Header Background day #09
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مشاعره با شعر نو...

224 ارسال‌
22 کاربران
131 Reactions
18.5 K نمایش‌
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!

این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:


   
mis_reihane و Mahtabi واکنش نشان دادند
نقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

رو به چارسو گشاده بود

با شكفته چهره ای

زیر گونه گون نثار فصلها

ایتساده بود

گرچه گاهگاه

چهرش اندكی مكدر از غبار بود

لیكن از فرودتر مغاك شهر

وز فرازتر فراز

با همه كدورت غبار ، باز

از نگار و نقش روی او

آنچه باید آشكار بود


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

دود می خیزد هنوز از خلوتم.

با درون سوخته دارم سخن.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

نشسته درمیان زورق زرین

برای آن که از من دل رباید.

مرادر جای می پاید.

می آید چون پرنده

سبک نزدیک می آید

می آید گیسوان آویخته گون

زگرد عارض مه ریخته خون


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش

نه خیال رفته ها می داد آزارم.

لیک پندارم، پس دیوار

نقش های تیره می انگیخت

و به رنگ دود

طرح ها از اهرمن می ریخت


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

تا به کی ازین دلآزاری ها

کار بیدلان بود زاری ها

خونین تر از لاله و گل،

دل از وفاداری شد

جز غم ندیدم ثمری،

از این وفاداری ها

ای شعله مهر و وفا،

آفت جان و تنی

چند ای بلای دل و جان،

آتش به دلها فکنی

ای خاک پایت

تاج سر من

بر خاک راهی

گاهی نگاهی،

ای دلبر من

دور از تو ریزد،

چشم تر من

خونابه دل،

در ساغر من

بازآ که بی رویت

بهار عمرم دی شد

شب جوانی طی شد.


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

درد را با لذت آمیزد،

در تپش هایت فرو ریزد.

نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود.

مرده لب بربسته بود.

چشم می لغزید بر یک طرح شوم.

می تراوید از تن من درد.

نغمه می آورد بر مغزم هجوم


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

من وتویکی دهانیم

که باهمه صدایش

به زیباترسرودی خواناست.

من وتویکی دیدگانیم

که دنیاراهردم درنظرخویش تازه تر

میسازد.


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها.

و در این عطش تاریکی صدایت می زنم : "شاسوسا"! این دشت آفتابی را شب کن

تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.

"شاسوسا"، وزش سیاه و برهنه!

خاک زندگی ام را فراگیر.

لب هایش از سکوت بود.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دست ات را به من بده

دست هاي تو با من آشناست

اي دير يافته با تو سخن مي گويم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دريا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن مي گويد

زيرا که من

ريشه هاي تورا دريافته ام

زيرا که صداي من

با صداي تو آشناست.


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تا من، راه گمشده ای را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم.

"شاسوسا"، وزش سیاه و برهنه!

خاک زندگی ام را فراگیر.

لب هایش از سکوت بود


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

درچراگاه نسیم گاوی دیدم سیر

شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما

من کتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور

کاغذی دیدم از جنس بهار

من قطاری دیدم روشنایی می برد

من قطاری دیدم فقه می برد و چه سنگین می رفت

من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت

تکراری نزن دیگه!


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تا سواد قریه راهی بود .

چشم های ما پر از تفسیر زنده بومی ،

شب درون آستین هامان .

می گذشتیم از میان آبکندی خشک .

از کلم سبزه زاران گوش ها سرشار ،

کوله بار از انعکاس شهر های دور .

منطق زبر زمین در زیر پا جاری .

اخه یادم نیست چیا گفتم ولی بعد از این بیشتر دقت میکنم


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

يادش به خير پائيز

با آن

توفان رنگ و رنگ

كه بر پا

در ديده مي كند !

هم برقرار منقل ارزيز آفتاب

خاموش نيست كوره

چو ديسال :

خاموش

خودم

منم!

مطلب از اين قراراست :

چيزي فسرده است و نمي سوزد

امسال

در سينه

در تنم !


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

مانده تا مرغ سرچینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد .

پس چه باید بکنم

من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال

تشنه ء زمزمه ام ؟


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

من درد در رگانم

حسرت در استخوانم

چیزی نظیر آتش

در جانم پیچید

سرتاسر وجود مرا گویی

چیزی به هم فشرد

تا قطره ایی به تفتگی

خورشید جوشید از دو چشمم

از تلخی تمامی دریاها

در اشک ناتوانی خود ساغری زدم


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 6 / 15
اشتراک: