Header Background day #01
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستانی واقعی! بخونید!

18 ارسال‌
17 کاربران
84 Reactions
1,595 نمایش‌
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  
سلام به دوستان گلم
اومدم این داستان رو بگم...
داستانی کاملا واقعی، داستانی که شاید اشک هر پسر و هر دختری رو در بیاره...
صبح بود... ساعت شیش صبح داشتم می رفتم دانشگاه برای امتحان...

اتفاقا رو خوبی بود! با تموم فراز و نشیباش اون روز شاد بودم. اما نمی دونستم امکان داره انقدر ااحساسم انقدر تغییر کنه....
لباسام رو مثل همیشه پوشیدم..لباسای مورد علاقم... کتان مشکی با تی شرت بلند آبی.. یه نمه گشاد و هیکل نما... جورابا نایک رو پوشیدم و کتونی رو به پا کردم....
خواستم پامو از در بذارم بیرون که دیدم ای داد صبحونه نخوردم..
برگشتم و به جا صبحونه، کلید، خودکار ..کارت دانشجویی..کارت ورود به جلسه و مدادم رو برداشتم...
خلاصه رفتم سر خیابون و دیدم بازم صبحونه نخوردم...
دیگه بیخیالش شدم از مغازه یه شیر کاکائو و کیک گرفتم..خوردم و نوش جان کردم...
یه بسته آدامس هم گرفتم با رفقا بزنیم... مث چی اربیت دوس دارن..
زیادی زود زده بودم بیرون..برای همین نیم ساعتی منتظر ون عزیز شدم که بیاد پیشوازم...
سوار ون شدم که دیدم، ای داااااااااد..
چه جنگ و دعوایی شد! یارو گیر داده بود راننده که آقا چرا انقدر دیر می کنی، اون یکی هم می گفت برادر ما تایم(time) داریم.. خلاصه منم مردونگی کردم و جلو نرفتم...
نکته اموزشی: مغز خر نخوردم!!!!!!!
داشتم می گفتم..بعد از تموم شدن دعوا پیاده شدم و ده هزار تومنی دادم طرف.. همچین نگام کرد انگار جنایت کردم... آخه به من چ که پول خرد ندارن؟؟؟
سر جمع تا اومدیم خودمونو جمع کنیم دیدم که مشمبا پول خرد دادن! بدبخت کیف پولمممم!!!
یه کمی پیاده رفتم و رسیدم به ایستگاه اتوبوس مترو شاهد! عزیزان تهرانی می شناسند:دی
البته من باید بهش بگم ایستگاه شاهد، چون هیچ وقت از متروش استفاده نکردم...
اتوبوس بووووق رو گرفتم و سوار شدم...
حالا مگه مسافر میاد؟؟؟ بدبخت مای بی پول:)) همینطوری واستادممممم تا چند دختر و سپس چند پسر .زن و مرد کلا همینطوری اومدن دیه..ماهم گرفتیم خوابیدم و بعد از فکر کنم سه ساعت چرتی که زدیم بلند شدم دیدم هنو نرسیدیم... و بعد فهمیدم به خاطر تکان های شیشه همش دو دقیقه چرت زده بودم..مرسی استعداد...
بعد 140000 ایستگاه وقتی به مقصد رسیدم پیاده شدم و کاملا ترجیح دادم سر در خشتک به سرمنزل مقصد برسم:دی نگو به کجا رسیدم که نمی گم...
دانشجویان عزیز هم بر سر خیابان منتظر تاکسی بوده و ماهم یکی از ان ها بودیم...
آخه نامردا؟؟!!! چند تا ماشین سوار شم؟؟؟؟
خلاصه با کمال تاسف در کنار مونثان محترم جا گرفتیم و کلا اندازه دو روز تو راه بودیم:| مگه تموم میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.....................
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگه 2 کیلومتر آخر رو دویدم و دویدم تا سر در دانشگاه عزیز خودم رسیدم... هنوز نرسیده به آن آشغالی را دیدم که بر روی زمین افتاده بود...
بر حسب تصادف خانوم زیبارویی رو دیدم که به من و اون آشغال نگاه می کند...
با خودم گفتم؛ الان داره قیاس می کنه؟؟J
بعد فهمیدم که اشاره می کنه ورش دار بنداز سطل آشغال...
آشغال رو با متانت تمام ورداشتم و خانوم که راضی شده بود راهش رو کشید و رفت...
منم گفتم اااا اینطوریه؟؟؟ منم دوباره آشغال رو یه کم جلوتر انداختم....
رفتم سر کلاس دیدم همکلاسی محترم داره از بنده تعریف می کنه! سرخ گردیده و در میان دوستان نشستندیم....
هر کدام به نشانه آفرین مشتی به شانه ام زدند...
گفتم: بیخیال بچه ها کاری نکردم... فقط دو متر آشغالو جابه جا کردم...
البته در کمال سکوت گفتم اما خب وقتی گوشت عینهو الف تیز باشه، می خوای نشنوی؟؟؟
دختره شنید و گریه کنان.. بیرون دوید..
چرا اینطوری نگاه می کنید؟؟ به من چ؟؟؟ می خواست به اون آشغاله دل نبنده خو....
خودش جلسه امتحان رو از دست داد..به من ربطی هم نداره

.....
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نکته اخلاقی: داستان هیچ نکته اخلاقی نداره.. همتون سر کار بودید.. این تنها خاطرات روزانه ی دانشجویی با وقار استJ


   
paniz201065، nightsky، ginny و 25 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Nari
 Nari
(@nari)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 234
 

:| واقعا که

خوبه اول رفتم آخرشو خوندم !

خخخخخخ


   
wizard girl، mr-red، فسیل و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mmm20001378
(@mmm20001378)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1717
 

=))=))=))=))

مجید خجالت نمیکشی با احساسات دختر مردم بازی میکنی ؟ :دی


   
wizard girl، snakeeyes، StormBringer و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

مجید خل! :|

پفک! :|

منو گذاشته سر کار!

حیف من که این همه انرژی می ذارم... این همه جان فشانی می کنم...


   
wizard girl، shiny، mmm20001378 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mr_vaziri
(@mr_vaziri)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2565
 

خخخخخخخخخخخخخ چون نکته اخلاقی نداشت نخوندم

ههههههههههه


   
wizard girl، StormBringer، فسیل و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sea-ax
(@sea-ax)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 116
 

عزیز من

من دیگه عادت کردم هر جا میگید داستان واقعی کاملا سرکاریه

پ ن : تنها نکته اشک آورش اینه که امتحان داشتی


   
wizard girl، StormBringer، فسیل و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mahta.1378
(@mahta-1378)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 208
 

خو معلوم بود سرکاریه از واقعی بودنش = ))

ولی خب گفتم سرکاری تر از اینه = ))

= ))


   
wizard girl و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

اقا من متاثر شدم، من عوض شدم، من کلا یه ادم دیگه شدم، من میرم خودمو از طبقه 40 می ندازم پایین در حال سقوط بال بال میزنم پرواز یاد می گیرن میرم تو افق محو می شم!

بله کلا پند گرفتم! زیاد!خیلی زیاد! جدی میگم!


   
wizard girl، StormBringer، smajid324 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
reyhane.ramooz
(@reyhane-ramooz)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1143
 

خخخخخخخخخخ ما کلا سر کاریممممممممممممممم


   
wizard girl و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
karamozranger
(@karamozranger)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 68
 

دادا باهمه اره با ماهم اره.رکبی زدی تو.دمت گرم.


   
wizard girl و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Araa
 Araa
(@araa_mc)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 548
 

آقا مردونه شما میرید دانشگاه درسم میخونید؟


   
wizard girl، reyhane-ramooz و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
shiny
(@shiny)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1588
 

اهه عمرم حروم شد!

دوساعت نشستم با تمرکز خوندم!!

هی منتظر بودم یه روحی جنی چیزی پیدا شه!((231))

لوس!

بی نمک!

خیارشور!

پفک!

مردم ازار!

بسته دیگ!((200))


   
wizard girl، reyhane-ramooz، gobletart798060 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

فک کن یادت نمی اومد ضبونه نخوردی ..... مداد و خودکار ورنمی داشتی مجبور بودی با تف جواب بدی( با فرض بزاینکه وارد جلشه شدی) :دی ولی جدا عجب دانشجویی هستی:|


   
wizard girl، reyhane-ramooz، StormBringer و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

@Ajam 75434 گفته:

اقا من متاثر شدم، من عوض شدم، من کلا یه ادم دیگه شدم، من میرم خودمو از طبقه 40 می ندازم پایین در حال سقوط بال بال میزنم پرواز یاد می گیرن میرم تو افق محو می شم!

بله کلا پند گرفتم! زیاد!خیلی زیاد! جدی میگم!


   
reyhane-ramooz واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
artemis.7676
(@artemis-7676)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 165
 

پوووووف مجید!!عجب نکته ی اخلاقی داشت؟؟!!!!!!!!!


   
wizard girl و reyhane-ramooz واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: