Header Background day #04
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

مشاعره با شعر نو...

224 ارسال‌
22 کاربران
131 Reactions
18.5 K نمایش‌
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!

این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:


   
mis_reihane و Mahtabi واکنش نشان دادند
نقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

نگاه کن مرا ببین

ببین بروی موج درون زورقم

سپرده ام دلم به دریا

برای دیدنت

ببین مرا

برای لحظه

برای با تو بودنم

ببین اگر همیشه موج ها درون گرداب گم شوند

ببین اگر که زورقم برند

تنم به آب میزنم

برای لحظه ای نگاه تو

برای رسیدنم به ساحلت

مرا ببین که آن نگاه تو مرا بس است

که من درون چشم تو به روی ساحلم

که من درون چشم تو درون زورقم

که من درون چشم تو بروی آب راه میروم

که من درون چشم تو مامنم


   
فسیل و nightsky واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

من عاقبت از اینجا خواهم رفت

پروانه ایی که با شب میرفت

این فال را برای دلم دید

دیریست

مثل ستاره ها

چمدانم را

از شوق ماهیان و

تنهایی خودم

پر کرده ام

ولی

مهلت نمیدهند که مثل کبوتری

در شرم صبح پر بگشایم

با یک سبد ترانه و لبخند

خود را به کاروان برسانم

اما

من عاقبت از اینجا خواهم رفت

پروانه ایی که با شب میرفت

این فال را برای دلم دید


   
shaeremehr2، فسیل و nightsky واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Nemesis
(@nemesis)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 123
 

در دل من چیزی است

مثل یک بیشه نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم

که دلم میخواهد

بدوم تا ته دشت

بروم تا سر کوه

دورها آوایی است

که مرا می خواند

سهراب سپهری


   
فسیل، shaeremehr2 و daren_shan واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

دور خواهم شد از این شهر غریب

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق

قهرمانان را بیدار کند

سهراب


   
فسیل و shaeremehr2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

درون آسمان

پرنده پرگشوده

به اوج میرود

درون آسمان

تن به رنگ نیلش

شنا کنان

رقص میکند

پرنده در درون آسمان


   
daren_shan و فسیل واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

نیست یک دم شکند خواب در چشم کس و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند


   
shaeremehr2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 

دنگ...، دنگ ....

لحظه ها می گذرد.

آنچه بگذشت ، نمی آید باز.

قصه ای هست که هرگز دیگر

نتواند شد آغاز.

سهراب سپهری


   
shaeremehr2 و فسیل واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

ز ﺑس ﮐﺎﯾن زن اﯾﻧﮏ ﺑﯾﮑراﻧﮫ دﻋﺎ ﮐﻧد

اﮔر ﻣرده ﺑﺎﺷد آن ﺳﻔر ﮐرده وای وای

زﻧﮏ ﺟﺎﻣﮫ ﺑﺎﯾد ﭼون ﺗو ﺟﺎﻣﮫ ی ﻋزا ﮐﻧد

ﺑﮕو ای ﺷب آﯾﺎ ﮐﺎﺋﻧﺎت اﯾن دﻋﺎ ﺷﻧﯾد

وﻣردی ﺑود ﮐز اﺷﮏ اﯾن زن ﺣﯾﺎ ﮐﻧد ؟


   
shaeremehr2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

درد های پوستی کجا ؟

درد دوستی کجا ؟


   
shaeremehr2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Shervin
(@shervin)
Noble Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 763
 

از کجا ؟

کی ؟

کس نمی داند

و نمی داند چرا

حتی سالها زین پیش

این غم

آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست

وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز

هیچ جز بیهوده نشنیده ست


   
shaeremehr2 و daren_shan واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

تا که رسید از سر ره بلبلی

سوختهای ، خسته روی گلی

بر سر شاخی به ترنم نشست

قصه ی دل را به سر نغمه بست

لیک رهی از همه ناخوانده بیش

دید هیاهوی رقیبان خویش

یک دو نفس تیره و خاموش ماند

خیره نگه کرد و همه گوش ماند

خنده ی بیهوده ی گل چون بدید

از دل سوزنده صفیری کشید

نیما


   
shaeremehr2 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
تالارگفتمان 1
(@ناشناس)
New Member میهمان
عضو شده: 1 ثانیه قبل
ارسال‌: 0
 

در نبودت قایقی را که گفتی ساختیم

اما هرچه رفتیم به پشت دریاها نرسیدیم

خاک ما همه اش غریب است و آشنا ندارد

آدم اینجا تنهاست


   
shaeremehr2 و daren_shan واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
daren_shan
(@daren_shan)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1134
شروع کننده موضوع  

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروريخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

فریدون مشیری


   
Azi و shaeremehr2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
تالارگفتمان 1
(@ناشناس)
New Member میهمان
عضو شده: 1 ثانیه قبل
ارسال‌: 0
 

بی مرز باش

دیوار را ویران کن

خط را به حال خویش رها کن

بی خط و خال باش

با من بیا و همیشه" ترین" باش

نصرت رحمانی


   
Azi و shaeremehr2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
shaeremehr2
(@shaeremehr2)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 160
 

شب درون خیابان های تاریک لندن

شب درون خیابان های باران خورده ی تهران

شب تو درکنار من و قدم زدن به زیر آسمان

وقتی که تو درکنارم باشی من پادشاه جهانم


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 11 / 15
اشتراک: