تو دانی که بیداد کوشد همی
همی جنگ و مردی فروشد همی
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز/یا اتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عشقی به هم ناید راست/گر پرده نخواهی که درد,دیده بدوز
سعدی
اخه چرا شعر نو نمیشه
من شعر نو می خوام((227))((227))((227))((227))((227))((227))
ز تیر گز و بند و اروند زال
همی مویه کردند بسیار سال
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
حافظ
شهنشاه ایران زبان بر گشاد
وز آن تشت و خنجر بسی کرد یاد
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یکی رخش دارد به زیر اندرون
تو گفتی روان شد که بیستون
يار gرفته ام بسي chون تو نديده ام كسي
شمع chنين نيامده اسب از در هيch مجلسي
سعدي
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است /با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
تهمتن برآشفت و با توس گفت/که رهام را جام باده ست جفت
تا این برادران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد میکشد و کور می شود
یوسف همیشه وصله ناجور می شود
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بچه ها سعی کنید تکراری نزنید تا جایی که میشه و حافظه اجازه میده!