دیدم بعضی بچه ها مشاعره با شعر نو رو دوست دارن ولی جاشو پیدا نمی کنن گفتم با اجازه مدیران انجمن من این تاپیکو بذارم!
این گوی و این میدان برای طرفداران مشاعره با شعر نو...:
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
مست از می نگاه تو جام جام
نوشم خیال آغوشت
من تشنه ی شراب توام
تو وا کن برای من گرم آغوشت
تصویری به دیوار اتاقش می کشید.
وجودش میان آغاز و انجامی در نوسان بود.
وزشی نا پیدا می گذشت:
تصویر کم کم زیبا میشد
و بر نوسان دردناکی پایان می داد.
مرغ افسانه آمده بود.
اتاق را خالی دید.
و خودش را در جای دیگر یافت.
تمام وجودم خیال شد
تمام وجودت خیالم شد
و من غرف شدم
غرق درون دست هایت که همیشه سر آغاز احساس است
غرق درون چشمانت که همیشه تجلی شروع من است درون تو
غرق درون حس گرم نفس هایت که بی نفست نفس نمیکشم هوای من
غرق شدم
غرق تو
و شهرهاي همه در دود و شعله خواهد سوخت
و آشيان ها بر روي خاك خواهد ريخت
و آرزوها در زير خاك خواهد مرد
خيال نيست، عزيزم!
صداي تير بلند است و ناله ها پيگير
و برق اسلحه خورشيد را خجل كرده است
چگونه اين همه بيداد را نمي بيني؟
یادگارش در آغاز سفر همراهم بود.
هنگامی که چشمش بر نخستین پرده بنفش نیمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم.
شب از نگاه تو
آسمان پر از ستار است
و من درون همین آسمان
تو تک ستارهی منی
تو تک درون این هزاران ستاره منی
شب از نگاه تو
منم فقط یک شبم
و من درون همین یک شبم
تو تک تمام هرشبانه منی
تو تک درون این همیشه زندگی تو هرشب منی
یک شیر
مطمئناً خوف است
دام را!
هرگزنمی اندیشداومنکسربه جای:
مطرود راه ودر
مطرود وقت کـر
چشمش میان ظلمت
جویای روشنی ست
می پرورد به عمق دل آرام
انتقام
مال من خرمن از آزردن است
نگه دار پیلتن دلکندن است
بریز از رنج خود بر مال من
گه خدا باشد نگهدار یار من
نمیزد آتش عشقو به من
نمیزد سروناز تشنه به من
کو ز نگاشته از این ورق
کار و داش و ماه و وطن
نان خانه آجری بر سقف ماست
آسمان را باز کند بر دل
بگو ای پروانه که گشتی بر دلم
آخرش کار من است یا کار اوست؟
تنگ سینه ام
درد درون هرنفسم
تو ترکم کرده ای
و بغض میفشارد گلویم
کاش میشد دلیل بود
کاش میشد میترکید این بغض
کاش میشد نمی رفتی
یاد غم های دلم افتادم
یاد کار های نکرده
یاد گل های بهشتی
یاد عشق و باد
یاد سرشاری افتاب
یاد تو و یاد باران
یاد چشمان گریان