Header Background day #05
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

شعرهای دوست داشتنی

32 ارسال‌
21 کاربران
92 Reactions
3,756 نمایش‌
ملکه سرخ
(@fateme)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 806
شروع کننده موضوع  

سلام و صد سلام

بدون شک بارها شده که با اشعاری رو به رو شدین که بسیار ازش لذت بردین و دوست داشتین اونو به اشتراک بزارین...

این تاپیک دقیقا برای همینه، برای اشتراک اشعاری که دوستشون داشتین تا بقیه هم از اونا لذت ببرن...اشعاری که میزارین میتونن فقط یک بیت شعر باشن یا یک شعر کامل...

نظر هم میتونید بدید...ولی ترجیح داره اشعاری که دیگران دوست داشتن رو نکوبید!

ممنون...

اسم شعر:گل یا پوچ؟

گل یا پوچ؟

پوچ...پوچ...پوچ

دستت را باز نکن

حسم را تباه مکن

بگذار فقط تصور کنم

که در دستت برای من کمی عشق پنهان است

دستت را باز نکن

شور شعرم را بر باد مده

مگذار تصویرت در ذهنم هزار تکه شود

حرف بزن...باز هم دروغ بگو

اگر آسمان چشم من ابری است

بگو آسمان آبی چشم ترا

هر شب ستاره بارانم

دستت را باز نکن چون تو

شاید تو آخرین فرصت حریق کوه یخ در طوفانی

و آخرین چوب کبریت

در دستهای ترسیده‌ام

نسرین بهجتی


   
uzarsham75، the-ship، virjinia_wolf و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
M.A.S.K
(@m-a-s-k)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1075
 

قوری زقلم قلم زقوریتو عشق منی گوگولی مگولی


   
ملکه سرخ واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Percy Jackson
(@emad-percy)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1406
 
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

شهریار(محمدحسین بهجت تبریزی)


   
shiny، hermion و ملکه سرخ واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
M.A.S.K
(@m-a-s-k)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1075
 

منم این شعر رو خیلی دوس دارم از within temptation هستش

've been left out alone

like a damn criminal

I've been praying for help

Cause I can't take it all

I'm not done

It's not over

Now I'm fighting this war

Since the day of the fall

And I'm desperately

Holding on to it all

But I'm lost

I'm so damn lost

Oh, I wish it was over

And I wish you were here

Still I'm hoping that somehow

'Cause your soul is on fire

A shot in the dark

What did they aim for when they missed your heart?

I breathe under water

It's all in my head

What can I do

don't let it fall apart

A shot in the dark

A shot in the dark

In the blink of an eye

I can see through your eyes

As I'm lying awake

I'm still hearing their cries

And it hurts

Hurts me so bad

And I'm wondering why

I'm still fighting this lie

Cause I've lost all my faith

In this damn bitter strive

And it's sad

It's so damn sad

Oh, I wish it was over

And I wish you were here

Still I'm hoping that somehow

'Cause your soul is on fire

A shot in the dark

What did they aim for when they missed your heart?

I breathe under water

It's all in my head

What can I do

don't let it fall apart

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

I feel you are fading away

I feel you are fading away

I feel you are fading away

I feel you are fading away

'Cause your soul is on fire

A shot in the dark

What did they aim for when they missed your heart?

I breathe under water

It's all in my head

What can I do

don't let it fall apart

Oh, your soul is on fire

A shot in the dark

What did they aim for when they missed your heart?

I breathe under water

It's all in my head

What can I do

don't let it fall apart

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

A shot in the dark

Text přidala I-dont-know

Text opravila Cristina

Videa přidali WTheart, Hippie-Lucy


   
hermion و ملکه سرخ واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mr_vaziri
(@mr_vaziri)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2565
 

غمى بود رستم بيازيد چنگ

گرفت آن برو يال جنگى پلنگ‏

خم آورد پشت دلير جوان

زمانه بيامد نبودش توان‏

زدش بر زمين بر بكردار شير

بدانست كو هم نماند بزير

سبك تيغ تيز از ميان بر كشيد

بر شير بيدار دل بردريد

بپيچيد زان پس يكى آه كرد

ز نيك و بد انديشه كوتاه كرد

بدو گفت كين بر من از من رسيد

زمانه بدست تو دادم كليد

تو زين بى‏گناهى كه اين كوژ پشت

مرا بر كشيد و بزودى بكشت‏

ببازى بگويند همسال من

بخاك اندر آمد چنين يال من‏

نشان داد مادر مرا از پدر

ز مهر اندر آمد روانم بسر

هر آنگه كه تشنه شدستى بخون

بيالودى آن خنجر آبگون‏

زمانه بخون تو تشنه شود

بر اندام تو موى دشنه شود

كنون گر تو در آب ماهى شوى

و گر چون شب اندر سياهى شوى‏

و گر چون ستاره شوى بر سپهر

ببرّى ز روى زمين پاك مهر

بخواهد هم از تو پدر كين من

چو بيند كه خاكست بالين من‏

ازين نامداران گردنكشان

كسى هم برد سوى رستم نشان‏

كه سهراب كشتست و افگنده خوار

ترا خواست كردن همى خواستار

چو بشنيد رستم سرش خيره گشت

جهان پيش چشم اندرش تيره گشت‏

بپرسيد زان پس كه آمد بهوش

بدو گفت با ناله و با خروش‏

كه اكنون چه دارى ز رستم نشان

كه كم باد نامش ز گردنكشان‏

بدو گفت ار ايدونكه رستم تويى

بكشتى مرا خيره از بد خويى‏

ز هر گونه بودمت رهنماى

نجنبيد يك ذرّه مهرت ز جاى‏

.

.

فردوسی.......... خیلی سوز ناکه مخصوصا جایی که سهراب می گه که پدرم رستم انتقام مرا می گیرد


   
shiny، sasanhosn، ملکه سرخ و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Hermion
(@hermion)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3125
 
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید ،عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :

حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم

باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!

اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟


   
shiny، virjinia_wolf، the-ship و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Hermion
(@hermion)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3125
 
دردهای من جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است...

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا دست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

قیصر امین پور


   
ملکه سرخ و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Hermion
(@hermion)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3125
 
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید

مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ

پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد

شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد

اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت

وحشی بافقی


   
mahshid2019، shiny، the-ship و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
the ship
(@the-ship)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 366
 

هیچ می دانی چرا چون موج در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟

زان که بر این پرده ی تاریک،

این خاموشی نزدیک،

آنچه می خواهم نمی بینم

وآنچه می بینم نمی خواهم.

فکر کنم مال آقای شفیعی کدکنی.


   
Leyla واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lalahonest
(@lalahonest)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 314
 

دلم یک فیلم بلند می خواهد..!

یکواقعیت عاشقانه...

باپر از سکانس های با تو بودن

و یکدکمه ی تکرار

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

عاشق نميشوم، دلواپسمنباش

دستاني ازتهي، پاهايي از ورم

فکر مرا نکن،امروز بهترم...

**

حال مرامپرس، چيزي مهم که نيست...

ايندلشکستگي، اقرار بيکسيست

درگير منمشو، همدم نميشوم

حوا مراببخش... آدم نميشوم...

**

تقصير تونبود، نه من نه بخت خود

تو عشق خطزدي، من خواستم نشد

درگير عادتم،سرگرم خود شدم

در مرز يکسقوط، ديگر نه تو نه من...

**

از پشت اينسکوت، از اين نقاب و نقش

حال مرابفهم، جرم مرا ببخش

امروزبهترم... حوا بيا ببين

دلتنگ منمباش، من مرده ام... همين!

شکل خودمشدم... تلخ و بدون ره

در انتهايخويش، حال مرا بفهم

شکلي شبيهخود، با چشم گريه سوز

باور نميکنم،آئينه را هنوز...

**ازپشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش

حال مرابفهم، جرم مرا ببخش

امروز بهترم،حوا بيا ببين

دلتنگ منمباش، من مرده ام... همينکاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید

مهدی میر محمد علی


   
virjinia_wolf و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sasanhosn
(@sasanhosn)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 459
 
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را

گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

پروین اعتصامی


   
shiny، virjinia_wolf، Percy Jackson و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
the ship
(@the-ship)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 366
 

افق تاریک، دنیا تنگ، نومیدی توان فرساست می دانم

ولیکن ره سپردن در سیاهی رو به سوی روشنی زیباست می دانی؟

به شوق نور در ظلمت قدم بردار

به این غم های جان آزار دل مسپار

که مرغان گلستان زاد_که سرشارند از آواز آزادی_

نمی دانند هرگز لذت و شوق رهایی را

و رعنایان تن در نور پرورده

نمی دانند در پایان تاریکی شکوه روشنایی را.

فریدون مشیری


   
virjinia_wolf، Leyla، hermion و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mahta.1378
(@mahta-1378)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 208
 

صبحدم آواز می خواند سر کهسار سار

هم نوایش می نوازد در نوا کفتار تار

روی ساحل با چه شوری می زند خرچنگ چنگ

قورباغه می کشد با لحن ناهنجار جار

ماهی آزاد٬ رند و ماهی شیلات لات

گشته از کمبود طعمه مرغ ماهیخوار خوار

کفش بوتیمار ورنی٬ کفش کبک انجیر جیر

بره آرام است و گرگ از نفحه اسحار هار

زلف سنجاقک سیاه و کاکل زنبور بور

هفت خط و زهرآگین٬ مثل استعمار مار

دشت و صحرا گشته از گل های رنگارنگ٬ رنگ

دامن آکنده ز گل با شادی بسیار یار

ابر نیسان بس که بر دشت و دمن بارید رید

از تأسف ناله زد بلبل سر گلزار زار

ای که ساز تو شده در مایه مشکوک کوک

ای که صادر می کنی همواره از منقار قار

ای کلاغ ای مخبر مرغان٬ خبرچین سیا

ای شده پرونده ات بر دوش استکبار بار

نام تو مرغ است نام بلبل و سیمرغ مرغ

لیک با نامت ندارد شاعر بیکار کار

نوک ببند و پندی از سیمای عالمگیر گیر

ترک کن خوانندگی را بگذر از این قار قار

بخت یارت شد که در این قافیه کمبود بود

ور نه می شد حال تو در کوچه و بازار زار

اسماعیل امینی


   
virjinia_wolf، فسیل، Leyla و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
the ship
(@the-ship)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 366
 

می پرسد از من کیستی؟

می گویمش اما نمی داند

این چهره ی گمگشته در آیینه، خود این را نمی داند

می خواهد از من فاش سازم خویش را، باور نمی دارد

آیینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند

می کاودم می گویمش چیزی از این ویران نخواهی یافت

کاین در غبار خویشتن، چیزی از این دنیا نمی داند

می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد

کاری به جز شب کردن امروز یا فردا نمی داند

می گویمش آن قدر تنهایم که بی تردید می دانم

حال مرا جز شاعری تنها نمی داند

می گویمش و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین

آنگونه می خندد که گویی هیچ از این غم ها نمی داند.

محمدعلی بهمنی


   
virjinia_wolf، mahta-1378 و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
reyhane.ramooz
(@reyhane-ramooz)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1143
 
ساقی، به نور باده برافروز جام ما!

مُطرب، بگو! که کار جهان شد به کام ما.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق! -

ثبت است بر جَریده ی عالم دوام ما.

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زآنرو سپرده اند به مستی زمام ما.

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما!

ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما!

چندان بُود کرشمه و ناز سهی قدان

کآید به جلوه سرو صنوبر خرام ما!

بگرفت همچو لاله دلم در هوای سرو

ای مرغ وصل، کی شوی آخر تو رام ما؟

ای باد! اگر به گلشن احباب بگذری

زنهار، عرضه ده بر جانان پیام ما

گو:" نام ما ز یاد به عَمدا چه می بری؟ -

خود آید آن که یاد نیاید ز نام ما!"

حافظ! ز دیده دانه ی اشکی همی فشان

باشد که مرغ بخت کند میل دام ما.

دریای اخضرفلک و کشتی هلال

هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

حافظ


   
virjinia_wolf، dokhtare-ashoob و the-ship واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 3
اشتراک: