Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

[مهم] شعر عشق

29 ارسال‌
9 کاربران
34 Reactions
13.5 K نمایش‌
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

با تو از اشک گفتم

با تو از غم گفتم هیچ اثر نداشت

با تو از انسانیت می گوییم که بازاری ندارد

از چشمهایی که دیگر نمی بینند

کوری دیر زمانی است گریبانگیر شده است

بایست در برابر باد سینه سپر کن و بگو

این منم من

من چشمها و قلبهای ایندگان هستم

نمی هراسم

نمی گیریم مگر بر نادانی

اگر اشکی هست

اگر دلتنگی هست

جایی برای پیوند نمی بینی

به آسمان نگاه کن

ببین که چه آبی ست

ببین که حتی وقتی ابری هم پیدا می شود با صبوری

در انتظار باد می ایستد چنان که بوده

تا تمامی لکه ها برده شوند

و او باز هست تا ابد

هست و خواهد بود جایی که همیشه ایمان به بودنش بوده

آرمیتا


   
Azi، mis_reihane و narges-o واکنش نشان دادند
نقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

من عاشقم

عشق من اشک من

اشک من آه من

آه من حرف نگفته من

حرف نگفته ام راز من

راز من دل سر به مهر من

و من اینجا تنهایم

تنهایی من نماد کوهی است

ترک خورده از باد و باران

من ایستاده ام بر فراز احساسم

حس من ماهیت من

ماهیت من تمام بود من

پس ببین این بودن را

چرا که روزی است که نیست

نیستی من پایان تو پایان این حس است.

69574_488138721207417_925538597_n.jpg

   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

درد دارم

دردی بی درمان

دلم گرفته

حرفم در سکوتم حجم گرفته چه کنم

با که من درددل کنم

درد دارم

دردم درد بی درمان نگفتن است

من درد دارم

دردی از شنیده ها

دردی از جنس بلور

شکستنی و تنها

درد من نفهمیدن حسم از این دنیاست

من تنها ترین دنیا رفتنم را به چشم جان می بینم

بیا که بی تو رویایم به کابوس

لبخندام به گریه

شادیم به غم

بودنم به نبود

بدل می شود

تو کیستی که در منی و بی منی

تو چیستی که نبودت شکست من

وجودت مال من

اما من صاحبت نیستم

خودخواهم

خودخواه خواستن

خواستن تو چه بد آرزویی بوده است

چرا محال می خواهم

چرا چرا چرا ؟؟؟؟؟

407702_488140064540616_469632811_n.jpg


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

دوستم داشته باش

مرا برای من بخواه

نه جسمی از خاک

دوستم داشته باش

مرابرای قلبی پاک و صادق

نه برای تجملی در کنارت

دوستم داشته باش

که دوست داشتن از عشق برتر است

پس دوستم داشته باش


   
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

دوستم داشته باش

مرا برای من بخواه

نه جسمی از خاک

دوستم داشته باش

مرابرای قلبی پاک و صادق

نه برای تجملی در کنارت

دوستم داشته باش

که دوست داشتن از عشق برتر است

پس دوستم داشته باش


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

خدایا دردهایم را به من ببخش

خدایا درد دیگری نمی خواهم

اشکهای چشمانم چشمه ای شده در جانم که توان کشیدنش را می خواهم

بغضم گره ای کوری شده در گلویم

دیگر روزهای بی تو بودن از شمارش من خارج شده

خسته ام شاید زندگی بار دیگر مرا به حساب غصه هایم لبخندی بدرقه کند

می روم تا از این آرزوی محال دور شوم

خستگی آغوش تو را به سینه می کشم

باشد در کوره راه گمشده عشق ناچیزم تو را لایق باشم

نمیدانی و نخوهی دانست که حسرت با تو بودن تنها ای کاش من بود

عاشق کور است

کور حسرت مدام

کور بی وفایی دائم

کور راه بی انتها

پس دردم خدایا به دلم نگذار

آرزویم را برایم زیاد نبین

تو را زخم دلم در چنگ انگشتانم با لذت می فشارم

این درد من است پس با جان دل پذیرایش هستم

پس خدایا دردم از من نگیر و آنرا به من ببخش

آمین


   
md128 و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sat.lotfi70
(@sat-lotfi70)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 301
 

خوبه که آدم بتونه احساساتشو بنویسه. و احتمالا برای این کار شعر بهترین قالب می تونه باشه. و البته شعر هم مثل هر شاخه ی دیگه ای از هنر اصول، چهارچوب و قوانین مربوط به خودش رو داره. و هنرمند با تمرین و تکرار و البته امتحان برای یافتن شیوه های جدید میتونه در جهت پیشرفت حرکت کنه. و این همون چیزیه که باعش رشد هنرمند میشه، این که در هر مرحله ای در عین حال که دنبال رضایت درونیه، اما باز در نهایت این رضایت نسبیه و بعد از خلق اثر دنبال ایرادهای اون می گرده و برای این کار از نظر دیگران هم بهره می گیره. به نظرم این به خصوص در مورد شعر و نویسندگی که مخاطب عامه و نقش محوری داره بارزتره. در نتیجه هنرمند به سمت کمال حرکت می کنه، در حالی که هیچ وقت سیراب نمیشه.

نداشتن عناصر تخیل، کمبود آرایه های ادبی و تکرار لغات به صورت خسته کننده از جمله ایرادهای مشترک اغلب شعرهات بود. همچنین داشتن وزن و قافیه شعر رو زیبا می کنه.

می دونم در هنر اصل و ذات حرف اصل کاره، اما این روح اگر چهره ای به خودش نگیره نمی تونه خودش رو به مخاطب عرضه کنه. در واقع این جادوی هنره.

امیدوارم ناراحت نشده باشی و متوجه باشی که این حرفها رو نه از روی کنایه بلکه برای پیشرفتت و به امید خلق آثار زیباتر و بهتر مطرح کردم.

موفق باشی


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

کورراه بی پایان زندگی و دل هستیم.

رهرو هرزگی دل بی امید هستیم .

قطره باران با صدای چک چکش ذهن را می شوید

می برد ............

جویبار فکر روان و سرافکنده از کوره ذوب شوق نداشتن.

یخی نگاه ترک بر نمی دارد با حس دلپذیر طپش دل.

پس انسانیت چه می شود.

بایست زیر باران و غم فکر را بشور .

روان شو در غروب احساس.

ناامید از ندیدن و خفتن زیر بار خفت از نگفتن...........

41029441635634902655.jpg

   
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

کورراه بی پایان زندگی و دل هستیم.

رهرو هرزگی دل بی امید هستیم .

قطره باران با صدای چک چکش ذهن را می شوید

می برد ............

جویبار فکر روان و سرافکنده از کوره ذوب شوق نداشتن.

یخی نگاه ترک بر نمی دارد با حس دلپذیر تپش دل.

پس انسانیت چه می شود.

بایست زیر باران و غم فکر را بشور .

روان شو در غروب احساس.

ناامید از ندیدن و خفتن زیر بار خفت از نگفتن...........

41029441635634902655.jpg

   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sat.lotfi70
(@sat-lotfi70)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 301
 

«جویبار فکر روان و سرافکنده از کوره ذوب شوق نداشتن.» : چند بار خوندم ولی نفهمیدم.

«بایست زیر باران و غم فکر را بشور » : احساس می کنم ایراد نگارشی داره.

«ناامید از ندیدن و خفتن زیر بار خفت از نگفتن» : متأسفانه باز هم نفهیمدم.

در نوشته (چه شعر، داستان، دکلمه یا هر چیز دیگه) مهم هست که متن قابل خوندن و روان باشه و احتیاجی به چند بار خوندن برای خواندن درست جمله وجود نداشته باشه. خودتون رو جای خواننده بذارید، بخونید و هر کجا ناملموس بود بدونید که احتیاج به تغییر داره.


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

@master 3229 گفته:

«جویبار فکر روان و سرافکنده از کوره ذوب شوق نداشتن.» : چند بار خوندم ولی نفهمیدم.

«بایست زیر باران و غم فکر را بشور » : احساس می کنم ایراد نگارشی داره.

«ناامید از ندیدن و خفتن زیر بار خفت از نگفتن» : متأسفانه باز هم نفهیمدم.

در نوشته (چه شعر، داستان، دکلمه یا هر چیز دیگه) مهم هست که متن قابل خوندن و روان باشه و احتیاجی به چند بار خوندن برای خواندن درست جمله وجود نداشته باشه. خودتون رو جای خواننده بذارید، بخونید و هر کجا ناملموس بود بدونید که احتیاج به تغییر داره.

درسرم فکر دارم ولی شوقی برای ائامه اش ندارم.

فکرهای هرزه را با پاکی و خلوص اب باران بشور و پاک کن

خیلی چیزها رو نمیتونم ببینم و درک کنم و برای همین حقارت نفهمیدن رو مثل خواب یک غافل هستش

اگه اشتباه هست بگو با هم درستش کنیم ؟

خوشحالم کسی رو دارم که انتقاد میکنه........


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sat.lotfi70
(@sat-lotfi70)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 301
 

کسی که می نویسه (خیلی کلی تر بخوام بگم، هنرمند) اگر واقعا خودشو هنرمند بدونه، داره برای مخاطب (یا حتی خودش، به نظر من هنرمند خودش هم می تونه مخاطب هنر خودش باشه، هنر مثل دوا و جادویی هست که هنرمند هم خودش را می تواند با آن شفا دهد هم جامعه را) می نویسه. پس باید بدونه که قراره نقد بشه و چه بهتر که خودش اولین منتقد باشه و هم از انتقاد دیگران استفاده کنه. مطمئن باشید که مخاطب شعور داره و به خیلی چیزها توجه می کنه.


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sat.lotfi70
(@sat-lotfi70)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 301
 

اگر واقعاَ این طور فکر می کنید به نظر من نباید به خودتون حق نوشتن بدید. البته فکر کنم این دوره ای هست که برای هر هنرمندی پیش میاد. و او باید به سوالات اساسی مانند :«اصلا برای چی می نویسم؟» جواب بده. و احتمالا در پی پاسخ به این سوال اگر واقعا براش تبدیل به دغدغه شده باشه درگیر مسائل سخت تری هم ممکنه بشه. که در نهایت این می تونه مایه ی رشد باشه. نه فقط درمورد هنرمند، به نظرم آدمی که تغییر نکنه آدم مردست.


   
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  

هر چه دادم به او حلالش باد

غير از آن دل كه مفت بخشيدم

دل من كودكی سبكسر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه ميگفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد

فروغ فرخزاد

mehdi-akhavan-sales.jpg

بايد امشب بروم*.

من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم

حرفي از جنس زمان نشنيدم*.

باید امشب بروم

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم

و به سمتی بروم

سهراب سپهری

5(1).jpg

به که گويم که دلم غرق تمناي تو شد

آرزويم همه شب ديدن سيماي تو شد

به که گويم که همه زندگي ام حسرت ديدار تو شد

همدمم چشم تر و خاطر زيباي تو شد

به که گويم که دگر دلبر نيست

دگر آن شور و شعف در من نيست

352274_QTTZT36J.jpg

   
پاسخنقل‌قول
ققنوس
(@phoenixrise)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 774
شروع کننده موضوع  
4.jpg

433382_ikX3hQES.jpg

0.149110001314187812_parsnaz_ir.jpg

گفتمش: دل مي‏خري؟! پرسيد چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد

و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي

خاک افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود

y1pfFqq7pjDNFGdb14fMG1m1KXEDyngOQXnogrnkcQxh3D0B-WqaDoz8UHTzVmaUS1LvdoYooi5jqo.jpg

ازم پرسيد منو بيشتر دوست داري يا زندگيتو * خوب منم راستشو

گفتم و گفتم زندگيمو * نپرسيد چرا ! گريه کردو رفت *

اما نمي دونست که زندگيم اون

1s.jpg

54157825666236413913.jpg

591670_9mKrmJZN.jpg

505620_sTyIhQUw.jpg


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: