در این تاپیک امضای اعضای سایت را نقد و بررسی میکنیم .
فقط توجه داشته باشید که توهین نکنید .
اول پستتون دقیق و با یه رنگ دیگه مشخص کنید نقد مربوط به کیه .
ممنون
ویرایش شده توسط نپتون(خودم)ههه ههه ههه
قوانین مهم
1.از دادن پست در این مکان خود داری کنید
2. برای درخواست نقد به لینک زیر مراجعه کنید
3.برای صبت پیرامون نقدها به لینک زیر مراجعه کنید
روزي ز سر بيکاري
رفتم به مغازه عطاري
رو به روي مغازه
ديدم چيزي تازه
صفي دراز و طويل
بلند، مثل دسته ي بيل
ديدم که دارن رسيد از راه
با ديدن صف کشيد يک آه
ناگهان از ميان دو صف
انتخاب کرد يکي و رفت تو صف
بعد از کلي انتظار و معطلي
که حرکت نکرد صفش حتي کمي
نگاه کرد به صف کنار دستی
که حرکت می کرد مثل ماشین بدون ترمز دستی
از بس که دارن ما عجول بود
صبر برایش مثل یک غول بود
از صفش جهید سوی صف دگر
کسی نگفت شیر دنبالت است مگر؟
با قدم نهادن در آن یکی صف
نهسی قدمش گرفت تمام صف
سرعتش رسید به سرعت حلزون
بخاطر چه کسی؟ فقط بخاطر اون
دارن از نا امیدی آه کشید
نگاهی به صف دیگر انداخت و داد کشید
حرکت صف دیگر به سرعت خرگوش
دارن بر سر خود زد یکی دیگر هم روش
دوباره شیرجه زد به صف اول خویش
این بار شانس گشت با دارن قوم و خویش
جلوییش رسید به پیشخوان کالا
لیک متصدی گفت صبر کن حالا
رفت سوی wکهC پشتش بود
دقیقه ای بگذشت و مرد پشتش بود
نفر جلوی دارن چشم خود را باز کرد
حرکت خود را همی آغاز کرد
رفت سوی صف دیگر پاکشان
صحبتی کرد با جمیع کاروان
گفت من مجنون و معلولم همی
از غضا بنده کمی کورم همی
مرحمت فرموده جان بچه تان
راه دهید من داخل صف این زمان
تا شنیدند مردان این قصه را
راه دادند مرد پا بشکسته را
چون دارن این قصه دید پندی گرفت
سوی صف رفت و کمی لنگی گرفت
گفت او نیز حرف های مرد را
لیک این بار خر نگشتند مردمان
از دور شنید که صدا می آید
متصدی از راه می آید
بچرخید سوی صف خودش
دشنامی فرستاد به روی خودش
صفش دوباره گشته بود شلوغ
خورشید بختش دوباره گشت بی فروغ
یک نظر بر این صف و بر آن یکی
یک قدم بر این صف و یک آن یکی
آخرش برگشت او به صف خود
منتظر ماند او به قدر یک نخود
تا رسید او پشت پیشخوان سبد
قلب او یک آن ز خوشحالی نزد
چشم خود بست و خدا را شکر کرد
لحظه ای خندید و چشمش باز کرد
پشت پیشخوان هیچ کس دیگر نبود
صف دیگر هم، کنون خالی ببود
دارن از بخت بدش آهی کشید
رفت سوی خانه و دادی کشید
زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا صبح اختر میشمارم
*
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
*حافظا یارم بدان غم می خورم
از همین دلبستگی ها می خورم
(مال خودم بود در جواب یوسف گمگشته باز اید به کنعان)
به به رسیدیم به امضای جلبک بابا چند وقت پیش تولدش بود اینقدر گنده شده تا همین چند وقت پیش به سیب زمینی می گفتApples in the Ground بچه ها چقدر زود بزرگ می شن.
بگذریم. بریم سراغ نقد جلبک بابا
زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا صبح اختر میشمارم
پسر من مثل خودم خیلی باهوشه و در تمام علوم تخصص داره. یکی از اون ها علم نجومه که به حدی در این زمینه خبرس که میگه هر سوالی در مورد نجوم داری می توانی ازش بپرسی.
نا سلامتی پسر خودمه دیگه به من رفته.
