تو بلورهای خاصی ذخیره کرد و با استفاده از اون بلورا فناناپذیر میشن و با غروری که دارن به
همه جا سفر میکنن وهمه رو زیر سلطه خودشون در میارن تا اینکه سیل عظیمی میاد و همه
سرزمینشونو میبره زیر آب و فقط تعداد اندکی جون سالم به در میبرن و مرکز انرژیشون به زیر آب
میره و اونا با یه تعداد گوی اندک باید به زندگی ادامه بدن و نیروشون رو به زوال میره در همین
مواقع یه ملکه اهریمنی که اونم تو سرزمینشون سیل اومده همه سرزمینشو به دنیای آواتارها
منتقل میکنه و با ارتش عظیمش در پی تسلط بر دنیای آواتارها برمیاد و …………
در کل داستان خیلی قشنگیه و آخرشم هر چند غمناکه ولی خوب تموم میشه
پیشنهاد می کنم بخونید!
لینک دانلود :
این کتاب خیلی قدیمیه
جالبه من خوندمش
داستان خوبی داره
فقط آخرش یکم رو اعصاب تموم میشه
راستی اسم انسان هاش آواتار نیست
آواتار ها یه نژاد خاصی هستن تو داستان
انسان معمولی هم هست توشون
@sir m.h.e 61299 گفته:
این کتاب خیلی قدیمیه
جالبه من خوندمش
داستان خوبی داره
فقط آخرش یکم رو اعصاب تموم میشه
راستی اسم انسان هاش آواتار نیست
آواتار ها یه نژاد خاصی هستن تو داستان
انسان معمولی هم هست توشون
موافقم هادی.
به همین خاطر دوستان خواهش می کنم زمانی که به صفحات آخر می رسید،
کمی با احتیاط تر بخوانید!
این کتاب مانند بچه های بدشانس نیاز به احتیاط داره.
شاد باشید!
@abramz 61302 گفته:
موافقم هادی.
به همین خاطر دوستان خواهش می کنم زمانی که به صفحات آخر می رسید،
کمی با احتیاط تر بخوانید!
این کتاب مانند بچه های بدشانس نیاز به احتیاط داره.
شاد باشید!
خخخخخخخخخخخخخخخخ آخراش میخواستم داستان رو پاک کنم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
اصن یه وضعیه مزخرفیه آخرش
تهش هزار تا فحش نثار نویسندش کردم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