Header Background day #10
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خاطرات برفی

9 ارسال‌
5 کاربران
41 Reactions
882 نمایش‌
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
شروع کننده موضوع  

زمستون امسال یکی از برفی ترین زمستون های ایرانه و ظاهرا کلی هم مشکل درست کرده. اما برای بعضی از ماها که بعد از چند سال بالأخره روی برف رو دوباره دیدیم یادآور خاطرات گذشته ست. بهترین خاطره ی برفی شما چیه؟


   
feel، Cyrus-The-Great، ELENOOR و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
JuPiTeR
(@jupiter)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1626
 

برای اینکه موضوع رو جاش عوض کنی باید به یکی از تیم مدیریت یا پلیس ها خبر بدی تا برات جابجاش کنن نه اینکه یکی دیگه بزنی

ایندفعه فقط پاکش میکنم


   
feel، Cyrus-The-Great، فسیل و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
شروع کننده موضوع  

@JuPiTeR 37313 گفته:

برای اینکه موضوع رو جاش عوض کنی باید به یکی از تیم مدیریت یا پلیس ها خبر بدی تا برات جابجاش کنن نه اینکه یکی دیگه بزنی

ایندفعه فقط پاکش میکنم

همین کارم کردم. از رئیس پلیس خواستم که منتقلش کنه که کپی پیستش کرد و ظاهرا خودم باید موضوع تکراری حذف می کردم ولی نمی دونم چه طور.

به هر حال ممنونم.


   
feel، Cyrus-The-Great، فسیل و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

بله ژوپیتر جان تقصیر لیلا نبود من اشتباه کردم که خودم پاکش نکردم هرچند اون موقع واقعا باید می رفتم


   
feel، Leyla و Cyrus-The-Great واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
shiny
(@shiny)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1588
 

من خودمم زیاد رو برف افتادم ولی یه بار دوستم خیلی ضایه افتاد اونو تعریف میکنم

داشتیم از مدرسه برمی گشتیم خونه میخاستیم سوار اتوبوس شیم

زمینا هم یخ زده بود

من اول رفتم سوار شدم اینم میخاست بعد من سوار شه که تا پاشو اورد بالا لیز خورد و افتاد رو زمین نصف بدنشم رفت زیر اتوبوس

طفلکی یکم هم تپلی بود خیلی خنده دار شده بود

حالا منم تو اینجور موارد فقط خندم میگیره هی میخاستم خندمو جمع کنم مگه میشد

مثه لبو سرخ شده بودم

دیگه خلاصه پریدم پایین کمکش کردم بلند شد و زود اوضاع رو جمع کردیم ولی تا لان هر دفه یادش میوفتم خندم میگیره ((200))


   
Leyla، Cyrus-The-Great، ملکه سرخ و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
JuPiTeR
(@jupiter)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1626
 

خب پس لیلا جان شرمنده

لطفا دیگه بحث رو ادامه ندید تا تاپیک منحرف نشه ممنون


   
Leyla، Cyrus-The-Great، ملکه سرخ و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
شروع کننده موضوع  

منم خودم یه خاطره بزارم:

15 بهمن همین امسال اولین برف منطقه ی ما بارید. اون روز تو مدرسه خیلیا دیر رسیدن (خودم ساعت 8 رسیدم) تازه بیشتر کلاساام نصف میزاشون خالی بود چون فکر میکردند منطقه 8 جزو قسمت مرکزی تهرانه به خاطر همین نیومده بودند ولی ما سوم ریاضیای بدبخت چون امروز فقط حسابان و فیزیک داشتیم فقط سه تا غایب داشتیم (یکیشونم از اول سال تا حالا فقط همین امروز غایب شده بود و چون درس امروز زیاد بود اینقدر براش گریه کردیم...)

زنگ اول که یکی از بچه ها گزارش لحظه به لحظه در مورد وضعیت بارش برف می داد هی قند تو دل ما آب می کرد. آخرشم هیچی از فرمولا نفهمیدیم. بعد که زنگ خورد حملهههههههههههه...((217))

من که دستکشم رو جا گذاشته بودم از خدمتگذار مدرسه یه دستکش نایلونی گرفتم!

اصلا یه وضعی بود. ما هی آدم برفی می ساختیم هی اولیا نابودش می کردن به چش و چالمون برف شوت می کردند...((218))

معاون پرورشیاام اومده بودند. یه بار ناظم از پشت میکروفون گفت: دانش آموزان عزیز، خانم معلما، معاونا، خانم مدیر(!!!) واقعا که همتون برف ندیده اید!((27))

زنگ دوم و سوم که حسابان داشتیم وضعیت یه ذره بهتر شد چون همش باید می نوشتیم. تازه خانم جای هواشناسمون رو عوض کرد که هی چشمش به پنجره نخوره قند تو دل ما آب کنه.

آخرشم اعلام کردند زنگ چهارم نداریم ماام کیفامون و برداشتیم و همه رو برف مالی کردیم و سه شنبه مون به خوبی و خوشی به پایان رسید...!((3))


   
feel، azam، shiny و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

به به لیلا تو هم ریاضی هستی؟؟

اونم سوم ریاضی؟؟

دمت گرم هم سن و هم رشته

بگذریم

این خاطره رو که گفتی یاد یه خاطره افتادم از برف شیراز

اقا بعد امتحان داشتیم برمی گشتیم خونه یه گروه بزرگ بودیم

اولش همه حرف می زدن هیشکی برف بازی نمی کرد

من دیدم از اینا بخاری بلند نمی شه

رفتم یه کپه برف ورداشتم رفتم پشت سر یکی از دوستام کوبوندمش پس گردنش

خخخخخخخخ

برف رفت تو کل وجودش

یه دو دقه بعد از هر طرفی یه گلوله برفی می یومد

دیدم داره تکراری می شه

رفتم یه کپه برف جمع کردم دو برابر کله ی خودم

بردم بالا سرم پرت کنم یه دفعه دور تا دورم خالی شد

همه در رفتن

به زور رفتم طرف یکی پرت کردم که جا خالی داد فقط ترکشاش بهش خورد

اینقدر گلوله بهم زدیم که انگشتامون تکون نمی خورد

اخه هیشکدوممون دستکش نداشتیم

دیگه تهش رفتم از این ابایی که رد حال ریختن یخ بسته بودن و حالت قندیل داشتن کندم باهاش ادم می ترسوندم

خیلی حال داد

درهرصورت خیلی چسبید

هرچند خاطره ی بی هیجانی بود ولی خوب تقصیر من چیه خاطرست دیگه قسمتای هیجان دارشو نمی شد تعریف کرد

بی مزه هم خوتی


   
feel، azam، ملکه سرخ و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
azam
 azam
(@azam)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1027
 

خوب این مال چندسال پیشه

یادش بخیر چندسال پیش با خانواده رفتیم کوه برفی (یادم نمیاد دقیقا کجا بود) من و بابامو خواهرم باهم از کوه رفتیم بالا، اون بالا که رسیدیم یه آقایی پول می گرفت مردم و سوار تیوپ (درست نوشتم؟ تیوپه دیگه نه؟) می کرد میفرستاد پایین. از قضا همون آقاهه شاگرد بابام دراومد و زوری زوری مارو سوار تیوپ کرد که بفرسته پایین. بابام نشست وسط و من و خواهرم هم نشستیم کنار.

به این تیوپه یه طناب دراز قرمز وصل بود که وسطای راه باد میزنه طنابه میاره جلو اونم گره میخوره دور دست من. منم که سبک بودم وسط راه از تیوپ پرت میشم بیرون و بابام هم نمی فهمه.... حالا هی این تیوپه میرفت و منم با طناب گرامی دنبالش کشیده میشدم... بعدشم بابام از جیغ من و اونایی که بالا و پایین کوه داشتند مارو می دیدند فهمید که چی شده((200))((200))

ولی درکل خاطره ی خیلی باحالی برام شد


   
feel، shiny و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اشتراک: