ماجراهای جالب آقوی همساده : “برنده قرعه کشی !”
آقو ما یه بار تو قرعه کشی بانک 150میلیون تومن برنده شدیم! درحالی که جهان در پی این خوش شانسی ما در بهت فرو رفته بود یهو یه اتفاقی افتاد که همه چی رو به حالت عادی برگردوند…عکس ما به عنوان برنده بزرگ این قرعه کشی تو یکی از روزنامه ها چاپ شد،ملت حالشون از دیدن چهره کریح ما بهم خورد روزنامه خوندنو بیخیال شدن،سرانه مطالعه در ایران اومد پایین،مسئولین مارو مقصر دونستن 150میلیون جریمه مون کردن،البته این آخر ماجرا نبود…
ظاهراٌ سردبیر روزنامه قرار بود اون روز پول ببره خونه تا زنش بره یه سرویس طلای جدید بخره که تو مهمونی فردا باهاش چشمای بیتا جونو در بیاره،بیچاره نتونست پول جور کنه خانومش با ماهیتابه کوبوند تو سرش طرف حافظه ش قاطی کرد از اونموقع تا حالا هر روز که از خواب پامیشه فکر میکنه همون روز اوله دوباره عکس مارو تو روزنامه ش چاپ میکنه! الآن 18ساله من روزی 150میلیون جریمه میشم! ها ها ها ها ها…من نمیفهمم ملتی که شام ندارن بخورن سرانه مطالعه به چه دردشون میخوره!؟ خانومای عزیز که وضعیت اقتصادی موجودو میبینن چرا از شوهراشون توقع بیجا دارن!؟ اصلاٌ آقو من چرا نمیمیرم از این زندگی خلاص شم!؟
ماجراهای جالب آقوی همساده : “ازدواج اجباری !”
آقو ما یه بار رفتیم دخترمونو از همون کودکی با مسئله حجاب آشنا کنیم دیدیم روسری رو سرش نمیکنه برا اینکه تشویق بشه ما هم یه روسری سرمون کردیم،یهو پسر همسایه در زد ما هم با عجله رفتیم درو وا کنیم یادمون رفت روسری رو ورداریم پسر همسایه چشمش که به ما افتاد یه دل نه صد دل عاشقمون شد ازمون خواستگاری کرد مام تو این عصر بی شوهری از موقعیت پیش اومده نهایت استفاده رو کردیم جواب بله دادیم مارو برد خونه مادرش که عروسش رو بهش نشون بده…
آقو مادرشوهرمون گفت برای اینکه عروس من شی باید این امتحانو بدی،این دوتا تخم مرغو بگیر باهاشون بیف استروگانوف درست کن! مام کم نیاوردیم 3روز تمام رو تخم مرغا نشستیم جوجه شدن،جوجه هارو بزرگ کردیم مرغ شدن رفتیم فروختیمشون باهاش مواد بیف استروگانوف خریدیم درستش کردیم مادرشوهرمون اومد تست کرد دید نمکش کمه 4امتیاز ازمون کم کرد گفت نمیتونی عروس من شی نامزدمون نتونست این شکست عشقی رو تحمل کنه خودشو کشت خونواده ش رفتن بخاطر بازی با احساسات بچه شون از ما شکایت کردن 48سال رفتیم حبس…ها ها ها ها ها…راستی دخترمون هم 20سالش که شد رفت آمریکا مدل لباس شد! ینی از هر نظر داغونما داغون! له له!!!!
ماجراهای جالب آقوی همساده : “مهد کودک !”
آقو ما یه روز با خانوممون رفته بودیم مهد کودک که بچه خواهرمونو بگیریم…اونجا که رسیدیم یهو یکی از ای بچه ها دوئید اومد تو بغل ما گفت سلام بابا جون! مام یکم خندیدیم برگشتیم زنمونو نگاه کردیم دیدیم داره دقیقاٌ همونجوری به ما نگاه میکنه که حسن نصرالله به بنیامین نتانیابو! نگاه میکنه! آقو جلو چشم بچه های مردم افتاد رو سرمون مارو به حد مرگ زد! دیدن ای صحنه ها رو بچه ها تاثیر گذاشت دارای خوی وحشی گری شدن خونواده هاشون رفتن از ما شکایت کردن 24سال رفتیم حبس…
تو حبس این داستانو برا یکی از زندانیا تعریف کردیم از شانس ما بابای بچه هه بود بخاطر همین تو این 24سالی که تو حبس بودیم روزی 18 بار کتکمون میزد…از حبس که اومدیم بیرون او بچه هه رو دیدیم که دیگه 27 سالش شده بود تا مارو دید چون پدر خوبی براش نبودیم اونم گرفت یه فصل کتکمون زد…ها ها ها ها ها ها…یعنی در ای جریانو بنده به طور کامل استخون بندی خودمو از دست دادم و الآن به معنای واقعی کلمه له له هستم!***
ماجراي جالب آقوي همساده : "هندونه شب يلدا "
آقو ما پارسال شب یلدا دعوت بودیم خونه “فامیل دور”…
به ما گفتن داری میای یه هندونه بگیر…
آقو مام یه هندونه ای گرفتیم رفتیم تا رسیدیم اینا هندونه رو شیکستن
رنگش عین گچ سفید بود!
ینی ای 89تا مهمون ریختن سرمون مارو به حد مرگ زدن!
ها ها ها…داغونم کردن…
آقو آخر شب شد گفتن بیاین یه فال حافظ هم بگیریم نوبت ما شد،
نیت کردیم،کتابو وا کردیم دیدیم نوشته “خوشگلا باید برقصن…
خوشگلا باید برقصن!”…
آقو از اوجایی که تقدیرمون این بود 4ساعت و نیم رقصیدیم
مهره 12و13 کمرمون جا به جا شد.
کبدمون از این جا به جایی غافلگیر شد همکاریشو با سایر اعضا قطع کرد.
هپاتیتW گرفتیم مُردیم!
ها ها ها…
رفتیم اون دنیا ای “حافظ” مارو تو برزخ گیر آورد انقد مارو زد انقد مارو زد که
یه بار دیگه هم مُردیم!…
آقو دوباره که برگشتیم دیدیم میگن سوالای شب اول قبر لو رفته
از اوجایی هم که ما تنها کسی بودیم که 2 بار مُرده شدیم
تنها مظنون ماجرا اینم به پروندمون اضافه شد.
نامه اعمالمونو دادن دیدیم از 20 شدیم 0.25…
آقو روح پدر خدابیامرزمون اومد ای کارنامه رو دست ما دید
با کمربند افتاد به جونمن!
ها ها ها…
ینی چنان شخصیتی از ما خورد شد جلو سایر ارواح که نگو!
الان داغونما داغون له له هاهاهاهاها!!!!!
لینک دانلود خاطره داوری والیبال از آقوی همساده حتما ببینید )
http://host15.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/168/82beee18b6f268c387bba9264157e5a2502849.mp4 http://host15.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/168/82beee18b6f268c387bba9264157e5a2502849.mp4
ماجراي جالب آقوي همساده : "یارانه نقدی "
آقو ما یه رفتیم بانک یارانمونو بگیریم…
طرف گفت دیگه به شما یارانه تعلق نمیگیره!
گفتیم چرا؟گفت چون شما ۲۱ روزه که مردی!!!!
آقو مارو به زور بردن پزشکی قانونی زنده زنده کالبد شکافیمون کردن!
گفتن مرگش مشکوک بوده پلیس اومد ۲ ماه و نیم تحقیق کرد
آخرش گفت تنها مظنون ماجرا خود ماییم!مارو بردن دادگاه…
گفتیم خدارو شکر اولیای دم خونواده خودمونن مارو میبخشن…
آقو وسط دادگاه خونوادمونو جو گرفت
از قاضی اشد مجازات رو خواستار شدن!!…ها ها ها…
قراره پس فردا اعداممون کنن!…
همش به خاطر ۴۰تومن یارانه ایجور داغون شدیم!
داغونم هااااااااااااااااااااااا
دیالوگ کلاه قرمزی - خاطره ی آقوی همساده از طلاق
-آقوی همساده: نه عامو! چی چی بیریم. من مَّـضَر نمیام.
من اتفاقا رفتم ای ماشینو رو به نام بِزنَم آقو، تو مَّـضَر اشتباهی گرفتن اون جُو از ما طلاق گرفتن!
ما اصلا زن نَدوشتیم! رفتیم تو مـَضَر اَزَمون طلاق گرفتن!
کل هزینه ی طلاقُ هم اَزَمون گرفتن، من هَنوُ دارم مِـریه میدم.
هـاااا ! من ماهی دو تو سکه دارم مِـریه میدم!
-آقای مجری: به کی میدی؟
-آقوی همساده: نَمی دونم! خودُم بدبختیم همی یه! نَمی دونم دارم به کی میدم!
-آقای مجری: چه خاطرات عجیبی!
-آقوی همساده: هـآااا! داغونمـآاااا !
-آقای مجری: باید ما یه بار دعوت بکنیم از آقای همساده بیان که این خاطراتشون رو برامون تعریف بکنن.
-آقوی همساده: خاطره ی خاصی نداریم! هَمی زندگی روتینِ سادِی مثِّ هَمِی مردم!
-آقای مجری: اینا جالب نیست براتون؟
-آقوی همساده: چی چیش جالبه؟ هَــ هَــ ... سِـی ای! اینا که تازه خاطرِی عادی بود!!
ماجراهای جالب آقوی همساده : “لوبیای سحر آمیز !”
آقو ما یه مدت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم…رفتیم بازار یه پیرمردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحرآمیز بدم،آقو گاوو دادیم لوبیاهارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت در اومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن!
گفتیم چرا؟گفتن شما بخاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14تا خانواده بدبخت شدن! گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو…به ای مرغو گفتیم یه تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازارهای جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!
گفتیم حداقل دوتا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معموای تو کلاس کاری من نیس!ها ها ها ها ها ها ها…مارو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازراتی زیر پاشه!!! گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی!؟ گفت اون گاوو که به من دادی همون روز بالغ شد ،الان روزی 25 تا گوساله طلا میزاد!…ها ها ها ها ها ها ها…آقو از اون روز به بعد داغونماااااااا داغون یعنی له له !!!!!!!
ماجراهای جالب آقوی همساده : “فرار از زندان !”
آقو ما یه بار تو یکی از زندان های آمریکا بودیم…یه پسریم اوجا بود بهش میگفتن مایکل…آقو ای پسرو نقشه زندانو رو تنش خالکوبی کرده بود میگفت من شمارو فراری میدم…گفتیم خب خدارو شکر بالاخره در میریم آقو از شانس ما شب قبل فرار ای پسرو آبله مرغون گرفت همه تنش پر جوش شد نقشه ی رو تنش قاطی پاطی شد از تو زندان تونل زدیم از وسط کاخ سفید سر در آوردیم!
ها ها ها…ینی چنان ضایع شدیما… 400 سال دیگه حبس واسمون بریدن…36بارم به اعدام محکوم شدیم!
آقو ما یه بار یه حلقه ای تو خیابون پیدا کردیمیه رفیقی داریم صداش میکنیم “گندولف”ای حلقهو رو بردیم پیشش گفتیم کاکو ای چیه!؟گفت ای ارباب حلقه هاس،بکنیش تو دستت غیب میشی!گفتیم کاکو ای خرافات چیه باور میکنی رفتیم بهش ثابت کنیمحلقه رو کردیم تو دستمون غیب شدیم!آقو تا ما غیب شدیم مسئولین رفتن اسم مارواز تو لیست آماری مملکت حذف کردن،نمودار رشد جمعیت سقوط کردبالانس عرضه و تقاضا تو بازار بهم خورد اقتصاد مملکت ۲۵۶% افت کرد!ها ها ها….ینی داغون شدا له له شد!گفتیم ها الآن ای حلقهو رو از تو دستمون در میاریم همه چی روبراه میشهما میشیم قهرمان ملی،آقو ای حلقهو رو در آوردیم ظاهر نشدیم!روشو نیگا کردیم دیدیم نوشته MADE IN CHINA!ها ها ها….ما الآن ۳ساله نیستیم هیشکی اهمیت نمیده!
آقو ما دیروز تو قبرستون بودیم دیدیم یه مراسم ختم واس یه بابایی گرفتن گفتیم مام شرکت کنیم ثواب داره...
همه نشسته بودیم ناراحت یهو خونواده زن دوم مرحوم پیداشون شد!
آقو دوتا خونواده افتادن رو سر هم کتک و کتک کاری...مام رفتیم جداشون کنیم انقد مشت و لگد خورد تو پوزمون فکمون از 36جا شیکست!
آخرشم دو طرف از شدت ناراحتی اشتباهی مارو جای مرحوم دفن کردن! ها ها ها...
رفتیم اون دنیا موقع سوال جواب کردن هل شدیم
همو اول سر نام و نام خانوادگی گند زدیم مارو فرستادن شوفاژخونه جهنم!
اوجا فقط ما بودیم و هیتلر!...تا مارو دید گفت همساده یه دقیقه ای نامه اعمال منو نگه دار بند کفشمو ببندم...
دقیقا همو موقع دوتا فرشته اومدن واس بررسی نامه اعمال!
هیچی دیگه جنگ جهانی افتاد گردن ما هیتلرم بهشتی شد!
ها ها ها...
الآن نیم ساعته دارن به خاطر قتل عام تو فرانسه عذابم میدن!
داغونم آقو داغون... هاهاها
آقو ما چند سال پیش سلموني نشسته بوديم يهو راديو گفت:نرخ تمامي اصناف 3برابر شد به جز آرايشگاه ها و پيرايشگاه ها!آقو اي آرايشگر ما تا اينو شنيد عصبي شد قيچيشو کرد تو گوش ما!ها ها ها....پرده گوش مارو پاره کرد آفتاب خورد به مغزمون،مغزمون فاسد شد!داغون شدا له له شد...من الآن از پسرعمه زا هم کمتر ميفهمم!تو رنکينگ IQ فقط دو پله بالاتر از جلبکم!آقو اومديم خونه بچمون ازمون پرسيد Sin 45 ضربدر tan 90 ما رفتيم تو کما!ها ها ها...13سال تو کما بوديم!.....يني داغونما