یادمه اون موقع ها که کوچولو تر بود از شب تا صبح می نشست ستاره ها رو می شمرد تا تعداد دقیق اون ها بر حسب معادلات الگریتمی و دسته بندی از روش قطعه بندی بدست بیاره که البته چندان موفق نبود چون اون موقع تا صد بیشتر نمی توانست بشمره و هر وقت به عدد یازده می رسید خوابش می برد.
اما مهم اینه که مثل من چشم های تیز بینی داشت به حدی تیز بین حتی یک بار توانست ماه رو با چشم غیر مسلح روئیت کنه.
یه همچین پسری دارم من.
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
بله درسته پسر من سال ها تلاش کرد و درس خوند بیش از یک اختراع رو به ثبت رسوند( بله پسرم مخترعه پس چی اون توانسته دستگاه مکانیزه ی آبیاری گیاهان دریایی رو اختراع کنه بس که نخبس)
و بیش از ده مقاله ی علمی درباره ی دلیل ریخته شدن زباله های شیمیایی کارخانه ها به آب دریاها و دلیل خورده شدن ماهی های تن توسط نهنگ ها، کوسه ها، مرغ های ماهی خوار، فک ها و.... نگارش کرده است
که در معتبر ترین مجلات آتلانتیس که خودم هم سردبیر آن ها بودم به چاپ رسیده
وحتی موفق شد در جشنواره ی بنیاد نخبگان آتلانتیس مقام اول را کسب نماید که از قضا من رئیس افتخاری اون بنیاد هم بودم.
اما کسی قدردان زحمات و تلاش های شبانه روزی اون نبود.
نمی دونم چرا هیچ کس اینجا نخبه ها رو حمایت نمی کنه؟ ببیندی جاهای دیگه برای نخبه هاشون جی کار می کنن و ما چی کار می کنیم.
پسرم در بدترین شرایط آب و هوایی اعم از طوفان های فصلی دریایی و جریان های پرفشار ساحلی و شوری بیش از سی و پنج درصدی درس خوند و توانست بالا ترین رتبه رو در مدرسه ی نخبگان آتلانتیس بدست آورد و با معدل کل11/75فارغ التحصیل شود.
اون وقت به جای قدردانی از این نابغ ی تمام عیار حتی اجازه کنکور دادن بهش ندادن.
هر چند می خواستم دانشگاه ثبت نامش کنم ولی بیچاره پسرم قبول نکرد و تصمیم گرفت بره خارج از کشور درس بخونه تاوقتی معروف شد همین هایی که دست رد به سینه اش زدند بیان با سلام و صلوات روی دست ببرنش.
حافظا یارم بدان غم می خورم
از همین دلبستگی ها می خورم
(مال خودم بود در جواب یوسف گمگشته باز اید به کنعان)
حقا که پسر خودمی از قدیم گفتن:
پسرکو ندارن نشان از پدر / نشاید که نامش نهند آدمی
این باعث افتخارمه که پسرم هم مثل خودم هنرمنده و دستی به قلم داره حالا برای درم بهتر استعداد بی نپیر پسرم شعرش رو براتون معنی می کنم.
پسرم چه زیبا می گه که:
حافظ رفیق شفیقم بفهم که من دارم غم می خورم.
(حالا ببیند دلیل غم خوردنش رو چه زیبا بیان کرده)
من از این جهت غم می خورم که بابام بهم غذا نمی ده و مجبورم دل و جگر ماهی بخورم و از بس دل خوردم به دل دل بسته شده ام.
چقدر زیبا... صبر کن ببینم...((86))((62))((231))X( من بهت غذل نمی دم؟ این جای دستت دردنکس که داری آبروی من می بری؟
یه عمر تر و خشکش کن اون وقت اینجوری جواب محبت هاتو می ده.
کی بود که به مدیرت پول داد سال آخر نندازتت؟ کی مقالات در پیتت رو جاپ کرد و اختراع زهوار درفتت رو برات ثبت کرد؟ کی پول سفر به کره ی ماهت رو داد؟ کی بود که پول داد بری خارچ پی اللی تللی؟
بشکنه این دست که نمک نداره
صادق داداش ولم کن بگذار برم حساب این بچه ی قدر نشناس رو برسم ... ده ولم کن داداش
.................................
..................................
.....................................
.......................................
از پخش بقیه ی نقد به علت صحنه های خشونت آمیز معذوریم((89))
دادن سپاس و لایک علاوه بر دفع بلا باعث برکت و عزیز شدن در میان کاربران و تشویق صاحب پست نیز میشود.......(کتاب آثار و برکات سپاس و لایک از شیخ مونجوق)
@alirezaranger2015 39906 گفته:
تو واقعا نمیخای منو یه نقدکی بکنی؟
راستش را بخواهی نه نمی خواهم البته نه اینکه نخواهم در واقع نمی توانم
هرچه نباشد سال ها در محضر این استاد فقید و جلیل و القدر درس فلسفه و عرفان نقد خوندم
و شایسته نیست بعد از این همه سال شاگردی حرمت استاد و شاگردی را زمین بی اندازم و سخنان گهر بار ایشان رو نقد کنم
چنین بی حرمتی برای من به منزله ی مرگ است
اما چه کنم که نمی توانم روی علیرضا را نیز زمین بی اندازم جرا که درخواست داده و بی ادبیست اگر در خواستش را بی پاسخ بگذارم
پس بر آن شدم تا در این مورد خاص از آن شیخ بزرگوار کسب تکلیف کنم
که ایشان این گونه جواب مرا دادند:
شاد کردن دل مردم در نظر خداوند بسیار پسندیده است و اجر بسیاری دارد اگر گوشه ثوابی از آن به من رسد خداوند را شاکرم.
هر چند که هنوز دلم رضا نبود اما نقدر بر این امضا نگاشتم که به مظمون زیر است که امیدوارم به مزاق دوستاران نقد خوش بیاید و مورد پسند واقع شود
شاد کردن دل دیگران در نزد خداوند از اجر و ثواب زیادی برخوردار است و برای این کار روش های بسیاری و جود دارد
یکی از آن راه ها تشکر کردن است تشکر برای زحماتی که می کشند و کارهای که برای شما انجام می دهند.
مثلا خود من که بدون هیچ چشم داشتی برای شما نقد می نویسم اگر از من تشکر کنید انگیزه ی بیشتری برای نوشتن پیدا می کنم
اما اگر ببینم از کارم استقبال نمی شود کم کم انگیزه ام را از دست می دهم و دیت از کار می کشم
که این موضوع در مورد مترجمان تایپیست ها نویسندگان مدیران و دیگر زحمت کشان سایت هم صادق است
(توجه توجه
این صرفا یک تحدید است
پس اگر تشکر نکنید من هم دست از نوشتن بر می دارم و همگی شما را به سوگی عظیم می نشانم)
حال که از فواید سپاس گفتیم خوب است به لایک هم بپردازیم که عملیست بسیار پسندیده تر از سپاس
تا حدی که در کتاب جامع السایت از شیخ اسپم در جلد دوم بخش اللایک اگر اشتباه نکنم صفحه1392 آمده است که:
زدن یک لایک بهتر از هزار سپاس است و نزد نویسندگان از تاثیر بیشتری برخوردار است
پس هرچه از فواید لایک بگوییم کم است در همان کتاب از شیخ مضر آمده است که:
ترک لایک برابر با کسر هزار امتیاز است
و نزد مدیران سایت ها بسیار عمل زشتی می باشد و اصلا سفارش نشده است
زمانی در یکی از کلاس های غرفان نقد که با شیخ منجوق داشتم سوالی من باب فایده ی لایک و سپاس از ایشان پرسیدم که تا این حد بر آن سفارش شده که اینگونه پاسخ شنیدم:
انسانی که همیشه از دیگران بخاطر زحماتشان تشکر می کند در نزد ایشان بسیار عزیز است
چنین فردی دیگران را به ادامه کارشان تشویق می کند و به ان ها روحیه می دهد
و این کار باعث می شود تا دیگران به خودشان اجازه کم کاری ندهند و کارشان را به نحو احسن انجام دهند.
و اینک نقد را باسخنی دیگر از شیخ منجوق به پایان می رسانم:
ایشان می فرماید که:
اگر اینترنت پر سرعت نا محدود وایرلس را در دست راستم و بهترین کمامپیوتر ها و لپ تاپ ها و آی پدها و .... را در دست چپم قرار دخند باز هم از دادن سپاس و زدن لایک دست بر نخواهد داشت.
@alirezaranger2015
مرد نثر افرینش است و زن شعر آن.
همیشه دم از صلح بزن ولی اماده جنگ باش.
ناپلئون بناپارت
اول از همه با سلام شروع می کنم چون سلامتی میاره...
سلام...
حالا که سلام کردم می رم سراغ نقد اما قبلش یک توضیحی راجع به نقد بدم و اون اینه که براساس دلایلی که فقط خودم اطلاع دارم و ممکنه شما هم بعدا اطلاع پیدا کنید قسمت اول امضا در آخر نقد می شه پس:
از گفتن جملاتی چون:
1.«نپتون پس نقد قسمت اول امضا کو؟»
2.«نپی این نقدت که ناقصه.»
3.«ا په چرا نقد قسنت اول رو نزاشتی داداش؟»
بپرهیزید.
مرد نثر افرینش است و زن شعر آن.
دلیل اینکه مردان نثر آفرینش هستند اینه که نثر اصولا ساختار قوی تر و منسجم تری داره از طرف دیگه نثر پخته تره
چرا که از زمان آفرینش زبان نثر با اون عجین بوده و به طبع او تغییر کرده و کامل تر شده
و به وسیله ی او می توان هزاران کار مختلف رو انجام داد مثل:
نوشتن نامه اعم از دوستانه و اداری. اسناد و مدارک. دستور العمل ها. نقد ها. داستان ها و هزاران هزار کاربرد دیگر نثر
اما شعر برعکس نقد از لطافت بیشتری برخورداره و دقیقا مثل زن ها بسیار پیچیده و پر رمز و رازه و درک شعر مثل زن ها کار حضرت فیله
و از طرف دیگر شعر برعکس نثر که دارای ساختار منسجم و قابل درک ی هست شعر دارای هزاران هزار آرایه ادبی هست که برای نامفهوم کردن معنی شعر از هیچ کاری دریغ نمی کنن
و برای فهمیدن هر کدام به هزاران هزار سال تلاش و کوشش و درس خواندن نیاز است
و در یک کلام :
مرد یا نثر بسیار رک حرف خود را می زند و قابل درک است و به راحتی می توان آن را شناخت
اما زن یا شعر شناخت آن بن کل غیر ممکن است و کلا در فکرش فرو نروید بهتر است
چون همان طور که می توان هزاران معنی ضد و نقیظ برداشت کرد زن ها همی می توانند در حالی که
به جاریشان لبخند می زنند نقشه ی قتلشان را در سر بپرورانند
یا در حالی که به شوهرشان به خاطر بیش از حد غیرتی بودن دعوا می کند در دلش به داشتن همچین همسر غیرتی افتخار می کند.
کاری که از هیچ مرد یا نثری بر نمی آید. نه شما بگویید همچین کاری برای یک مرد ممکن است؟ که در آن واحد دو احساس کاملا متفاوت را بروز دهد؟ نه ممکن است؟
تمام این معانی که در همان یک خط گنجانده شده بود بدین معنی است که رضا یک انسان موافق تبعیض جنسیتی است و با برابری حقوق زن و مرد مخالف است
من به خاطر اینکه این بخث جزو خط قرمز هاست چیزی نمی گم خود خانم ها می دونن و رضا((200))
در اینجا با روی دیگری از شخصیت رضا آشنا می شوید. آن رو سکه.
طی تحقیقاتی که در زمان مزاکرات داشتیم متوجه شدیم که هرگاه مذاکرات به نفع ایران پیش می رفت خانم اشتون و همراهانش در محل مخفی داخل هتل محل اقامتشون دیدار می کرده
و بعد از هر دیدار ناگهان ورق مذاکرات به نفع طرف غربی بر می گشت که بلافاصله به دست مذاکره کنندگان داخلی که آماده هر کارشکنی بودند طرف غربی خلع صلاح می شد.
و ما مشکوک شده بودیم که به احتمال زیاد دلیل اینکه مذاکرات پیشرفت چشم گیری نداشته مداخله شخصی در روند مذاکرات است
یعنی همان فرد مشکوک که به صورت پنهانی با کاترین دیدار می کرده
پس گروه ما در صدد افشای هویت فرد مشکوک که با نام رمز هوش سیاه نام گذاری شده بود بر آمدیم
اما نفوذ به آن بخش از هتل محل اقامت طرف غربی سرشار از نگهبانان تا دندون عقل مسلح بود کار بسیار مشکلی بود
اما به هر شکلی بود با انجام چند عملیات ایزایی گروه موفق شد مقدمات نفوذ من را به داخل بخش محافظت شده فراهم کند.
و من موفق شدم از طریق کانال کولر به اتاق محل ملاقات کاترین و فرد مشکوک برسم و صحبت هاشون رو استراق سمع کنم
اما دید مناسبی به چهره ی هوش سایه نداشتم
در آن جا شنیدم که هوش سیاه می گفت:
«در زمان انجام مذاکرات دم از صلح بزنید و خود را صلح طلب معرفی کنید و خود را موافق پیشرفت مذاکرات نشان دهید اما از انجام هیچ کارشکنی در حین مذاکرات دریغ نکنید
و ایران را عامل ان کارشکنی ها معرفی کنید و خود را برای محکوم کردم و جنگیدن با ایرا آماده کنید.»
در آن زمان به دلیل اینکه عملیات لو رفت مجبور به فرار شدم و هویت هوش سیاه فاش نشد تا امروز
بله تا امروز که این امضا را دیدم و وجه تشابهاتش رو با اون گفته ها برسی کردم از طرف دیگه این امضا هم معنی همون گفته ی «گزینه های روی میز آمریکاس»
پس هیچ شکی برای جاسوس بودن رضا باقی نمی مون
تا به اینجا توانستم به دو رسالتم در نقادی عمل کنم اول تمامی زنان جهان را به دشمنی رضا وا داشتم از طرف دیگر او را انسانی وطن فروش معرفی کردم و مرد ایران را تشنه به خونش کردم
و حالا خود را موضف می دانم به آخرین رسالتم عمل کنم یعنی شخصیت او را نیز با بمب نقدی با قدرت تخریبی بالا خرد و خاکشیر کنم.
امیدوارم این رسالت بزرگ رو هم بتوانم مثل باقی وظایفم به انجام برسونم.
رضا در جمله ی دوم امضاش گفته زن ها شعر و نثر ها نثر آفرینش هستند یعنی در زمان آفرینش مرد ها به صورت نثر و زن ها به صورت شعر آفریده شده اند
پس طبق گفته ی خود رضا مبنی بر: احمق ها از گذشته حرف میزنند.
می توان نتیجه گرفت که رضا انسان احمقی هست.
از طرف دیگر رضا در جمله ی سوم امضاش می گه اماده جنگ باش.
که یعنی خودت رو آماده کن تا اگر در آینده جنگی در گرفت مثل .... تو گل نمونی.
حالا طبق گفته ی خودش مبنی بر:دیوانه ها از اینده حرف می زنند.
نتیجه می گیریم که او دیوانه هم هست.
حالا ما به اینکه او به تمام انسان های آینده نگر و تمام دانش آموزانی که برای درس خواند برنامه ریزی می کنند یا حتی سیاستمدارانی که برای پیشرفت دولت برنامه بیست ساله و غیره می نویسند توهین کرده کاری نداریم.
اما عجیب این جاست که در جمله ی دیگه ای می گه: دم از صلح بزن
و طبق گفته اش مبنی بر گفته خودش:عاقل ها از حال صحبت می کنند
می شود استنباط کرد که او انسانی عاقل است.
تنها استنباطی که از این ها می شه کرد اینه که رضا در عین دیوانگی عاقله و در عین عاقلی احمقه که با عقل جور در نمی آد مگر اینکه اون دچار چندگانگی شخصیت باشه و اصولا انسان نرمالی نباشه.
پس بهتره برای جلو گیری از به وجود آمدن مشکلات کلا از شخص عجیب و غریب فاصله بگیرید البته من برای امنیت خودتون می گم وگرنه من هیچ پدر کشتگی با رضا ندارم. مگه نه رضا؟
خب رضا امیدوارم از دست من ناراحت نشده باشی چون من هیچ چیز رو از خودم نگفتم و تمامش رو خودت توی امضات گفتی من فقط اون ها رو باز کردم تا دیگران هم بتوانند مثل من متوجه اون ها بشن.
پس اگه احساس می کنی از دست من عصبانی هستی 10بار پشت سر هم بگو «خودم کردم که لعنت بر خودم باد» تا آروم بشی((200))
تا نقدی دیگر بدرود