بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان((79))امروز میخوام جواب سوالی که ازم میپرسیدید رو بگم.
خیلییییی وقتا برام پیش اومده و هنوزم میاد که چه از کاربرای این سایت چه از دوستام همکلاسیام آشناها و حتی مردم تو خیابون و سر ایستگاه ... ازم میپرسن که چی شد چادری شدم؟:hmmm:
خب میخوام امروز اینجا بنویسم براتون!:derpina:
ماجرای جالبیه((72))
بچه که بودم از اون دخترایی بودم که اگر صبح می نشوندنش روی صندلی و می گفتن: مثل یه بچه خوب همینجا بشین!
شب که می اومدن می دیدن همونطور دسته گلی سرجام نشستم.:pokerface: از همان دخترهای آرام و متین ولی... سر پر هیاهویی داشتم و دنیای خیال انگیز و پر از سوال((221))((99)) افکاری که باعث شد از همون کودکی تصمیمات بزرگی بگیرم.
در ایام پر شور بچگی یه روز که داشتیم میرفتیم مهمونی، همین که دم در رسیدیم، خواهرم سرجاش ایستاد و هرچی مادرم اصرار کرد که بیاد، نیومد!((77))
مادرم جلو رفت و دستی روی شونش گذاشت و آروم پرسید: چرا؟ چرانمیای؟((14))
خواهرم به چشمای پر سوال مادرم خیره شد و گفت:چادر میخوام((72))
مامانم خندید با یه دستش دست من و با دست دیگه اش دست خواهرم رو گرفت و گفت:باشه برات میگیرم((123))
خواهرم اما از جاش تکون نخورد.((85))
مادرم بامهربونی بهش روکرد و گفت: الان همه خونه مادربزرگ منتظرن بیا بعد مهمونی برات میگیرم. ((221))
خواهرم سری تکون داد و گفت: الان میخوام((121))
صدای بوق های مکرر تاکسی همسایه ها رو هم کلافه کرده بود. مادرم نگاهی به در انداخت بعد رفت داخل خونه و یه چادر سفید گلدار آورد و دست خواهرم داد.((87))
خواهرم چادر را گرفته بود و سرسختانه به مادرم زل زده بود.((94))
مادرم نفس عمیقی کشید و روبه خواهرم با نگرانی پرسید: خب چرا نمیای دیگه؟((66))
خواهرم درحالی که به سمت تاب انتهای حیاط می رفت گفت: چادر مشکی میخوام.((203))
مادرم نگاهی به من انداخت و بعد رفت و کنار خواهرم روی تاب نشست. دستی به صورت قرمز و خیس از اشک خواهرم کشید و پرسید: باور نمیکنی برات میگیرم؟ ((131))
خواهرم سرش رو به نشانه تأکید تکون داد و جواب داد: چرا ولی الان میخواااام.:cry:
و بعد از چند لحظه سکوت ادامه داد: تو... خودت حاضری با چادر رنگی بیای بیرون؟:hmmm:
مادرم ابروهاشو بالا داد و گفت: خب من بزرگم:newspaperguytear:
خواهرم شونه هاشو بالا انداخت و گفت: خب منم بزرگم((200))
مادرم لبخندی زد. رفت و کرایه تاکسی رو حساب کرد و ماشین رو پس فرستاد. بعد رفت و به مادربزرگم تلفن زد که ما مهمونی نمیایم. :pokerface:
شب که بابام اومد خونه مادرم باهاش صحبت کرد.چند روز بعد که بابا و مامانم دیدن خواهرم سر خواسته اش پافشاری میکنه رفتن که براش چادر بگیرن. اینجا بود که من آهسته و شمرده شمرده پشت سرشون رفتم و تنها گفتم: منم میخوام:SpiderpMan:
یه فکری دوست جونیا در مورد حجاب یکی دوتا جمله بگید تا تبدیل به عکس نوشته بشه لازم نیست حتما جمله ادبی یاشعر باشه(باشه بهتره ) نظرتون فکرتون هرچی دوست میدارید بگید اگرم برا پیدا کردن عکس یا ساختن عکس نوشته میتونین همکاری کنید برام پیغام بفرستید به پروفایلم خب بسم الله !
@mixed-nut 97823 گفته:
بچه ها :دی
فقط منم که نمیتونم با فعل "پوشیدن" برای چادر کنار بیام یا شماهم اینجورین؟
بگین توروخدا ناراحت نمیشم اگه در این ورطه تنها باشم حالا :دی
نه خوب.. چرا مشکل داری؟؟؟
اتفاقا اصلا اشکالی نداره
به قول فاطمه یک، منم نمیتونم دنیا رو بدون چادر تصور کنم
نمیدونم چرا اما وقتی توی مهمونی هستیم و فرد نامحرمی هست، وقتی دارم کمک میکنم، بهم میگن چادرت رو در بیار، یه حس انزجار و نفرتی بهم دست میده
عاقا خیلی عجیبم، نه؟ *-*((84))
چادر زدن؟؟؟؟
0_o
این فعل از کجا اومد دا؟
من بیشتر چادر سر کردن مدنظرم بود. بگذریم :دی
مرسی از داستان.
خوب به نظر من _چادر زدن یا پوشیدن_یه شهامت خاص میخواد.تو این جامعه ی امروزی چنین کسایی رو کم نداریم.چادر پوشیدن یه تصمیم بسیار بزرگ و کار سازه
خسته نباشی
@Banoo.Shamash 97880 گفته:
نه خوب.. چرا مشکل داری؟؟؟
اتفاقا اصلا اشکالی نداره
به قول فاطمه یک، منم نمیتونم دنیا رو بدون چادر تصور کنم
نمیدونم چرا اما وقتی توی مهمونی هستیم و فرد نامحرمی هست، وقتی دارم کمک میکنم، بهم میگن چادرت رو در بیار، یه حس انزجار و نفرتی بهم دست میده
عاقا خیلی عجیبم، نه؟ *-*((84))
اتفاقا خیلی هم طبیعی و درسته این یکی از نشانه های محجبه بودنه عزیزم منم همینطورم درنتیجه موقع مهمونی خودمونی هم وقتی نامحرم هست چادرمو برنمیدارم((70))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@MIS_REIHANE 97882 گفته:
مرسی از داستان.
خوب به نظر من _چادر زدن یا پوشیدن_یه شهامت خاص میخواد.تو این جامعه ی امروزی چنین کسایی رو کم نداریم.چادر پوشیدن یه تصمیم بسیار بزرگ و کار سازه
خسته نباشی
دخترگلی داستان نبود خاطره بود((200))
در واقع از نظر من هرکس یه داستان داشته که یا با موضوع ساده شروع شده یا به زور یا...من اگه بخوام مال خودم رو بگم خیلی ساده باید بگم که من بچه ی خیلی حرف گوش کنی بودم(عین خودت((200))) و باید بگم که یه جانماز نارنجی داشتم و عاشق این بودم که بغل دست بابام وایسم و باهاش نماز بخونم و خلاصه آره یه خانواده ای هم دارم که از این چیزا خیلی استقبال می کنن و چه چیزی بهتر از این که مورد استقبال خانوادت قرار بگیری اونم زمانی که به خاطر اونا درس میخونی!چون اونا ازت می خوان.خوب رفتار می کنی طوری که شایسته ی یه بچه ی کلاس سومی باشه- که تازه از لحاظ سنی هم یه سال زود رفته مدرسه!-چرا؟چون بهت یاد داده بودن خانواده مهم ترین چیزه و همیشه بهترینت رو می خواد!و حالا که ۶ سال از زمانی که شروع به سر کردن چادر کردم میگذره باید بگم که حتی تا دو سال پیش دلیل چادر سر کردنم رو نمی دونستم!!!اما به سنی رسیده بودم که مخم پر از سوال بود!پس هم در باره ی دلیل داشتن حجاب پرسیدم و هم تحقیق کردم!شاید جالب باشه بدونی که توش به این برخوردم که جدا از این که ما با چادر سر کردنمون یه جورایی راحت تر هستیم بلکه باعث میشیم بقیه هم راحت باشن!از لحاظ فکری بیشتر!نمی دونی با این چادر سر کردن یا همون داشتن حجاب درست چند تا خانواده صحیح و سالم می مونن(با یکم فکر کردن می فهمی!فکر کن برای اولش زن یه خانواده ی اسلامی حداقل به این فکر نمیوفته که چرا مثلا من نمی تونم مثل فلانی اون لباس ها یا زرق و برقا یا...رو داشته باشم؟پس کم کم حجابش کم رنگ میشه و یه کم زرق و برق هم به خودش اضافه می کنه و دوستش هم این رو میبینه و...!((99)) ادامه پیدا می کنه!)حالا فکر کنید کلی آدم هی این مشغله ها رو به اشکال گوناگون داشته باشن و تنها با یه حجاب ساده؟!همه چیز حله!و خلاصه خیلی بگم یه جورایی باعث پیشرفت جامعه و به وجود آمدن سادگی - هر چند هم کم!-میشه.
خلااااصصهه!!!....
چهقدر نوشتم اوه!شبیه معلم دینی ها شدم!((200))
ببین در آخر خلاصه بگم خودم نزدیک بود چادرم رو کم رنگ کنم ولی احساس آرامشی که با چادر دارم رو حتی با مانتو ی خیللیییی بلند و گشاد هم نداشتم نمی دونم چرا؟!؟((200))
و در آخر آخر بگم که باید به حجابمون و چادرمون افتخار کنیم چون تاثیری داریم که نمی شه هیچ جوره جاش رو به هیچ چیز داد!
خلاصه ببخشید سرتو درد آوردم((48))فقط امیدوارم تاثیر خوبی گذاشته باشم((110))
@Banoo.Shamash 97880 گفته:
نه خوب.. چرا مشکل داری؟؟؟
اتفاقا اصلا اشکالی نداره
به قول فاطمه یک، منم نمیتونم دنیا رو بدون چادر تصور کنم
نمیدونم چرا اما وقتی توی مهمونی هستیم و فرد نامحرمی هست، وقتی دارم کمک میکنم، بهم میگن چادرت رو در بیار، یه حس انزجار و نفرتی بهم دست میده
عاقا خیلی عجیبم، نه؟ *-*((84))
نه منم همين شكليم)
نهايتش خيلي تو دست و بالم باشه عينهو زنا سر زمين ميارم مي بندمش پشت گردنم
اصن هممون عجيبيم
اخ وحید و کسرا گفتن منم یاد اولین چادر زدنم افتادم واسه من فک کنم سر خاله بازی دوران کودکی اولین بود ((208)) با نیم من سیبیل نمیدونم چرا من همیشه باید مادربزرگه میشدم ((66)) حتی اگه بانکداری بود من باید پیرزنی میشدم که اومده حساب وا کنه ((228))حتی دزد و پلیس من اون پیرزنی بودم که سر مشکلات مالی دست به دزدی زده :d خیلی تو نقشم فرو میرفتم
@kiya 97911 گفته:
اخ وحید و کسرا گفتن منم یاد اولین چادر زدنم افتادم واسه من فک کنم سر خاله بازی دوران کودکی اولین بود ((208)) با نیم من سیبیل نمیدونم چرا من همیشه باید مادربزرگه میشدم ((66)) حتی اگه بانکداری بود من باید پیرزنی میشدم که اومده حساب وا کنه ((228))حتی دزد و پلیس من اون پیرزنی بودم که سر مشکلات مالی دست به دزدی زده :d خیلی تو نقشم فرو میرفتم
من سوالی برام پیش اومد...
تو وقتی نیم من معادل 1/5 کیلوگرم سبیل داشتی خاله بازی می کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چند سالگیت بوده اونوقت؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه حداقل 12-13 سالو داشتی که؟ بخوایم بگیم خیل زود در اومده تازه!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فقط من بودم چادر نپوشیدما!!!!
از مرد بالغ سایت بگیر تا دختر بچه سایت! همه چادر پوشیدن به جز من!
بد بی حجاب بودم خودم نمی دونستما!!!!!!( البته صرفا چادر نپوشیدن دلیل بی حجابی نیست من دارم شوخی می کنم)
برادران گرامی چطوره اصلا تو این تاپیک نظر ندین
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Fateme 97910 گفته:
نه منم همين شكليم)
نهايتش خيلي تو دست و بالم باشه عينهو زنا سر زمين ميارم مي بندمش پشت گردنم
اصن هممون عجيبيم
من یه چادر آستین دار رنگی درست کردم ینی چادر دانشجویی رنگی((72))خیلی هم باحاله باهاش بچه داری آشپزی ظرف شویی .... بسیار راحته
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@Barasim 97894 گفته:
در واقع از نظر من هرکس یه داستان داشته که یا با موضوع ساده شروع شده یا به زور یا...من اگه بخوام مال خودم رو بگم خیلی ساده باید بگم که من بچه ی خیلی حرف گوش کنی بودم(عین خودت((200))) و باید بگم که یه جانماز نارنجی داشتم و عاشق این بودم که بغل دست بابام وایسم و باهاش نماز بخونم و خلاصه آره یه خانواده ای هم دارم که از این چیزا خیلی استقبال می کنن و چه چیزی بهتر از این که مورد استقبال خانوادت قرار بگیری اونم زمانی که به خاطر اونا درس میخونی!چون اونا ازت می خوان.خوب رفتار می کنی طوری که شایسته ی یه بچه ی کلاس سومی باشه- که تازه از لحاظ سنی هم یه سال زود رفته مدرسه!-چرا؟چون بهت یاد داده بودن خانواده مهم ترین چیزه و همیشه بهترینت رو می خواد!و حالا که ۶ سال از زمانی که شروع به سر کردن چادر کردم میگذره باید بگم که حتی تا دو سال پیش دلیل چادر سر کردنم رو نمی دونستم!!!اما به سنی رسیده بودم که مخم پر از سوال بود!پس هم در باره ی دلیل داشتن حجاب پرسیدم و هم تحقیق کردم!شاید جالب باشه بدونی که توش به این برخوردم که جدا از این که ما با چادر سر کردنمون یه جورایی راحت تر هستیم بلکه باعث میشیم بقیه هم راحت باشن!از لحاظ فکری بیشتر!نمی دونی با این چادر سر کردن یا همون داشتن حجاب درست چند تا خانواده صحیح و سالم می مونن(با یکم فکر کردن می فهمی!فکر کن برای اولش زن یه خانواده ی اسلامی حداقل به این فکر نمیوفته که چرا مثلا من نمی تونم مثل فلانی اون لباس ها یا زرق و برقا یا...رو داشته باشم؟پس کم کم حجابش کم رنگ میشه و یه کم زرق و برق هم به خودش اضافه می کنه و دوستش هم این رو میبینه و...!((99)) ادامه پیدا می کنه!)حالا فکر کنید کلی آدم هی این مشغله ها رو به اشکال گوناگون داشته باشن و تنها با یه حجاب ساده؟!همه چیز حله!و خلاصه خیلی بگم یه جورایی باعث پیشرفت جامعه و به وجود آمدن سادگی - هر چند هم کم!-میشه.
خلااااصصهه!!!....
چهقدر نوشتم اوه!شبیه معلم دینی ها شدم!((200))
ببین در آخر خلاصه بگم خودم نزدیک بود چادرم رو کم رنگ کنم ولی احساس آرامشی که با چادر دارم رو حتی با مانتو ی خیللیییی بلند و گشاد هم نداشتم نمی دونم چرا؟!؟((200))
و در آخر آخر بگم که باید به حجابمون و چادرمون افتخار کنیم چون تاثیری داریم که نمی شه هیچ جوره جاش رو به هیچ چیز داد!
خلاصه ببخشید سرتو درد آوردم((48))فقط امیدوارم تاثیر خوبی گذاشته باشم((110))
چه خوب که خانواده ات هم باهات تو این تصمیم بزرگ همراه بودن
خب منم فکر میکنم چادر باهمه پوشش های دنیا فرق داره حس امنیت و آرامش قشنگی به آدم میبخشه((99))
میدونی حجاب چه چادر و چه محجبه بودن بدون چادر، باعث میشه آرامش جامعه حفظ بشه نگاه جسمی و ظاهری به دخترا نشه و قشنگی های هر خانومی فقط برا آقای خودش باشه (مجردای عزیز امانتدار پاکی برا همسر آینده شونن((221)))
من که سن پایین حجاب رو انتخاب کردم وقتی بزرگتر شدم به انتخابم فکر کردم و یه جورایی دوباره انتخابش کردم
من به عینه تغییر رفتار آدما رو با آدمای محجبه و کم حجاب دیدم
منم افتخارمیکنم
چه جالب همه چادرین
من چادری نیستم ولی اون تجربه زورویی رو دارم تازه شمشیر پلاستیکی پسرعمومم دزدیده بودم ((42))
@Magystic Reen 97938 گفته:
چه جالب همه چادرین
من چادری نیستم ولی اون تجربه زورویی رو دارم تازه شمشیر پلاستیکی پسرعمومم دزدیده بودم ((42))
نه بابا كجا همه چادرين...
والو...
چ جالب فکر کردم میام می خونم تایپیکو یه داستان عبرت آموز می خونم جالب بودنا خخخخ((3))((3))((70))
بچه ها به پست اولم توجه بنمایید((200))
الان چند نمونه هم میفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه تغییراتی حاصل گشت
@
@Fateme 97910 گفته:
نه منم همين شكليم)
نهايتش خيلي تو دست و بالم باشه عينهو زنا سر زمين ميارم مي بندمش پشت گردنم
اصن هممون عجيبيم
این چادر بستن پشت گردن رو که گفتی یاد دابسمش های این دوره زمونه افتادم ((42))((42))((42))
@kiya 97911 گفته:
اخ وحید و کسرا گفتن منم یاد اولین چادر زدنم افتادم واسه من فک کنم سر خاله بازی دوران کودکی اولین بود ((208)) با نیم من سیبیل نمیدونم چرا من همیشه باید مادربزرگه میشدم ((66)) حتی اگه بانکداری بود من باید پیرزنی میشدم که اومده حساب وا کنه ((228))حتی دزد و پلیس من اون پیرزنی بودم که سر مشکلات مالی دست به دزدی زده :d خیلی تو نقشم فرو میرفتم
پیرزنننننن؟((42))
باو چقد پیشرفته بوده خاله بازیاتون، بانکداااااااااااری؟((42))
عالی بود((207))