Header Background day #05
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مشاعره با شعر نو...

224 ارسال‌
22 کاربران
131 Reactions
18.6 K نمایش‌
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!

این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:


   
mis_reihane و Mahtabi واکنش نشان دادند
نقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو , که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش

نه این صداقت حرفی, که در سکوت میان دو برگ این شب بوست

نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند

ممنون شاعر جان از شعر زیبات((70))


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در ان هیچ کس نیست که در بیشه ی عشق

قهرمانان را بیدار کند

سهراب

باتشکر فراوان از ذوق شاعر جان((70))((70))((70))


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دارم راه می افتم

تا چطور با تو حرف بزنم

که چطور به حرف هایت گوش کنم ..

برای به تو رسیدن

یک بار برای همیشه باید راه می افتادم

برای با تو ماندن اما

روزی هزار بار

باید راه افتاد ..


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

دیار مردگان بر سر راهش بود

آفتاب قصد غروب نداشت

همیشه ظهر جهنم کویر تابستانی

همیشه لب خشک

درون تب درون آتش بود


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

در درون کومهی تاریک من که ذره ای با ان نشاطی نیست

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد

جون دل یاران در هجران یاران

قاصد روز های ابری داروگ کی میرسد باران


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

نان شادی ام را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم

کیستی که من این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

مست از شراب لبانت

مست

مست از نوازش نفست

مست

مستم بدون می من درکنارت

مست


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

تا بدین منزل نهادم پای را

از درای کاروان بگسسته ام.

گرچه می سوزم از این آتش به جان ،

لیک بر این سوختن دل بسته ام.

سهراب


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

مرا توبی سببی نیستی

براستی صلت کدام قصیده ایی

ای غزل

ستاره باران جواب کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه تاریک

کلام از نگاه تو شکل می بندد

خوشا نظر بازیا

که تو آغاز

میکنی


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟

هر کجا هستی ، بگو با من .

روی جاده نقش پایی نیست از دشمن.

آفتابی شو!

رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر.

مار برق از لنه اش بیرون نمی آید.

و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.

روز خاموش است، آرام است.

از چه دیگر می کنی پروا؟


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

ای کاش آب بودم

گر میشد آن باشی که خود میخواهی

آدمی بودن حسرتا! مشکلیست در مرزِ ناممکن. نمیبينی؟

ای کاش آب بودم ـبه خود می گويم

نهالی نازک به درختی گشن رساندن را

تا به زخمِ تبر بر خاک اش افکنند درآتش سوختن را؟

يا نشایِ سستِ کاجی را سرسبزی یِ جاودانه بخشيدن


   
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

نه یک ابدیت انگار

همیشه در سکوت

تا ساعت ها تکرار

تا ابد به خیال پیدا کردنه خانه باد

تا ابد به خیال رسیدن به خانه خورشید


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

من اینجا بس دلم تنگ ست

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم


   
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم.

آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند،

درها عبور غمناک مرا می جستند.

و من می رفتم ، می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم.

ناگهان ، تو از بیراهه لحظه ها ، میان دو تاریکی ، به من پیوستی.

صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت در آمیخت:

همه تپش هایم از آن تو باد، چهره به شب پیوسته ! همه

تپش هایم.


   
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 15
اشتراک: