من یک فصلش رو خوندم اما بقیه اش رو هنوز ندیدم
سلام به بابک عزیز
والا من تاپیک جلد دوم رو زدم و دو تا فصل ویرایش نشده دادم اما خب... بهتره اونو نخونی فعلا.
اول این که با وجود این که تابستون رسیده اما نمی دونم چرا سرم شلوغ تر از قبل شده؟ دارم تو چند تا مسابقه ی داستان کوتاه شرکت می کنم... از طرفی هم مقاومت رو تا مدتی ول کردم که سکوت ترانه رو سر و سامون بدم. از طرفی هم بعضی وقت ها اصلا نمی شه نوشت.
فعلا دعا کنید که زودتر سکوت ترانه رو به سر و سامون برسونم که با آرامش خاطر بیام سراغ مقاومت. یه مشکل خیلی مهم دیگه ای هم که وجود داره اینه که از وقتی به نوشتن سکوت ترانه اون هم با اون نثر ادبی و اجتماعی و به قول بعضی کلیشه ای عادت کردم که می ترسم اون نثر روی مقاومت تأثیر بذاره. بنابراین هردفعه طول می کشه که یه بار خودمو با سکوت ترانه و یه بار با مقاومت هماهنگ کنم. خود این یه هفته یا بعضی اوقات هفته ها طول می کشه! اما خوشبختانه کم کم دارم باهاش کنار میام. یه ذره نثر جلد دوم با جلد اول فرق می کنه اما من این تفاوت رو دوست دارم.
الان فصل یک تا چهار رو می فرستم. اونو بخونید فعلا تا ببینم چی کار می تونم بکنم. ممنون از این که با وجود اشکالات کارم اونو می خونید.((221))
سلام
من کل کتاب رو خوندم و با این که اولین کتابت هست، واقعا خوب نوشتی و از ایده ات هم خیلی خوشم اومد. ایده ات تکراری نبود و سعی می کردی که کتاب خودت رو بنویسی و اتفاقات و... رو از جایی کپی نکردی که این یکی از نقاط قوت داستانه.
من زیاد نثر محاوره ای نخوندم ولی باز نثرش خوب گرچه با نظر@abramz موافقم.
موفق باشی موافقم
@erestery 59125 گفته:
سلام
من کل کتاب رو خوندم و با این که اولین کتابت هست، واقعا خوب نوشتی و از ایده ات هم خیلی خوشم اومد. ایده ات تکراری نبود و سعی می کردی که کتاب خودت رو بنویسی و اتفاقات و... رو از جایی کپی نکردی که این یکی از نقاط قوت داستانه.
من زیاد نثر محاوره ای نخوندم ولی باز نثرش خوب گرچه با نظر@abramz موافقم.
موفق باشی موافقم
سلام دوست عزیز.
نظر لطفتونه.. ممنون. کلا از کپی کردن ایده متنفرم. حتی اگه متنفر هم نباشم دوست دارم که خودم ذهنم رو به کار بگیرم و ایده های خودم رو داشته باشم. یه جورهایی از تحت فشار قرار دادن ذهنم خوشم میاد. برای همین هیچوقت کپی برداری نمی کنم. اما نمی دونم چرا بعضی ها گفتن شبیه هری پاتر و پرسی جکسونه؟
من دلایلی برای نثر محاوره داشتم و الان خیلی با نثر ادبی راحت ترم. با این حال مقاومته و نثر خودش.
درست می گین.
ممنون.