Header Background day #02
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

شاهزاده‌ی مرگ (شمشیر شکسته) + کاور اضافه شد

98 ارسال‌
27 کاربران
193 Reactions
11.1 K نمایش‌
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  
کــــــــــاور

تالارگفتمان 1

سلام به دوستان عزیز و همیشه همراه من!

داداشتون شروع به داستان نوشتن کرده؛ نقدش کنید، بکوبیدش.. بترکونیدش!

ایده ی این داستان خیلی وقت بود که تو ذهنم بود و منم تصمیم گرفتم بنویسمش

ژانر: فانتزی-حماسی، جادوگری

سال انتشار:

1393 خورشیدی

خلاصه:

مایکل جوانیست جنگلی که بی توجه به استعداد هایش تنها در تلاش برای حفظ خانواده اش از دست پادشاه زمانه ی خویش است، تلاشی که نافرجام می شود. اما تمام تصورات او اشتباست. رازهایی کهن و سربسته وجود دارند که با افشای آن ها زندگی او دست خوش تغییر می شود. آینده ای مبهم و شوم که تنها با کشف حقایق برایش به وضوح و زلالی آب می شود.

با او باشید تا در داستانی که در میان قلمروهای فراموش شده و کین خواه رخ می دهد، سرنوشتش را مشاهده کنید. سرنوشتی که برایش تلخی و معدود شیرینی هایی را به ارمغان می آورد. اما او تنها شخصیت اصلی ماجرا نیست...

در کنار مایکل باشید تا از تقدیر رقم خورده برایش مطلع شوید....

برای دانلود فصول بر روی عناوین کلیک کنید.

اول خواستم لینک فصول رو بردارم اما گفتم شاید کسی بخواد بخونه؛ تو متن مخفی گذاشتم

مقدمه تا فصل سوم:

پیکو فایل

فصل چهارم

فصل پنجم


   
ali25، s-jasempour10، Bys و 41 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

من هنوز 1 صفحه شم نخونده بودم یاد کارآموز رنجر افتادم !!!!


   
StormBringer واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Hermion
(@hermion)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3125
 

باید جالب باشه....

مجید من می تونم برات صفحه آرایی و کاور رو انجام بدم ولی تابستون

نمونه کار رو تا یکی دو ماه آینده می بینی فعلا شاید صاحب کتاب نخواد کسی ببینه نمی تونم بدم.


   
StormBringer واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

واو

خیلی قشنگ بود.((122))((122))((200))


   
tajik-mahsa و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  

@BOOKBL 47989 گفته:

من هنوز 1 صفحه شم نخونده بودم یاد کارآموز رنجر افتادم !!!!

میشه بگی کجاش شبیه بود؟؟؟

چون من موقع نوشتنش اصلاً بهکتابای دیگه فکر نمی کردم و هر ایده ای رو که به اونا مربوط می شد خط می زدم!!!

مگه هرچی تیر و کمون داشت کار آموز رنجره؟؟؟


   
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

توصیفاتت و نوع نوشتنت رو میگم.

مورد داشتیم من رمنس خوندم یاد آرتمیس فاول افتادم.((225))


   
shery، StormBringer و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  

@Hermion 47993 گفته:

باید جالب باشه....

مجید من می تونم برات صفحه آرایی و کاور رو انجام بدم ولی تابستون

نمونه کار رو تا یکی دو ماه آینده می بینی فعلا شاید صاحب کتاب نخواد کسی ببینه نمی تونم بدم.

دستت درد نکنه آبجی... لطفت رو می رسونه


   
hermion واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
SIR M.H.E
(@sir-m-h-e)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1263
 

لطفا رو خود سایت آپلود کن یا یه جای دیگه

کلا با این آپلود سنتری که گذاشتی مشکل دارم


   
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  

@sirmhe 48048 گفته:

لطفا رو خود سایت آپلود کن یا یه جای دیگه

کلا با این آپلود سنتری که گذاشتی مشکل دارم

به پست اول اضافه شد...


   
پاسخنقل‌قول
shery
(@shery)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 514
 

خیلی حال کردم مورد بوده با رمان خوندن ادم یاد ارتمیس فاول بیوفته دمت گرم ((102))

در هر حال من یکی دوباری مورور کردم به نظرم موضوع وشروع داستان خوب بود احساسات وشخصیت فرد به خوبی نشون داده شده بود حتی تو سطر اول خواننده سریع حس صممیت با شخصیت داستان بهش دست میداد ولی کمی در توصیف موضوعات و صحنه ها ی کوچیک ولی مهم بی دقتی شده بود مثلا اگه کمی روش بیشتر فکر میکردی میشد جمله ای با منوال بخار نفس نفس زدن دوستانم را میدیدمو

با تقریبا جمله ای ادبی تر و مملوس تر تعویض کرد مثلا بخار حاصل از نفس های هیجان زده ی دوستانم را میدیدم که چگونه در اسمان پیچ و تاب میخرد یا همیچین چیزای میدونی یهو به صورت خودمونی

تصویر گرای کردی بعد یهو کاملا جدی و ادبی ادامه دادی مثلا من از کلمه شکارچی وار هیچ هم معنی نتونستم بسازم ولی کلا موضوع و شخصیت و دوست دارم همینطوری ادامه بده و کمی بیشتر وقت بزاری

عالی هست عالی تر میشه واقعا متنشم دوست دارم از نظر نگارشی خیلی خوبه ملومه با تحقیق وفکر پیش رفتی

ممنون موفق باشی


   
tajik-mahsa، smajid324، mmm20001378 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  

@shery 48069 گفته:

خیلی حال کردم مورد بوده با رمان خوندن ادم یاد ارتمیس فاول بیوفته دمت گرم ((102))

در هر حال من یکی دوباری مورور کردم به نظرم موضوع وشروع داستان خوب بود احساسات وشخصیت فرد به خوبی نشون داده شده بود حتی تو سطر اول خواننده سریع حس صممیت با شخصیت داستان بهش دست میداد ولی کمی در توصیف موضوعات و صحنه ها ی کوچیک ولی مهم بی دقتی شده بود مثلا اگه کمی روش بیشتر فکر میکردی میشد جمله ای با منوال بخار نفس نفس زدن دوستانم را میدیدمو

با تقریبا جمله ای ادبی تر و مملوس تر تعویض کرد مثلا بخار حاصل از نفس های هیجان زده ی دوستانم را میدیدم که چگونه در اسمان پیچ و تاب میخرد یا همیچین چیزای میدونی یهو به صورت خودمونی

تصویر گرای کردی بعد یهو کاملا جدی و ادبی ادامه دادی مثلا من از کلمه شکارچی وار هیچ هم معنی نتونستم بسازم ولی کلا موضوع و شخصیت و دوست دارم همینطوری ادامه بده و کمی بیشتر وقت بزاری

عالی هست عالی تر میشه واقعا متنشم دوست دارم از نظر نگارشی خیلی خوبه ملومه با تحقیق وفکر پیش رفتی

ممنون موفق باشی

مرسی از نظرت و جالبه که بدونی موقع خواب ایدش اومد تو ذهنم.

ایشا... همزمان با فصل یک دل و روده ی مقدمه رو در میارم و توصیفات واضح تری رو اضافه می کنم... کلاً بیشتر روش کار می کنم دیگه...

ممنون از کامنتت.


   
پاسخنقل‌قول
SIR M.H.E
(@sir-m-h-e)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1263
 

ایده خوبی داره

یاد یکی از کتاب ها افتادم ولی اسمش رو نمیگم چون نمیخوام ایدت رو عوض کنی همین رو ادامه بده

به عنوان اولین داستان بد نیست ولی توصیف خوبی از سخصیت اصلی نداشتی البته این برای مقدمه لازم نیست ولی امیدوارم تو فصل هایی که قراره بدی حتما این رو در نظر بگیری

منتظر فصل اول هستم


   
ehsanihani302، StormBringer و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

اول از همه: آورین برادر! ((58))

اگرچه با این خلاصه و مقدمه ای که نوشتی خیلی چیزها رو نامشخص رها کردی ولی کلیت داستان جالب به نظر می رسه. مشتاقانه منتظر فصل بعدی ام!

دوم از همه اینکه من تو نقد خوب نستم فقط چند تا سؤال دارم:

با توجه به این نکته که هدف اصلی "پادشاه قلعه" ست و دور و بر یک پادشاه پر از نگهبانه و این نگهبان ها تنها به چهل نفر خلاصه نمی شن و همه شون هم از دیوار بیرونی قلعه محافظت نمی کنن، چون ما داریم در مورد قدرتمندترین و مهمترین فرد یک قلمرو صحبت می کنیم...

سؤال اول: برداشت من از داستان این بود که به خاطر سرعت و دقت کماندارهای مایکل بیشتر نگهبانا مردند و بقیه شون هم مشغول دفاع شدند، چرا هیچ کدوم از سربازها به فکرش نرسید بره و بقیه رو خبر کنه؟ چرا با وجود سر و صدا کسی از قلعه بیرون نیومده تا بقیه رو پشتیبانی کنه؟

سؤال بعدی: همونطور که گفته بودی، تعداد نگهبان ها خیلی کمتر از تعداد سربازای مایکل بود، و موقع حمله فرمانده حساب دونفرشون رو می رسه.

چرا فرمانده با وجود اون همه سربازی که داشته ترجیه داده خودش دست به کار بشه؟ پس اون همه سرباز چی کار می کردند؟ داشتند با 14 نفر دیگه دست و پنجه نرم می کردند؟

چرا اول یه گروه رو مشخص نکرده که جلوتر حرکت کنن و راه رو باز کنن؟ اینطور بهتر نیست؟

اگر مایکل بخواد همه ی سپاهش رو پا به پای هم پیش ببره و وقت همه رو صرف کشتن نگبانا بکنه نمی تونه سراغ خود پادشاه بره، چون تا بخواد شر همه ی سربازا رو کم کنه شاه چند ثانیه وقت به دست میاره و فلنگو می بنده.

یک فرمانده ی باتجربه می تونه همچین چیزی رو پیش بینی کنه. به خاطر همینه که همیشه موقع حمله های نظامی برای شکستن قلعه ها یک گروه از سربازها جلوتر از فرمانده حرکت می کنند. اینطور هم همه چیز سریعتر پیش می ره و هم جون فرمانده بی خود به خطر نمیفته.

سؤال سوم: این چه جور پادشاهیه که خودش رو تو یه قلعه زندانی کرده؟ چرا قلعه ش رو در پایتخت قلمروش نساخته و توی یک جنگل زندگی می کنه؟ پس چه جوری حکومت می کنه؟

آیا یک شاه فراریه؟

سؤال چهارم: آیا این "نبرد های پی در پی" برای کشتن شاه قلعه اتفاق افتاده بود؟ یعنی مایکل ده سال تمام برای رسیدن به اینجا تلاش کرده بود؟ آیا می شه گفت گروه مقاومت از همون اول یک خطر برای پادشاه بوده و تا حالا هم موفقیت های زیادی به دست آورده؟

پس چرا شاه که به احتمال زیاد آوازه ی گروه مقاومت به گوشش رسیده (وای به حالت اگه به این جمله بخندی! چیز دیگه ای به ذهنم نرسید خوب!) برای محافظت از خودش هم که شده یک همچین شبیخونی از گروه مقاومت رو پیشبینی نکرده و نگهبانای بیشتری رو آماده نکرده بود؟

سؤال آخر: حرفام واضح بود یا ابهام داشت؟


   
tajik-mahsa، ehsanihani302 و StormBringer واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
شروع کننده موضوع  

@Leyla 48088 گفته:

اول از همه: آورین برادر! ((58))

اگرچه با این خلاصه و مقدمه ای که نوشتی خیلی چیزها رو نامشخص رها کردی ولی کلیت داستان جالب به نظر می رسه. مشتاقانه منتظر فصل بعدی ام!

دوم از همه اینکه من تو نقد خوب نستم فقط چند تا سؤال دارم:

با توجه به این نکته که هدف اصلی "پادشاه قلعه" ست و دور و بر یک پادشاه پر از نگهبانه و این نگهبان ها تنها به چهل نفر خلاصه نمی شن و همه شون هم از دیوار بیرونی قلعه محافظت نمی کنن، چون ما داریم در مورد قدرتمندترین و مهمترین فرد یک قلمرو صحبت می کنیم...

سؤال اول: برداشت من از داستان این بود که به خاطر سرعت و دقت کماندارهای مایکل بیشتر نگهبانا مردند و بقیه شون هم مشغول دفاع شدند، چرا هیچ کدوم از سربازها به فکرش نرسید بره و بقیه رو خبر کنه؟ چرا با وجود سر و صدا کسی از قلعه بیرون نیومده تا بقیه رو پشتیبانی کنه؟

سؤال بعدی: همونطور که گفته بودی، تعداد نگهبان ها خیلی کمتر از تعداد سربازای مایکل بود، و موقع حمله فرمانده حساب دونفرشون رو می رسه.

چرا فرمانده با وجود اون همه سربازی که داشته ترجیه داده خودش دست به کار بشه؟ پس اون همه سرباز چی کار می کردند؟ داشتند با 14 نفر دیگه دست و پنجه نرم می کردند؟

چرا اول یه گروه رو مشخص نکرده که جلوتر حرکت کنن و راه رو باز کنن؟ اینطور بهتر نیست؟

اگر مایکل بخواد همه ی سپاهش رو پا به پای هم پیش ببره و وقت همه رو صرف کشتن نگبانا بکنه نمی تونه سراغ خود پادشاه بره، چون تا بخواد شر همه ی سربازا رو کم کنه شاه چند ثانیه وقت به دست میاره و فلنگو می بنده.

یک فرمانده ی باتجربه می تونه همچین چیزی رو پیش بینی کنه. به خاطر همینه که همیشه موقع حمله های نظامی برای شکستن قلعه ها یک گروه از سربازها جلوتر از فرمانده حرکت می کنند. اینطور هم همه چیز سریعتر پیش می ره و هم جون فرمانده بی خود به خطر نمیفته.

سؤال سوم: این چه جور پادشاهیه که خودش رو تو یه قلعه زندانی کرده؟ چرا قلعه ش رو در پایتخت قلمروش نساخته و توی یک جنگل زندگی می کنه؟ پس چه جوری حکومت می کنه؟

آیا یک شاه فراریه؟

سؤال چهارم: آیا این "نبرد های پی در پی" برای کشتن شاه قلعه اتفاق افتاده بود؟ یعنی مایکل ده سال تمام برای رسیدن به اینجا تلاش کرده بود؟ آیا می شه گفت گروه مقاومت از همون اول یک خطر برای پادشاه بوده و تا حالا هم موفقیت های زیادی به دست آورده؟

پس چرا شاه که به احتمال زیاد آوازه ی گروه مقاومت به گوشش رسیده (وای به حالت اگه به این جمله بخندی! چیز دیگه ای به ذهنم نرسید خوب!) برای محافظت از خودش هم که شده یک همچین شبیخونی از گروه مقاومت رو پیشبینی نکرده و نگهبانای بیشتری رو آماده نکرده بود؟

سؤال آخر: حرفام واضح بود یا ابهام داشت؟

خوب نکته اول اینه دمت گرم آبجی... عاشق اینجور نقدام... راستشو بخوای من به فکرم رسیده که یک اثر بلند حماسی رو به نمایش بذارم برای همین هم تمام فکر و تمرکزم رو گذاشتم روش، نکته بعدی اینکه من نمی تونم تو یه مقدمه همه رو بریزم رو دایره که... شما حق داری که می گی پادشاه نباید خودشرو تو قلعه زندانی کنه... اما این قلعه هم حتماً دلیلی براش وجود داره.

خلاصه اینکه با نقدت خیلی حال کردم و بهتر از اونی هستی که خودت فکر می کنی...

منتظر باش... منم تا وقتی که یه هشت فصلی ننویسم فصلی بعدی رو نمی دم.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خخخخخخخخ......


   
mmm20001378، ehsanihani302 و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

@PLUTO 48089 گفته:

خوب نکته اول اینه دمت گرم آبجی... عاشق اینجور نقدام... راستشو بخوای من به فکرم رسیده که یک اثر بلند حماسی رو به نمایش بذارم برای همین هم تمام فکر و تمرکزم رو گذاشتم روش، نکته بعدی اینکه من نمی تونم تو یه مقدمه همه رو بریزم رو دایره که... شما حق داری که می گی پادشاه نباید خودشرو تو قلعه زندانی کنه... اما این قلعه هم حتماً دلیلی براش وجود داره.

خلاصه اینکه با نقدت خیلی حال کردم و بهتر از اونی هستی که خودت فکر می کنی...

منتظر باش... منم تا وقتی که یه هشت فصلی ننویسم فصلی بعدی رو نمی دم.

یعنی برای فهمیدن جواب سؤالام باید منتظر بمونم؟

هی... 7408

الآن فوژولی من گل کرده...

بعد می گن چرا شبا نمی خوابی...


   
StormBringer واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 7
اشتراک: