Header Background day #10
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مشاعره با شعر نو...

224 ارسال‌
22 کاربران
131 Reactions
18.5 K نمایش‌
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!

این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:


   
mis_reihane و Mahtabi واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

و من روی شن های روشن بیابان

تصویر خواب کوتاهم را می کشیدم،

خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود

و در هوایش زندگی ام آب شد.

خوابی که چون پایان یافت

من به پایان خودم رسیدم.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

من زندگي را دوست دارم

ولي از زندگي دوباره مي ترسم

دين را دوست دارم

ولي از كشيش ها مي ترسم

قانون را دوست دارم

ولي از پاسبان ها مي ترسم

عشق را دوست دارم

ولي از زن ها مي ترسم

كودكان را دوست دارم

ولي از آينه مي ترسم

سلام را دوست دارم

ولي از زبانم مي ترسم

من مي ترسم ، پس هستم

اين چنين مي گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم

ولي از روزگار مي ترسم


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

میان امواج گم

غرق درون توفان ها

میان بادهای سرگردان

تن به آبهای سیاه سپرده ام

نه غرقم میکند

نه مرا به ساحلی امن میبرند

انگار من محق این مجازاتم

سرگردانی میان توفان ها

سرگردان میان این امواجم


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

جغد بر کنگره ها می خواند.

لشخورها، سنگین،

از هوا، تک تک ، آیند فرود:

لشه ای مانده به دشت

کنده منقار ز جا چشمانش،

زیر پیشانی او

مانده دو گود کبود.


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

درد بر چهری رنجور کهکشان نشسته بود

از سالهای دراز خبر میداد

خم به ابرو آورده بود

کاش میتوانستم دردش را مرهم کنم

کاش دستانم به بلندای آسمان بود

کاش زبانش را میدانستم

کاش صدایم ا میشنید

همه کاش هایم در کسری از زمان گم شد

و من به آسمانی خیال انگیز نگاه میکردم

آسمان به من


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

ناز انگشتاي بارون تو باغم مي كنه

ميون جنگلا طاقم مي كنه.

تو بزرگي مث شب.

اگه مهتاب باشه يا نه

تو بزرگي

مث شب.

خود مهتابي تو اصلا،خود مهتابي تو.

تازه،وقتي بره مهتاب و

هنوز

شب تنها

بايد

راه دوري رو بره تا دم دروازه روز


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

ز هر شکاف تن کوه

خزیده بیرون ماری.

به خشم از پس هر سنگ

کشیده خنجر خاری


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

یونجه زاری سر راه

بعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگ

و فراموشی خاك

لب آبی

گیوه ها را كندم و نشستم

پاها در آب

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است

نكند اندوهی ‚ سر رسد از پس كوه


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

هر قدم پیش رود ، پای افق

چشم او بیند دریایی آب.

اندکی راه چو می پیماید

می کند فکر که می بیند خواب.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

به تسلای دل غمزده ات

بر همه چیز جهان می خندی

و بحال آنکه سزاوارتر از هر که تویی

زانکه رنجوری حال تو بسی بیشتر ست

و تویی از همگان دیر پسند آورتر

تو بر آنی که فرو آوری از بام بلند

گر فرا نامده ات

چیزی بر وفق مراد

تویی از آتش دیگر در دود

اندرین دایره هرکس

چو تو افتاد غریب

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است

نكند اندوهی ‚ سر رسد از پس كوه


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است ،

گویی که قطعه ، قطعه دیگر را

از خویش رانده است


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

تا تو ای مست ! با من ستیزی

تا به سرمستی و غمگساری

با فسانه کنی دوستاری

عالمی دایم از وی گریزد

با تو او را بود سازگاری


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

یاد من باشد تنها هستم.

ماه بالی سر تنهایی است.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

تا اناري تركي بر مي داشت

دست فواره خواهش مي شد

تا چلويي مي خواند

سينه از ذوق شنيدن مي سوخت .


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تنش از خستگی افتاده ز کار.

بر سر و رویش بنشسته غبار.

شده از تشنگی اش خشک گلو.

پای عریانش مجروح ز خار.


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 5 / 15
اشتراک: