Header Background day #10
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

قحطی

2 ارسال‌
2 کاربران
1 Reactions
628 نمایش‌
khdragon
(@khdragon)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 325
شروع کننده موضوع  

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .

به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم


   
azam واکنش نشان داد
نقل‌قول
ELENOOR
(@elenoor)
Noble Member
عضو شده: 2 سال قبل
ارسال‌: 1021
 

ممنون خیلی قشنگ بود


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: