Header Background day #11
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

دروغ های بزرگ تاریخ

26 ارسال‌
8 کاربران
43 Reactions
2,864 نمایش‌
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

سلام.تو این تاپیک دروغ های بزرگی که بعضی از ماها باور داریمو حتی ممکنه خیلی از کتابای معتبر بهش اشاره شده باشه رو میزاریم....

اونایی که یه دستی تو تاریخ دارن بیان جلو....

اولیشو خودم میزارم...

ذوالقرنین

شاید خیلی از شماهافک کنین ذوالقرنین همون اسکندر یا الکساندره...ولی این دروغ محضه که حتی شخصیت های بزرگی مثل ابوعلی سینا هم تو کتاباشون(درمورد ابوعلی سینا کتاب شفا)این اشتباهو کردن...ولی بهتره یکم درمورد ذوالقرنین توضیح بدم که اونایی که نمیدونن هم بدونن...این توضیح از قرآنه:

سوره کهف آیه38تا89:

ازتو درباره ذوالقرنین میپرسند بگو:بزودی چیزی از او برای شما خواهم خواند مادر زمین به او امکاناتی دادیم واز هر چیزی بدو بخشیدیم تاراهی رادنبال کرد.آنگاه که به محل غروب خورشید رسید به نظرش آمد کهدر چشمه ای گل الود و سیاه غروب میکند ونزدیک آن طایفه ای را یافت.فرمودیم:ای ذوالقرنین یا عذاب میکنی یا در میانشاننیکویی پیش میگیری.گفت:ما هرکه ستم ورزد عذابش خواهیم کرد،سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده میشود،انگاه اورا عذابی سخت خواهد کرد.واماهرکه ایمان اورد و کار شایسته کند،پاداشینیکوتر خواهد داشت،وبه فرمان خود،اورا به کاری اسان واخواهیم داشت.سپس راهیدنبال کرد تا انگاه که به جایگاه برامدن خورشید رسید.خورشید را چنین یافت که بر قومی طلوع میکرد کهبرای ایشان در برابر ان پوششی قرار نداده بودیم.این چنین میرفت،وقطعا به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم.باز راهی رادنبال نمودتا وقتی به میان دوسد رسید.در برابر اندوسد طایفه رایافت که نمیتوانستند هیچ زبانی را بفهمند گفتند:ای ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد میکنند.ایا ممکن است مالی در اختیار تو قراردهیم تا میان ما و انها سدی قرار دهی؟گفت:انچه پروردگارم به من در ان تمکن داده از کمک مالی شما بهتر است.مرا با نیرویی انسانی یاری کنید تا میان شما و انها سدی استوار قرار دهم.برای من قطعات اهن بیاورید تا انگاه که میان دو کوه برابر شد.گفت:بدمید.تا وقتی که ان قطعات را اتش گردانید،گفت:مس گداخته برایم بیاورید تاروی ان بریزم.در نتیجهنتوانستند از انبالا روند و نتوانستند انرا سوراخ کنند....(ترجمه:مهدی فولادوند)

خوب حالا با شخصیت ذوالقرنین اشناشدین....راستی اصن ذوالقرنین ینی چی؟

واژه قرن گاهی به معنای یک دوره زمانی والبته بیشتر به معنای شاخ معنی شده است.بلعمی در تاریخ خود مینویسد که:ذوالقرنین را از ان جهت ذوالقرنین مینامند که از یک قرن به قرن دیگر رسیده است و قرن در زبان پارسی به صورت سرو(س و ر ضمه دارن)و گوشه جهان را قرن گویند که ک گوشه جهان انجاست که خورشید طلوع میکند و گوشه دیگر آنجا که خورشید فرو میرود...پس چون ذوالقرنین شرق و غرب عالم را در نوردیده بدو ذوالقرنین میگویند.وازه قرن در پارسی به معنای شاخ وسرون،موی بافته شده و همچنین به صورت قور،قورچ،قوچ به معنای گوسفند نر باشاخ های بزرگ و همچنین به معنای برامدگی است.در انگلیسی cornبه معنای تاج است که در عبری به صورت قورن ودر لاتین به شکل کورنوcornuبه معنای شاخ و قدرت است که اینواژه با واژه لینگا در سنسکریت هم مفهوم هستند.این واژه در اصل،اساس وپایه لقب ذوالقرنین است.قرنبه همرا واژه ذو به معنای صاحب و دارنده معنی صاحب تاج و شاخ را میدهدو چون به صورت قرنین در زبان عربی و قرنیم در زبان عبری بیاید این لقب معنای دارنده دوشاخ را میدهد.پس از لحاظ لغوی ذوالقرنین باید کس باشد که یا دوشاخ برسرش داشته ویا تاجی شبیه شاخ برسرش میگذاشته.

خوب حالا میرسیم به اینکه کی اصن اسکندرو به عنوان ذوالقرنین معرفی کرد...خانم ها آقایان..این اقای محترم کسی نیست جز:

ابوعلی سینا:

حکیم ابن سینا دانشمند بزرگ ایران کسی است که برای اولین بار اسکندر را ذوالقرنین نامید.ابن سینا در بخشی از کتاب شفای خود ضمن برشمردن صفات ارسطو به این مساله اشاره میکند که او معلم اسکندر ذوالقرنین است.پس اهم امام فخررازی با رد نظرات دیگران وبا قاطعیت گفته ابن سینا را تایید میکند.اینکه دانشمند.محقق ریز بین و نکته سنجی مانند ابوعلی سینابه چه دلیل اسکندر را همان ذوالقرنین میداندبه درستی روشن نیست.در این حال برخی از محققان نیز معتقدند که پیش از ابن سینا جاحظ،ادیب و دانشمندی اهل بصره به این مساله اشاره کردهو اسکندررا همان ذوالقرنین دانسته است.شاید ابن سینا تنها نقل قولی از جاحظ که ستی در علم داشته و نوشته هایش برای ابن سینا نااشنا نبوده،کرده باشد.

حالا اینکه چرا میگیم اسکندر همون ذوالقرنین نیست.5تا دلیل داره:

1.اولین و مهمترین صفت ذوالقرنین موحد بودن و یکتاپرستی اوست.صفتی که در اسکندر وجود ندارد.اسکندر طبق متون به جا مانده پیرو خدایان یونان باستان بود و خود را پسر زئوس میدانست وانقدر به این موضوع اصرار داشت که مادرش ازاو خواست درباره این مساله کمتر سخن بگوید تا دچار خشم هرا نشود.باور اینکه اوپسر خوداست بعداز پیشگویی کاهنه معبد دلف و همچنین بعد از اینکه اورا در مصر فرعون و فرزند امون نامیدند بیش از پیش دراو شدت گرفت تا جایی که خود را خدا نامید واز سرداران و سربازان سپاهش خواست که اورا بپرستند.شاید به دلیل اهمییت این موضوع بعضی مورخان معتقد به دو اسکندر و ذوالقرنین شده اند.کی همین اسکندر و دیگری امپراطور رومی.اما مشکل اینجاست که در روم باستان هیچ امپراطوری به نام اسکندر یاالکساندر که یکتا پرست بوده و به شرق و غرب عالم سفر کرده باشد وجود ندارد.

2.ویژگی دوم که کم اهمییت تر ز اولی نیست وجود دواخ است.برخی میگویند که وی به تقلید از اپول و دیونسیوس و امون کلاه خودی به شکل شاخ قوچ میگذاشت.در سکه های بدست امده در مصر این کلاهخود به خوبی نمایان است.برخی دیگر میگویند اسکندر گیسوان بلندی داشت که انها را به صورت شاخ هایی با مروارید تزیین میکرد.بعضی دیگراورده اند که در سر او شکافی بود که کافران بروی زدند و او براثر ان بمرد اما خدا اورا به زندگی برگردانید و این نشان برسر وی باقی بود.نظامی گنجه ای نیز میگوید او دارای گوشهای بزرگی بودکه انها را با روکش هایی از طلا وبه شکل شاخ پنهان میکرد.

البته باید توجه کرد که هیچ کدام از اینها دارای سندیت تاریخی نیستند.

3.مرمداری و مهربانی بازیر دستان و شکست خوردگان یکی دگر از صفات بارز ذوالقرنین است که در اسکندر وجود ندارد.او مردیشراب خوار و هوسران بود که به راحتی دستور کشتار و سوزاندن میداد.زندگی دور از الایشی نداشت و شاید ه صورت یک سرباز مقدونی وارد ایران شد اما چنان شیفته جاه و ثروت هخامنشیان شد که شاید اگر فرصت بیشتری داشت الان شاهد یونانی ایرانی بودیم

4.سفر به شرق و غرب عالم هم موردیست که باید مورد بررسی قرارگیرد.در قران مبدا سفر ذوالقرنین معلوم نیست اما درمورد اسکندر میدانیم که او از مقدونیه به سمت غرب نرفت و سفر جنگی او تنهابه سمت شرق یونان بوده و امروزه حتی سفر او به هندهم نیاز مند تحقیق و بررسی است.

5.مورد بعدی درباره ساخت دیوار است.هیچ مورخی ساخت دیواری برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی توسط اسکندررابه ثبت نرسانه.لشکر کشی اسکندر تنها برای کشور گشایی و افزایش قلمرو یونان یا بهتر بگوییم مقدونیه بود و هیچ فرصتی برای پرداختن به امنیت یا اوضاع سیاسی منطق تصرف شده نداشت.

بااین اوصاف ایا اسکندر همان ذوالقرنین است که به گفته امام علی (ع):اونه شاه ونه پیامبر بود بلکه بنده شایسته خداوند بود.ایا اسکندر بنده شایسته خداست؟

خوب حالاکه اسکندر ذوالقرنین نیست پس ذوالقرنین کیه؟

1.کوروش کبیر:

مهمترین و محتمل ترن حدس کوروش کبیر سرسلسله هخامنشیان است.وقایع دوران زندگی کوروش،تولد او از پدرو مادری بااصل و نژاد پاک،پیروزی او بر اسیتاژو متحد کردن مادها و پارس ها،گسترش قلمرو هخامنشی از شرق تا غرب،اقتدار و رافت وسلطنت و مکنت و اعتقاد به خدای یکتا،خوش رفتاری با مغلوبین و جنگ با ماساژت ها وسکاهاو همچنین ساخت سدی که به عقیده بسیاری در تنگه داریال قرار داشته و بقایای ان هنوز پابر جاست که در کتب ارمنی بهاگ گورایی یاکابان گورایی،در منابع گرجی بانام دروازه اهنین و درمنابع ترک با نام دامر کیو یا دامر قاپو از ان یاد شده است و مهمتر از همه اینهانقش برجسته انسان بالدار در پاسارگاد که گفته می شود تصویر کوروش بوده و اورا با 4بال و دو شاخ که به جهت شرقد و غرب اشاره دارد نشان میدهد همگی دال بر ذوالقرنین بودن کوروش است.

2.داریوش:

داریوش بزرگ نیز از جمله شخصیت هاییست که برخی اورا ذوالقرنین مینامند.معتقدان به این نظریه بر ای باورند که داریوش مردی قدرتمند و یکتاپرست بوده و برای جلوگیری از یورش سکاها دیوار هایی در شمال کوه قفقاز ساخته بود،بنابراین میتواند همان ذوالقرنین باشد.البته در اینکه داریوش مردی قدرتمند و یکتاپرست بوده شکی نیست،اما تمامی صفات ذوالقرنین را ندارد.

3:فریدون:

برخی از نویسندگان فریدون پسر ابتین پادشاه اساطیری ایران که به همراهی کاوه اهنگر بربیداد ضحاک تاخت و ایران را از ظلم و ستم نجات داد ذوالقرنین میگویند.

4.شین هوانگ تی:

شین هوانگ تی امپراتور باستانی چین است که برخی اورا به دلیل ساختن دیوار بزرگ چین برای جلوگیری از هجوم مغول ها ذوالقرنین میدانند.

خوب بچه ها امیدوارم که چشاتون خسته نشده باشه....بازم میگم اونایی که یه دستی توی تاریخ دارن بیان اینجا دروغاشونو بزارن...بچه ها اگه غلط املایی داش ببخشین دیه 3صفحه برگه آچار بود تایپ کردم...بد لطفا نظر بزارین ببینم اگه خوشتون میاد بردفه بعدی دروغای فیلم300-ظهور یک امپراتوریو بزارم...اگم که خوشتون نیومد که خوب دیه نمیزارم...

منبع:مجله دانستنیها،شماره 104،مقاله دروغ های بزرگ تاریخ:آیا اسکندر ذوالقرنین است؟صفحه 69تا71


   
momo jon، فسیل، m-a-s-k و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

جون من اسپم ندین...وحید من اونور بهت گفتم اسپم نده((89))بیچارت میکنم هیونگ

بچه ها لطفا ازین به بعد اسپم ندین


   
پاسخنقل‌قول
Mr_vaziri
(@mr_vaziri)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2565
 

@trouble 50130 گفته:

گفتم مینویسم داداش....ولی خیلی زیاده pdfشو از کجا گرفتی؟بگو ازونجا بزارم پدرم درومد سر این....

ولی راس میگی مجلش عالیه...تازه میخوام یه تاپیک بزنم اون قسمت:چنین کنند بزرگان روهم بزارم ملت بترکن از خنده...

شاید مال من و بابامو هم بزارم...تو بگو pdfو از کجا اوردی همرو برات میزارم

..

میدونی چیه تو نت فقط جلد های 1 تا 25 26 27 داره

بیشتر از این نداره


   
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

خوب بچه ها میخواستم برااین یکی دروغایه فیلم300رو بزارم که به دلیل نبود وقت نشد....حالا باشه برا وقتیکه اینقد کار روسرم نریخته باشه.....خوب بریم سر اینیکی دروغ....

خوردن گوشت انسانها یا آدم خواری ازجمله اعمالی است که در شرع و عرف بسیار نکوهیده است.بااین وجود چنین رسمی از دوران بسیار کهن در میان برخی از جوامع و اقوام بشری وجود داشته است وما منکر ان نیستیم.اما وقتی درباره چنین واقعه ای در دوران شکوفایی علم و ادب نفوذو گسترش تشیع در تمام ارکان زندگی ایرانیان است صحبت میشود باید بسیار محتاط بود و منابع و اسناد دست اول و معتبری را مد نظر قرار داد....

قصه از کجا شروع شد؟

آنچه ما از نوشته های برخی از مورخین از جمله نصرا...فلسفی میدانیم ان است که گروهی از جلادان معروف به چیگین ها دردربار شاه عباس اول حضور داشتندکه با دستور شاه،ناگهان به شخصی که مورد خشم سلطان قرار گرفته بود،حمله و اورا با دندان تکه تکه کرده در حضور همه حاضران زنده زنده میخوردند.نصرا...فلسفی در کتاب زندگی شاه عباس اول،این داستان را از قول کتاب خطی"روضه صفویه"تالیف"میرزا بیگ جنابذی"نقل میکند و سپس ارجاعی به کتاب های تاریخ عباسی نوشته جلال الدین محمد یزدی که منجم باشی دربار بوده وهمچنین کتاب خطی خلد برین تالیف محمد یوسف قزوینی متخلص به واله از شعرای دوره صفویه می دهد.باید توجه داشت که این افراد همگی در زمره نویسندگان درباری و از طرفداران شاهان صفوی بوده اند.میرزا بیگ جنابذی در کتاب خود اطلاعات بسیار کاملی درباره زندگی و خصوصیات اخلاقی شاهان اولیه صفوی میدهد.کندن پوست مجرمین،سوزاندن انها،کشیدن میل به چشم،قطع کردن اعضای بدن،ریختن روغن داغ روی مجرمین و سایر شکنجه ها و اعدام هایی که شرح انها در کتاب مزبور امده است در ان روزگار در بیشتر دربار های پادشاه های کشور های گوناگون رواج داشته است.مستشرقین(ینی چی؟)و سیاحان اروپایی که در زمان صفویه و به ویژه در دوران حکومت شاه عباس وشاهان بعداز او به ایران سفر کرده اند،بارها از مجازات ها و شدت و سختی انهاسخن به میان اورده اند.تاورنیه سیاح فرانسوی از انداختن نانوایی گرانفروش به داخل تنور و به سیخ کشیدن قصابی کم فروش به دستور شاه عباس سخن گفته است.سیاحان و سفر بازرگانانی مانند شاردن و اولئاریوس و برادران شرلی در سفرنامه های خود نه تنها نمونه هایی از اعدام ها و شکنجه های بسیار سخت در زمان شاه عباس را توصیف کرده اند.بنا به نوشته همین مورخین،شاه اسماعیل در کاسه سر دشمن خود شربت مینوشید یا شاه سلیمان به دلیل خشمگین شدن از چنگ نواز خود دستور داد تا بازوهای اورا قطع کنند.بااین همه خورده شدن یک انسان و به تماشا ایستادن درباریان حکایتی است که مسلما هیچ سیاح و سفیر اروپایی ازیاد نمیبرد.در حالیکه درگزارش های باقیمانده ازماموران دولت های اروپایی هیچ اشاره مستقیمی به این امر نشده است.نمیتوان گفت پنهانکاری انان از ترس یا عاقبت اندیشی بوده،چراکه زمانیکه خادمین خاصه ونویسندگان مورد اعتماد شاه بسیار ازادانه به نقل این گونه حوادث و سیرت و خصوصیت درباریان و شاهان میپرداختند،دیگر جای نگرانی و ترس برای بیگانگان نبوده.باید توجه داشته که بیشتر شاخ و برگهاو حاشیه هایی که براین ماجرا نوشته شده،از سوی نویسندگان معاصربوده است نویسندگانی که بدون توجه به واقعیات حتی چیگین هارا همان قزل باشها توصیف کرده اندکه اینگونه اعمال وحشیانه را برای رسیدن به مقاصد خود انجام میدادند.

چیگین ها،مغولان صفوی

آنطور که از شواهد و نوشته های این مورخین برمی اید،چیگین ها در حکم محافظان و جلادان خاصه شاهی بودندو مجازات هایی که ازسوی این گروه اعمال میشد،بازمانده رسوم حکومت مغول در ایران بود.این گروه ظاهرا توسط شاه اسماعیل اول تشکیل شده بودندو پس از آن دیگر پادشاهان صفوی و شاید بیشتر از همه انها شاه عباس اول از وجود انان استفاده میکرد.این گروه دارای لباس مخصوص و متمایز از دیگر دسته ها بودندو فرماندهی انان در زمان شاه عباس بر عهده شخصی به نام ملک علی سلطان جارچی باشی(اسمت منو کشته!)بوده است.باید به خاطر داشت که این گروه کاملا جدا از طوایف قزل باش بودند.چیگین ها همواره در بارگاه شاه حاظر بودندوبه اشاره وی بر مجرمین حمله کرده گوش و بینی و پوست بدن مجرم را با دندان قطع میکردند.فرمانده انها به نوعی دلقک شاه هم بود که اجازه مسخرگی و شوخی داشت وهر کسی را که شاه میخواست بدون در نظر گرفتن مقام،به باد تمسخر میگرفت.بی تردید نوع مجازات محکومین توسط این گروه بسیار رعب انگیز بوده.اما اینکه انان یک انسان را به یک اشاره شاه صفوی به طور کامل میخوردند بسیار جای تامل دارد،شاید بتوانیم به حساب بزرگنمایی های تاریخی بگذاریم.انعکاس چنین مجازات های ترس اور و پروبال دادن به انها نوعی از نگارش نویسندگان درباری بود که تا زمان قاجاریه نیز ادامه داشت.چنین اعمالی از دید نویسندگان نوعی نمایش اقتدار شاه به نظر می امد.در منابع اصلی درباره این گروه تنها یک صفحه مطلب وجود داشته .انان ناگهان در دربار صفوی ظاهرشده و ناگهان هم محو میشوند.بازهم تاکید میکنم که ما منکر چیگین ها و استفاده از روش های سخت شکنجه و اعدام در دوران صفویه نیستیم.انچه مابر ان اصرار داریم این است که واقعیت امر به این شدت(منظورش بشدت ادمخواریه)نبوده است.در کتاب عالم ارای عباسی نوشته اسکندر بیگ منشی ترکمان که در بسیاری از وقایع دوران شاه اسماعیل دوم تا پایان حکومت شاه عباس حضور داشته است،هرچند از سختگیری های شاه بسیار سخن گفته،اما همانند نویسندگان اروپایی به زنده خواری ملازمان شاه اشاره مستقیمی ندارد.از سویی باید توجه داشت که جنابذی،قزوینی و یزدی که به جلادان ادم خوار اشاره داشتند بارها و بارها از ذوق و هنر دوستی و رقت قلب و مهماندوستی و شوخ طبعی و اگاهی او نسبت به مسائل مختلف سخن بمیان اورده اند.چنانچه بخواهیم شخصیت شاه عباس را بنابر تمامی انچه این نویسندگان توصیف کرده اند،وصف کنیم،باید بگوییم که او جمع اضداد بوده ست.انسانی در حد کمال بخشش و مهربانی و دینداری و همچنین در ظلم و ستم و قتل و کشتار.

زورآزمایی با عثمانی:

برای شناخت درست از وقایع تاریخی و افرادی که سازنده این تاریخ هستند باید تعصبات را کنار گذاشت و وقایع و انسان هارا همان طور که بوده اند باور کرد و شناخت صحیحی نسبت به منابع دست اول پیدا کرد.میدانیم که شاه عباس از عیب مبرا نبود.خشم ناگهانی او وقساوش بود که اورا به کور کردن پسرانش و قتل انها وادار کرد.تما فراهم اوردن لشکری ادم خوار و نگهداری انها در نزدیکی خود امریست که از حاکمی همچون وی بسیار بعید میباشد.کسی که به راحتی میتواند انسانی را زنده تکه تکه کرده،ببلعد،بی تردید هیچگونه پایبندی وتعلق خاطری ندارد.این گونه انسان هارا میتوان با پرداخت پول خرید و وادار به انجام هرکاری ولو قتل اربابشان کرد.شاه عباس دشمنان بسیاری داشت که خواهان مرگش بودند.از بعضی سردمداران سرخورده قزلباش تا طرفداران ترک های عثمانی و حتی فراد خانواده خود شاه،بودند کسانی که با اجیر کردن این ادم خوار ها آنان را وادار کنند تا همان بلایی که برسر مجرمان می اوردند در مورد شاه اجرا کنند.چه چیز باعث یشد تا شاه عباس این موجودات وحشت اور و غیر قابل اطمینان را در نزدیکی خود نگه دارد؟شاید داستان بگونه دیگریست.باید فکر کرد و دریافت چرا نویسندگان دربار صفوی تااین اندازه سعی در ترسناک جلوه دادن دربار شاهان خود داشتند؟این بزرگنمایی ها را میتوان سیاستی در دور کردن دشمنان داخلی و خارجی دانست.توجه داشته باشید دشمن بزرگ صفویان یعنی ترکان عثمانی دارای درباری به مراتب رعب اور تر وهراسناک تر ازصفویان بودند.آیا میتوان این اخبار را نوعی زور ازمایی و همترازی با امپراطوران عثمانی دانست؟

فقط یه نکته ای:بچه ها شاید شما فک کنین که این رفتارها خیلی وحشیانست و اصن به شان ایرانیها نمیخوره اما توی اون دوره واقعا وضع جهان همین طوری بوده و پادشاهای صفوی مجبور بودن برای دور نگه داشتن دشمنامون از مرزا یه همچین کارایی بکنن.

یه نکته دیه:بچه ها خواهش میکنم اسپم ندین....فقط نظراتتونو درباره دروغا بگین که مثلا چقد درستن یا شما قانع شدین با این دلایل یا.....ازین ببعد خواهش میکنم کسی اسپم نده و درباره مجله دانستنیها هم اینجا صحبت نکنیم(چون خودمم صحبت کردم)ممنون

نکته سوم:منبع دروغاتونم بنویسین....الان منبع هردروغی که من مینویسم مجله دانستنیهاس.پس اگه ننوشتم خودتون بدونین.


   
shiny، Leyla، hermion و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

@trouble 51433 گفته:

خوب بچه ها میخواستم برااین یکی دروغایه فیلم300رو بزارم که به دلیل نبود وقت نشد....حالا باشه برا وقتیکه اینقد کار روسرم نریخته باشه.....خوب بریم سر اینیکی دروغ....

خوردن گوشت انسانها یا آدم خواری ازجمله اعمالی است که در شرع و عرف بسیار نکوهیده است.بااین وجود چنین رسمی از دوران بسیار کهن در میان برخی از جوامع و اقوام بشری وجود داشته است وما منکر ان نیستیم.اما وقتی درباره چنین واقعه ای در دوران شکوفایی علم و ادب نفوذو گسترش تشیع در تمام ارکان زندگی ایرانیان است صحبت میشود باید بسیار محتاط بود و منابع و اسناد دست اول و معتبری را مد نظر قرار داد....

قصه از کجا شروع شد؟

آنچه ما از نوشته های برخی از مورخین از جمله نصرا...فلسفی میدانیم ان است که گروهی از جلادان معروف به چیگین ها دردربار شاه عباس اول حضور داشتندکه با دستور شاه،ناگهان به شخصی که مورد خشم سلطان قرار گرفته بود،حمله و اورا با دندان تکه تکه کرده در حضور همه حاضران زنده زنده میخوردند.نصرا...فلسفی در کتاب زندگی شاه عباس اول،این داستان را از قول کتاب خطی"روضه صفویه"تالیف"میرزا بیگ جنابذی"نقل میکند و سپس ارجاعی به کتاب های تاریخ عباسی نوشته جلال الدین محمد یزدی که منجم باشی دربار بوده وهمچنین کتاب خطی خلد برین تالیف محمد یوسف قزوینی متخلص به واله از شعرای دوره صفویه می دهد.باید توجه داشت که این افراد همگی در زمره نویسندگان درباری و از طرفداران شاهان صفوی بوده اند.میرزا بیگ جنابذی در کتاب خود اطلاعات بسیار کاملی درباره زندگی و خصوصیات اخلاقی شاهان اولیه صفوی میدهد.کندن پوست مجرمین،سوزاندن انها،کشیدن میل به چشم،قطع کردن اعضای بدن،ریختن روغن داغ روی مجرمین و سایر شکنجه ها و اعدام هایی که شرح انها در کتاب مزبور امده است در ان روزگار در بیشتر دربار های پادشاه های کشور های گوناگون رواج داشته است.مستشرقین(ینی چی؟)و سیاحان اروپایی که در زمان صفویه و به ویژه در دوران حکومت شاه عباس وشاهان بعداز او به ایران سفر کرده اند،بارها از مجازات ها و شدت و سختی انهاسخن به میان اورده اند.تاورنیه سیاح فرانسوی از انداختن نانوایی گرانفروش به داخل تنور و به سیخ کشیدن قصابی کم فروش به دستور شاه عباس سخن گفته است.سیاحان و سفر بازرگانانی مانند شاردن و اولئاریوس و برادران شرلی در سفرنامه های خود نه تنها نمونه هایی از اعدام ها و شکنجه های بسیار سخت در زمان شاه عباس را توصیف کرده اند.بنا به نوشته همین مورخین،شاه اسماعیل در کاسه سر دشمن خود شربت مینوشید یا شاه سلیمان به دلیل خشمگین شدن از چنگ نواز خود دستور داد تا بازوهای اورا قطع کنند.بااین همه خورده شدن یک انسان و به تماشا ایستادن درباریان حکایتی است که مسلما هیچ سیاح و سفیر اروپایی ازیاد نمیبرد.در حالیکه درگزارش های باقیمانده ازماموران دولت های اروپایی هیچ اشاره مستقیمی به این امر نشده است.نمیتوان گفت پنهانکاری انان از ترس یا عاقبت اندیشی بوده،چراکه زمانیکه خادمین خاصه ونویسندگان مورد اعتماد شاه بسیار ازادانه به نقل این گونه حوادث و سیرت و خصوصیت درباریان و شاهان میپرداختند،دیگر جای نگرانی و ترس برای بیگانگان نبوده.باید توجه داشته که بیشتر شاخ و برگهاو حاشیه هایی که براین ماجرا نوشته شده،از سوی نویسندگان معاصربوده است نویسندگانی که بدون توجه به واقعیات حتی چیگین هارا همان قزل باشها توصیف کرده اندکه اینگونه اعمال وحشیانه را برای رسیدن به مقاصد خود انجام میدادند.

چیگین ها،مغولان صفوی

آنطور که از شواهد و نوشته های این مورخین برمی اید،چیگین ها در حکم محافظان و جلادان خاصه شاهی بودندو مجازات هایی که ازسوی این گروه اعمال میشد،بازمانده رسوم حکومت مغول در ایران بود.این گروه ظاهرا توسط شاه اسماعیل اول تشکیل شده بودندو پس از آن دیگر پادشاهان صفوی و شاید بیشتر از همه انها شاه عباس اول از وجود انان استفاده میکرد.این گروه دارای لباس مخصوص و متمایز از دیگر دسته ها بودندو فرماندهی انان در زمان شاه عباس بر عهده شخصی به نام ملک علی سلطان جارچی باشی(اسمت منو کشته!)بوده است.باید به خاطر داشت که این گروه کاملا جدا از طوایف قزل باش بودند.چیگین ها همواره در بارگاه شاه حاظر بودندوبه اشاره وی بر مجرمین حمله کرده گوش و بینی و پوست بدن مجرم را با دندان قطع میکردند.فرمانده انها به نوعی دلقک شاه هم بود که اجازه مسخرگی و شوخی داشت وهر کسی را که شاه میخواست بدون در نظر گرفتن مقام،به باد تمسخر میگرفت.بی تردید نوع مجازات محکومین توسط این گروه بسیار رعب انگیز بوده.اما اینکه انان یک انسان را به یک اشاره شاه صفوی به طور کامل میخوردند بسیار جای تامل دارد،شاید بتوانیم به حساب بزرگنمایی های تاریخی بگذاریم.انعکاس چنین مجازات های ترس اور و پروبال دادن به انها نوعی از نگارش نویسندگان درباری بود که تا زمان قاجاریه نیز ادامه داشت.چنین اعمالی از دید نویسندگان نوعی نمایش اقتدار شاه به نظر می امد.در منابع اصلی درباره این گروه تنها یک صفحه مطلب وجود داشته .انان ناگهان در دربار صفوی ظاهرشده و ناگهان هم محو میشوند.بازهم تاکید میکنم که ما منکر چیگین ها و استفاده از روش های سخت شکنجه و اعدام در دوران صفویه نیستیم.انچه مابر ان اصرار داریم این است که واقعیت امر به این شدت(منظورش بشدت ادمخواریه)نبوده است.در کتاب عالم ارای عباسی نوشته اسکندر بیگ منشی ترکمان که در بسیاری از وقایع دوران شاه اسماعیل دوم تا پایان حکومت شاه عباس حضور داشته است،هرچند از سختگیری های شاه بسیار سخن گفته،اما همانند نویسندگان اروپایی به زنده خواری ملازمان شاه اشاره مستقیمی ندارد.از سویی باید توجه داشت که جنابذی،قزوینی و یزدی که به جلادان ادم خوار اشاره داشتند بارها و بارها از ذوق و هنر دوستی و رقت قلب و مهماندوستی و شوخ طبعی و اگاهی او نسبت به مسائل مختلف سخن بمیان اورده اند.چنانچه بخواهیم شخصیت شاه عباس را بنابر تمامی انچه این نویسندگان توصیف کرده اند،وصف کنیم،باید بگوییم که او جمع اضداد بوده ست.انسانی در حد کمال بخشش و مهربانی و دینداری و همچنین در ظلم و ستم و قتل و کشتار.

زورآزمایی با عثمانی:

برای شناخت درست از وقایع تاریخی و افرادی که سازنده این تاریخ هستند باید تعصبات را کنار گذاشت و وقایع و انسان هارا همان طور که بوده اند باور کرد و شناخت صحیحی نسبت به منابع دست اول پیدا کرد.میدانیم که شاه عباس از عیب مبرا نبود.خشم ناگهانی او وقساوش بود که اورا به کور کردن پسرانش و قتل انها وادار کرد.تما فراهم اوردن لشکری ادم خوار و نگهداری انها در نزدیکی خود امریست که از حاکمی همچون وی بسیار بعید میباشد.کسی که به راحتی میتواند انسانی را زنده تکه تکه کرده،ببلعد،بی تردید هیچگونه پایبندی وتعلق خاطری ندارد.این گونه انسان هارا میتوان با پرداخت پول خرید و وادار به انجام هرکاری ولو قتل اربابشان کرد.شاه عباس دشمنان بسیاری داشت که خواهان مرگش بودند.از بعضی سردمداران سرخورده قزلباش تا طرفداران ترک های عثمانی و حتی فراد خانواده خود شاه،بودند کسانی که با اجیر کردن این ادم خوار ها آنان را وادار کنند تا همان بلایی که برسر مجرمان می اوردند در مورد شاه اجرا کنند.چه چیز باعث یشد تا شاه عباس این موجودات وحشت اور و غیر قابل اطمینان را در نزدیکی خود نگه دارد؟شاید داستان بگونه دیگریست.باید فکر کرد و دریافت چرا نویسندگان دربار صفوی تااین اندازه سعی در ترسناک جلوه دادن دربار شاهان خود داشتند؟این بزرگنمایی ها را میتوان سیاستی در دور کردن دشمنان داخلی و خارجی دانست.توجه داشته باشید دشمن بزرگ صفویان یعنی ترکان عثمانی دارای درباری به مراتب رعب اور تر وهراسناک تر ازصفویان بودند.آیا میتوان این اخبار را نوعی زور ازمایی و همترازی با امپراطوران عثمانی دانست؟

فقط یه نکته ای:بچه ها شاید شما فک کنین که این رفتارها خیلی وحشیانست و اصن به شان ایرانیها نمیخوره اما توی اون دوره واقعا وضع جهان همین طوری بوده و پادشاهای صفوی مجبور بودن برای دور نگه داشتن دشمنامون از مرزا یه همچین کارایی بکنن.

یه نکته دیه:بچه ها خواهش میکنم اسپم ندین....فقط نظراتتونو درباره دروغا بگین که مثلا چقد درستن یا شما قانع شدین با این دلایل یا.....ازین ببعد خواهش میکنم کسی اسپم نده و درباره مجله دانستنیها هم اینجا صحبت نکنیم(چون خودمم صحبت کردم)ممنون

نکته سوم:منبع دروغاتونم بنویسین....الان منبع هردروغی که من مینویسم مجله دانستنیهاس.پس اگه ننوشتم خودتون بدونین.

اینا بهانست

زمان شاید یه چیزای خاصی رو اقتضا کنه

دو سه تا کار این شکلی که یه زهر چشم باشه

ته تهش همین

تازه اگر کار دیگه ای هم بشه کرد بهتره اونکارو کرد

درواقع باید اون کارو کرد

شاه عباس خیلی مقتدر بوده

اما عامل ضعیف شدن دوره ی صفوی بعد شاه عباس هم خودش بوده


   
troubleclap24، Percy Jackson، shiny و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

اینکه شاه عباس عامل ضعیف شدن صفویه بودرو منم قبول دارم...اگه باپسراش اونجوری رفتار نمیکردو نمیفرستادشون تو قلعه های دور و بهشون اموزش میداد شاید وضع ایران الان این نبود.....حرف شما کاملا درسته......امیر سرتیپ


   
Leyla، فسیل و Percy Jackson واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

بچه ها الان دارم دروغای فیلم300 روتایپ میکنم ولی کم کم میزارم چون هم من نمیتونم همرو باهم بنویسم هم شما نمیتونین همشو بخونینو حوصلتون سر میره

برا اونایی که مقاله اصلیو خوندن بگم که دروغارو جدا جدا میزارم تویه پست دروغ اول و...اگه شمام راضی باشین همین جوری کم کم میزارم ولی تند تند اما اگه راضی نیستین همرو یجا میزارم ولی طول میکشه چون این هفته کاملا وقتم پره


   
Leyla واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

1.پیاده نظام همرا خشایار شا ظاهری غیر معمول وترسناک داشتند

در اینجا لازم است تا با توجه به پوشش و شکل ظاهری اغراق امیز نیروهای ایران در داستان 30 فرانک میلر نگاهی داشته باشیم به ارتش همراه خشایار شا در این سفر جنگی.انهم براساس گفته های هرودوت که در وقاع تاریخی همواره جانب یونانی هارا گرفته و مرجع و منبع تاریخی مهمی برا بسیاری از مورخان غرب به حساب می اید.در فیلم300پارسیان و بویژه خشار شا مانند خون شامان هالیوودی با پیکره ها و صورت های زشتو بیمار گونه نشان داده شده اند.درحالی که در نوشته های مورخان یونانی و رومی مانندهرودوت،گزنفون،کتزیاس،دیودور و.....پارسیان زیباترین و اصیل ترین مردمان روزگر خود بودندو برازنده ترین و نجیبانه ترین لباس ها و پوشش هارا داشتند.(اثار باقیمانده در تخت جمشید و شوش و میان رودان را بیاد بیاورید)هرودوت و تاریخ خود ترتیب و تقسیم بندی پیاده نظام خشایارشا و نوع پوشش انان رابا جزئیات ذکر کرده است.در اینجا به شرح بعضی از مهمترین دسته ها ی پیاده نظام هخامنشی میپردازیم:

1:پارسیان:

پارسیان که قلب سپاه را تشکیل میدادند زبده ترین و شجاع ترین افراد ارتش بودند.بویژه تعداد10هزار نفر سپاه جاویدان که شکوه خاصی به این گروه میبخشید.لباس انها عبارت بود از کلاه نمدی که انرا تیاله میگفتند،قبایی استین دار و رنگارنگ و زرهی که حلقه های اهنین ان شبیه فلس ماهی بود و شلواری از چرم که ساق های انان را میپوشانید.اسلحه انان سپری سبکبود که انرا از ترکه های بید بافته شده درست میکردند،ب همرا ترکشی از تیر های مخصوص بانوکی از فولاد ابدیده و تیروکمان بلند و زوبین های کوتاهی که همیشه در دست راست خود داشتندو قمه ای کوتاه که از سمت راست کمربند خودشان اویزان میکردند.

سپاهیان پارسی را اُتانس فرمان میداد.

2.مادها:

مادی ها به دلیل همریشه بودن با پارسها،نوع پوشاک و اسلحه انان هم شبیه پارسها بود.

فرمانده مادی ها تیگران هخامنشی بود.

3.کیس سی ها:

کیس سی ها که همان اقوام قدیمی ساکن فلات ایران بودند و لباس و سلاحشان هم شبیه پارسها و مادی ها بود،بااین تفاوت که به جای کلاه مخصوص پارس ها،کلاه بلند و نوک تیزمخصوص خود به نام میتر را برسر میگذاشتند.

فرمانده کیس سی هاامافس فرزند اتانس بود.

4.آسوری ها:

اسوری ها کلاه خودی بسیار زیبا و خاص خود داشتند که انرا به شکلی خاص از سیم های مسین میبافتند و مسلح به نیزه،سپر،قمه و گرزی با میخ های زیاد بودند.لباس انان هم پیراهنی سراسری از کتان بود که جوشنی روی ان میپوشیدند.کلدنی ها هم با اسوری ها دریک گروه بودند.

ایندوقوم توسط اوتاپس پسر ارتاچه فرماندهی میشدند.

5.باختری ها:

باختری ها خودی شبیه پارسی ها و کمانی محکم و پیکان های کوتاه داشتند.

6.ساک ها(یا به عبارتی همون سکاها)

سکاها کلاه های بلند نمدین ونوک تیز برسر میگذاشتندو شلار های رنگی به پا میکردند.سلاح انان نیز شامل کمان و قمه های کوتاه و بسیار تیز و تبرزین برنده ای به نام ساگاریس بود.

فرماندهی سکاها و باختری ها برعهده هیستاسپ بود.

7.هندی ها:

هندیها که ملبس به لباسی از جنس پنبه بودند و کمانی از نی و تیرهایی ازهمان جنس با نوک هایی از پولاد ابدیده و شمشیری بسیار زیبا و محکم داشتند.

رئیس اینگروه قاپ نازاتر پسر ارته بات بود.

8.اریایی ها(هراتی ها)

انها کمانی پارسی داشتند و سایر سلاح هایشان شبیه باختری ها بود.

فرمانده اریایی ها هی سامنس پسر هی هاپ نس بود.

9.کاسیها

اینگروه روی لباس خود جلیه ای از پوست بز میپوشیدند و به تیرو کمانی از نی و قمه ای کوتاه و پهن مسلح بودند.

فرمانده انها اریومرد پسر ارتی فیوس بود

10.سرنگیها:

سرنگیها(ساکن زرنگ یا سیستان)که لباس هایی رنگارنگ و نیم چکمه ای ازچرم گاوکه به زانو میرسید داشتند.انان کمان و تیر و زوبینی مانند ماد ها داشتند.

فرماندهی اینگروه با فرن دارت بود.

11.پاکتیک ها:

پاکتیکها لباسی به شکل بومی از پوست بزداشتند و مسلح به تیرو کمان و قمه بودند.

فرمانه اینان ارتینت پسر ایتامتر بود.

12.اوتیان و میسین و پاریکانین:

این اقوام که ساکن جنوب غربی ایران بودند و انان نیز مانند پاکتیک ها بودند.

فرمانده این اقوام ارسامنس پسر داریوش بود.

13.اعراب:

انها عبایی میپوشیدند و روی ان کمربندی چرمین میبستند.انان کمانی بسیار بلند داشتند که از شانه راست می اویختند و به دلیل بلندی به طرف چپ کشیده میشد.

14.حبشی ها:

حبشیها لباسهایی از پوست حیوانات وحشی به خصوص شیرو پلنگ داشتند کمانهایی بسیار بلند از شاخه های نخل به طول 4گز و تیر هایی از نی و نوک هایی از جنس سنگ.انان همچینین زوبینهای بلندی داشتند که نوک انها به شاخ تیز شده غزال منتهی میشدو گرزی سنگین که روی ان را میخکوبی میکردند.اینان وقتی به جنگ میروند نیمی ازتن خودرا گچ میمالند و نیمی دیگر را ورملیون(چیه؟).

فرمانده اعراب و حبشی های شمال مصر،ارسام پسر داریوش بود.(این داداش کوچیکه خشایار شابود که میگن مث سیبی بودن که ازوسط نصف شده باشه)

15.حبشی های شرقی:

در صفوف هندی ها قرار داشتند واسلحه انان شبیه هندی ها بودو فقط کلاهی پوستی برسر میگذاشتند که از یال و گوش اسب درست شده بودوسپر هایی از پوست درنا داشتند.

16.لیبی ها:

لباسی از پوست حیوانات در بر کرده و نیزه هایی داشتند که ته ان را میسوزاندند.

فرمانده این گروه ماساگس بود.

همانطور که می بینید(میخوانید)هیچ یک ازپیاده نظام های همراه خشایارشا ظاهری غیر معمول و ترسناک نداشتند.شاید تنها مورد عجیب در این ارتش تنوع شکل ظاهری و رنگارنگی لباس ها بوده که باعث نوعی شکوه و جلال بیش از اندازه نسبت به یک ارتش متحدالشکل می شده است.


بچه ها اینو دارم برای اونایی که قضیه فیلم300-طلوع یک امپراتوریو نمیدونن میگم....این فیلم درمورد جنگ بین ایران و یونان در زمان خشایار شا هستش که به کارگردانی فرانک میلر ساخته شده...وتوش واقعا بلوف های وحشتناکی درباره این جنگ زدن....البته دیه نمیشه بهش بلوف گفت باید بگی دروغ.....مثلا همینی که الان من نوشتم.....واقعا توش ایرانیارو بد جلوه دادن.....مثلا همین خشایارشا که حتی خود هرودوت هم اونو فردی خیلی خوشتیپو خوش قیافه توصیف کردرو تو این فیلم به وضع وحشتناکی درس کردن....کاش عکسشو میتونستم براتون بزارمو شمااونو با نقش برجسته خشایارشا توی تخت جمشید مقایسه میکردین....من واقعا عصبانی شدمو گفتم حالاکه این فرصت برام پیش اومده دروغاشو با دلیلو مدرک براتون بزارم......امیدوارم که خوشتون بیاد.....


   
hermion، shiny، Leyla و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

برای عبور سپاه ایران از داردانل،خشایارشا دستور ساختن پلی را روی دریا میدهد.ابتدا پل دربرابر تند بادی شکسته شده و ازبین میرود.در نتیجه پل دیگری با بهم پیوستن کشتی ها ساخنه میشود.برخی از مورخان یونانی مانند هرودوت به منظور بزرگنمایی ایستادگی خود دربرابرایرانی ها،گزارش های مبالغه امیزی از تعداد سپاهیان ایران ارائه داده اند.انان مینویسند که ارتش ایران چنان بزرگ بود که هفت روز پیاپی طول کشید تا ازین پل عبور کنند.همچنین چنان که عده سپاهیان ایران را براساس نوشته هرودوت محاسبه کنیم چیزی حدود 5میلیون و83هزارو220نفر خواهد شد،البته بدون در نظر گرفتن زنان که رقمی بسیار مبالغه امیز است.اما اماری که مورخان بعدی میدهندو انان را180تا300هزار نفر میدانند به واقعیت نزدیک تراست.ظاهرا در طول مسیر سپاه ایران شهر های یونانی بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند و حتی در برخی از انها مهمانی هاو پذیرایی های باشکوهی نیز برای شاه و همراهانش ترتیب میدهند.خشایار شا در شهر اکانت به فرماندهان نیروهای دریایی خود دستور میدهد تا به ترم(سالونیک)بروند و منتظر بمانند.این کشتیها از کانال اتس که توسط خود ایرانی ها ساخته شده بود،حرکت کرده و بعداز رسیدن به خلیج ترم لنگر انداخته و متوقف میشوند.در همین فاصله زمانی،خشایارشا به همراه پیاده نظامخود را به ترم رسانده بود.در همین ترم بود که سفرای شاه که قبلا به شهر های یونانی فرستاده شده بودند بازگشتند.

شهرهایی که حاضر به طاعت از ایران شده بودند عبارتند از:

تسالیان،دلپی ها،اینان،پربی،لکریان،ماکنت ها،ملیان،اخیان و تبی ها.

مناطقی که حاضر نشدنداز ایران اطاعت کنند:

تس پیان و پلاته.

یه نکته:باید توجه کرد که اون رقم 5ملیون نفر خیلی غیر واقعیه اخه باامکانات الانم سازماندهی5ملیون نفر و ساختن یه کانالو ....هزینه خیلی زیادی داره.شمافقط تغذیه رو در نظر بگیرین...حساب کنین هر ایرانی (اعم از شاه وسربازا)فقط یه قرص نون بخوره....میشه 5میلیون قرص نون....که تامین این تعداد واقعا از عهده دولت خارجه.حالا هزینه سلاح وچمیدونم لباساو...روهم بخوایم بهش اضافه کنیم دیه خیلی تابلو میشه این رقم دروغه.....


   
Leyla واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Dokhtare Ashoob
(@dokhtare-ashoob)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
 

زیاد بود نخوندم :||


   
پاسخنقل‌قول
M.A.S.K
(@m-a-s-k)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1075
 

من فک میکنم بشه هزینه رو تامین کرد...ایران ثروتمند ترین دولت بوده


   
پاسخنقل‌قول
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

@Atrin R 52034 گفته:

زیاد بود نخوندم :||

زیاد؟؟؟من خلاصه کردم اینو...توبه این میگی زیاد؟؟؟هردروغیوکه اینجامیبینین کاملا خلاصه شدس و تو مقاله اصلی خیلی بیشتر از اینه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

@vahidkia 52043 گفته:

من فک میکنم بشه هزینه رو تامین کرد...ایران ثروتمند ترین دولت بوده

داداش به نظرت هرسرباز فقط یه قرص نون میخوره اونوقت ارتش میشه یکی از بهترین ارتشا؟؟؟بد تو فک میکنی شاه بااون شکوهش میاد یه قرص نون میخوره؟؟؟حالا شاهو میگیم خاکی بوده...دیه نمیتونسته جلو ملکه ارتمیس(ملکه هالیکارناس)بیاد یه قرص نون بزاره بگه بگیرشرمنده وسع ما در همین حده....بد هزینه ساخت یه کانال و خریدن کشتی هاو.....اینارو که بخوای حساب کنی واقعا یه دولت هرچقدم ثروتمند باشه دیهنه تا این حد که بتونه هزینه5میلیونوخورده ای سربازوتامین کنه تازه یه کانالو.....هم روش....حالا این نظر منه.....ممنون از شماکه نظرتو گفتی


   
Leyla واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: