Header Background day #05
خاطرات گذشته اما از...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خاطرات گذشته اما از دست نرفته

291 ارسال‌
53 کاربران
1479 Reactions
47.3 K نمایش‌
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
شروع کننده موضوع  

سلام و درود

خوب عنوان تاپیک هم عنوانه هم یک تذکر

خاطراتِ گذشته اما از دست نرفته

و

خاطرات گذشته ،اما از دست نرفته

داشتم به تاپیک برگشت پایونیر نگاه می کردم که رفتم توی فکر و به یاد گذشته ها افتادم

یاد خاطراتی که توی نت داشتم افتادم

یاد لحظات شیرینی که با دوستان بودم و فراموششون نمی کنم

دوستانی که شاید هیچوقت چهره اشون رو ندیده باشم

صداشون رو نشنیده باشم

اما دوستان من بودن و خاطره های زیادی ازشون دارم

یادم افتاد به زمانی که توی گروه پایونیر بودم

به اینکه چطور شروع کردم

به اینکه چجوری وابسته شدم

به اینکه چقدر بچه هاشو دوس داشتم و دارم

به خاطرات گذشته

اما از دست نرفته

خاطراتی که هنوز در ذهنم با یاداوریشون لذت می برم

خاطراتی که سال ها زندگی منو در بردارن

خاطره آغازم

و خاطره های خوش

می دونم خیلی ادمای دیگه هم همچین خاطراتی رو دارن

نه تنها از گروه پایونیر

بلکه بچه های قدیمی لایف گیت

بچه های زندگی پیشتاز

همه کسانی که به اینجا تعلق داشتن و دارن

همه خاطرات با ارزشی دارن

خاطره ها خیلی ارزشمندن

این زندگی گذشته ما هست که حال ما رو ساخته

خاطره ها خیلی با ارزشن

این موضوع رو باز کردم

تا بگم

هرکس

هرخاطره ای

از هرجا

از شروع

از پایان

از خوشی

از غم

یا هرچیز دیگه ای داره

اگه دوس داره اینجا با بقیه شریک بشه

برای شروع خودم می گم

نزدیک به آذر سال 91 بود که وقتی داشتم در به در دنبال کتابی می گشتم که بخونم وارد وبلاگ پایونیر شدم

کاور کاراموز رنجر رو که دیدم جدا جذبش شدم

خواستم دانلودش بکنم که گفت باید توی فروم ثبت نام کنم

ثبت نام کردم و دانلود کردم

سریع جلدای اول تا سوم رو خوندم و رسید به جلد چهار که وسط ترجمه بود

خیلی سر می زدم به وبلاگ پایونیر تا ترجمه های جدید رو بگیرم

بعد یه بار به خودم گفتم این ادما دارن برای من رایگان کتاب ترجمه می کنن

خیلی نامردیه من بدون یه تشکر خشک و خالی به خاطر زحماتشون فقط دانلود کنم

دفعه بعد که وارد فروم شدم

تشکر کردم از پایونیر

دفعه بعد با خودم گفتم ایا یه تشکر خشک و خالی برای این زحمتی که داره برای ما می کشه بس بود؟؟

می دونستم خیلی کم بوده

ولی من کاری بلد نبودم که انجام بدم

برای همین گفتم حداقل لبخند بیارم روی لبای کسانی که برامون دارن زحمت می کشن

رفتم توی سایتای مختلف دنبال جوک گشتم

کلی پیدا کردم و اومدم توی فروم و تاپیک جک باز کردم

و جک ها رو کپی پیست کردم

از خودم چیزی انجام نداده بودم

اما حداقل تونسته بودم لبخندی به روی لبای کسانی که داشتن این زحمتو میکشیدن بیارم

یا حداقل تصور من این بود

چندین بار این کارو کردم

یه تعداد از بچه های فروم

مثه محمد مهدی

محمد هادی که الان نیستش

نپتون

ژوپیتر

ازم تشکر کردن

بعضیاشون صمیمانه تشکر کردن

و من برای اولین بار لذتی که از یه خدمت رایگان در ازای قدردانی بود رو چشیدم

واقعا لذت بردم که براشون کاری بکنم

اینجوری شد که فعالیتمو بیشتر و بیشتر کردم

اسم بچه ها رو حفظ شدم

تا حدی شناختمشون

باهاشون دوست شدم

و...این اغاز من بود

دوس دارم هرکدوم از شما دوستان هم یا آغازتون رو بگید یا خاطرات زیباتون رو

سپاس


   
petyr-baelish، mis_reihane، ******** و 44 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
milad.m
(@milad-m)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 615
 

خب من تازه واردم ، روز اول که عضو سایت شدم کدفعالسازی به ایمیلم نیامدو هر چی در خواست می کردم نمی آمد . ((66))

بعد من از طریق رابط که تو سایت هم است ((201)) تونستم از مدیر کل عزیز کد فعالسازی بگیرم و وارد سایت بشم . ((10))

وارد سایت که شدم هیچ کس نبود جز خودم تا یک ساعت ((28))


   
hermion، tajik-mahsa، Azi و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

بله خاطره!!!

والا من این همه وقته تو سایتم!( خدایی الان دیگه من خیلی وقت عضو سایت باید از قدیمیا حساب بشم! یعنی اگه نشم میزنم همتونو له می کنم!)

می گفتم من این همه تو سایتم!( حرف نباشه! من خیلی وقته تو سایتم!)

القصه من مدت زیادیه که تو سایتم( خفه!!!)

من خیلی وقته تو سایتم! کسی به اسم خاطره رو نمیشناسم! اگه میشه اسم کاربریشو بده باهاش اشنا بشم! با تشکر!

اه اه اه بی مزه!

الان دارم فک می کنم یه خاطره یادم بیاد.... امممممممممممممممممممممممم اها! خاطره بن یک ماه من و هادی از چت باکس!خخخخخخخخ @sir m.h.e

اقا از اتاق فرمان اشاره می کنن این مورد منکراتیه صحبت نکنید!

امممم جرئت حقیقت بازی کردن با ارازل سایت! اینم خیلی باحاله ها!!! یعنی موردای منکراتی که میومد وسط داغ می کردیم خخخخخخ

بله اشاره می کنن دهنتو ببند!

اممممم دعوا کردنم با یه بنده خدا؟ بله حرف نمی زنم!

خب من هر چی خاطره دارم منکراتیه چه کار کنم؟؟؟؟؟؟

شروع شیخ عجمو بگم؟؟؟؟؟؟؟

اینو میگم

اقا ما یه زمانی یه سایتی داشتیم( البته مال خودمون نبود مال یکی دیگه بود ولی مام بودیم به هر حال استفاده می کردیم به قولی مفت خوری می کردیم) شلوغ بودا میگم شلوغ یه چیز میگم یه چیز میشنوی! اگه یه ساعت چت باکس نبودی کلا از سایت عقب می موندی، اگه یه ساعت اسپمر سنتر نبودی اسپمر سنتر بسته شده بود اسپمر سنتر بعدی باز شده بود! یه وضع توپی! یه هفته نبودی 20-30 تا تگ و یاد شدن( اون زمان یاد شدن کم بود) نقل و قول و این چیزا داشتی! اخ اخ اخ

اینقدر اون زمان شلوغ بود و ماها بی کار که واس همه داستان درست می کردیم! خب این وسط بعضیا ناراحت میشدن دیگه! اولین داستانا رو واسه علیرضا شد فک کنم ( @Cyrus-The-Great بمیری این اسمه اخه پدر ادم در میاد تا یادت می کنه ) ولی خب این وسط بعضیا ناراحت میشدن مام که انصاف نداشتیم خیلی چرت و پرت می گفتیم کلا طرفو تخریب شخصیت می کردیم جوری که یکی از تاپیکایی که مهراد( @MaRs ) زد کلا پاک شد و به طرز ناجوری عده ای ناراحت شدن! این شد که اینجانب استاد بزرگ قهرمان فورتن زندگی پیشتاز اوس ممد ( یکی نوشابه باز کنه اگه هست زرد!!! خخخخ ) تصمیم گرفتم کتاب خود را زیر باران نگذارم و بیشتر و بهتر مراقبشان باشم ( اخ ببخشید اون تصمیم کبری بود تصمیم من چیز دیگر بود) بله تصمیم گرفتم شیخ عجم که نعمات خداوند بر او باد را بیافرینم اقا تایپک زدیم شیخ عجم نوشتیم با توجه به اتفاقات اخیر که برخی ناراحت شده اند! هر کس خواست واسه هر کس داستان درست شیخ عجب را مورد تخریب شخصیت قرار دهد! همین این شد شروع شیخ عجم!

یهو حانیه ( @Hermion با عرض اردات خانم معاون) از اسمون بر سر من نازل شد تاپیک اسپم زدی؟؟؟؟؟؟ چرا تو پست اول داستان نزاشتی! مجیدم (@ThundeR ) از اون ور وارد شد این مسخره بازیا چیه؟؟ تا دنگی به دونگی میخوره میان تاپیک میزنین از هم شکایت می کنین؟؟؟ من بگو در هنگیت کامل!!!1 شکایت؟؟ من از کی شکایت کردم خودم خبر ندارم؟؟ یا کامبیز بزرگ! حالا دادگاه کیه؟؟؟؟؟ اگه محکوم بشم طرف اعاده حیثیت می کنه یا نه؟ اگه من دادگاه رو ببرم چیزیم بهم می ماسه یا نه و این حرفا! در کل اومدم ابروشو درست کنم دیدم دارن چشم خودمو در میارن! گفتم غلط کردم میرم داستان مینویسم پست اول و اولین داستان شیخ عجمو نوشتم!

بعد از مدتی شیخ عجم کارش گرفت به برکت دوستان محمدحسینم (@بابابزرگ اممم ببخشید @smhmma ) از اسمون نازل شد و برقی بزد و تندری بغرید و ماه بگرفت و اسم تاپیک عوض شد از شیخ عجم به شیخنامه زندگی پیشتاز کلی!! کارش گرفته بود! حیف که الان خاک می خوره!

بعله این بود ماجرای تولد شیخ عجم نعمات خداوند بر او باد!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ها راستی یادم رفت

به شدت از تایپک حمایت می کنیم!!!


   
فسیل، hermion، Cyrus-The-Great و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
azam
 azam
(@azam)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1027
 

تاپیک خیلی خوبیه، فقط تکراریه :دی

اینم تاپیکشه.

+ تاپیک ها ادغام شدند.


   
m-a-s-k و tajik-mahsa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

@azam 94564 گفته:

تاپیک خیلی خوبیه، فقط تکراریه :دی

اینم تاپیکشه.

خوب دیگه ادغام شد...

همینجا ادامه بدیم :)

عاقا قدیمی ترین خاطره من مال مکه رفتن حانیه ست.... ملت تهدیدش میکردن که حاج خانوم صداش میزنن :دی

هنوز سوقاتیشو نداده... :|:|

جامع ترینشم شب نشینیای چتباکس... آخ آخ آخ کلید در چتباکسو میسپردم دست علی خودمون میخوابیدیم...

چقدر آهنگ رد و بدل میشد اون شبا...

الان یاد قبض افتادم! ((204)) یکی از عصیانگران نمونه به اسم پروانه ملقب به پری یه داستان نصفه نیمه ی چند صفحه ای از علی (با اسم رمز قبض) گرفته بود و سپرده بود دست من... و بدین ترتیب ناله های "قبض کووو"های من به هوا رفت... :)

پری هر جا هستی عصانگران پشتتن! :دی

راستی همین پری دومین پلیس عصیانگر بود... از بس سایه شوم "وتو" بالا سرمون بود کلی دسیسه چیدیم تشویقش کردیم تا بالاخره تونستیم یه بند پ برای خودمون جور کنیم...

و... کابوس بچه های چتباکس... سؤال فیزیک ((204))

یادم میاد اولین بار یکی پرسید رسانایی مس بیشتره یا طلا (که بعد فهمیدیم یجورایی هیچکدوم :دی) بعدش ملت خیلی شانس میاوردن من یه شب بدون سؤال فیزیک میومدم... اون موقع نوبت دیف بود :دی

بچه م اسی... :((

یادمه تا از مد میومدم شیرجه میرفتم طرف کام...

یکی از تلخ ترینا هم... به سرقت رفتن شکلکمممم :((

این بود: ^_^

و: =_=

بعدش: -_-

پدر همه اینا: :|

یه قانون کپی رایت میخواد این سایت... :|

فعلا همینا ^_^

شما ادامه بدین! :)

@Hermion @master @پری :|

اینقدر محو بوده یوزرش یادم رفته... :-?

@اسی

@چ.ب

@قبض


   
فسیل، sat-lotfi70، hermion و 5 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
tajik.mahsa
(@tajik-mahsa)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 383
 

خب...

سلام!!! :دی

در 3سال گذشته به طور بسیار علافانه‌ای در هر سایت فانتزی که گیر میاوردم عضو میشدم!!! ی موقع میدیدی بوسیله گوگل عزیز می‌رفتم ی سایت و میدیدم که توش به شکل اعجاب انگیزی عضوم!!!

تا اینکه دنبال ی کتاب که یادم نیس چی بود تو فروردین امسال این‌جا عضو شدم!!!مثه همیشه فراموش کردم... تا اینکه روز بعد تولدم دنبال جلدهای کاراموز دوباره وارد سایت شدم...

در کمال تعجب دیدم که ی یاد شدگی دارم از طرف محمد @Ajam !!!

وارد تاپیک که شدم دیدم واسه تولد خودمه... در آن زمان به شکل عجیبی ذوق مرگ شدم و تصمیم گرفتم که اینجا سایتیه که ارزش موندن داره... پس کلا اینجا موندگار شدم!!!

یادم نیس ولی بعدش از یکی پرسیدم که برای آشنایی بیشتر با بچه‌ها باس چیکارکنم که بهم گفت برم چتباکس!!!

پس من وارد چت باکس شدم و کلا کسی اونجا نبود!!! بعد از مدتی وحید وارد شد (نام‌کاربریشو یادم نیس بعدا پیدا میکنم!!!) و گفت که کلا شانسه منه و اینجا هماره در حال ترکیدنه!!! و ی نیم ساعت بعدش ترکید و من با همه آشنا شدم!!! و کلا دیوونه بازیایه فاطمه‌ی فعلا محو رو در چت‌باکس فراموش نمیکنم@shiny !!!

کلا خیلی خوش گذشت و میگذره دیگه!!! و کلا بسه دیگه بیاین برگردیم سایت... من به شخصه از تلگ و اون مزخرفات خسته شدم!!!


   
فسیل، Azi، hermion و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

بله تایپک ادغام شد من دیگه حمایت نمی کنم! بعله!

چیه؟؟؟ دعوا دارین؟؟ اخ چشمم! چرا میزنی؟؟؟ نخیر من کوتاه نمیام!!!

بله خاطره دیگه ای رو عرض میکنم مبنی بر....... نمیدونم چی تعریف کنم!!!!!

من هر چی خاطره یادمه منکراتیه............

بزار عضو شدنمو بگم!

من اولین باری که اومدم این سایت دنبال نشان اتنا بودم، اومدم دیدم باید عضو شم گفتم ولش کن عضو نمی شم! عضوم نشدم تا یه چند وقت گذشت و خوردیم به پروژه افشاگری رایرا من گفتم اقا خدایی این کتاب خیلی تر و تمیز ترجمه شده حیفه تشکر نکنم عضو شدم که فقط تشکر کنم و نمیدونم چتو شد یهو سر در اوردیم از تاپیک به اواتار بالاییت تیکه بنداز! و در انجا اواتار یک دیگر را به سخره گرفتیم، رضا اونجر ( @AVENJER این قانون یاد کردنو بردارین تو رو خدا) تایپک زده بود و این شد که ما فعال شدیم در این انجمن اولین اواتارمم ارش کمانگیر بود چقدر من این مردو دوس دارم! ( @آرش کمانگیر خخخ) حانیه ( @Hermion ) اواتارش عکس هرمیون بود که ما میگفتیم منکراتیه! و اولین کسی که به ارش کمانگیر من انداخت خودش بود می گفت بهش پیرمرد!!! بعله! بسیاری در این تاپیک فعال بودند که حال ندارم یادشون کنم پس اسمشونو نمیارم! و اما تاپیک به یک گروه منتقل شد نمی دونم با نظر چه کسی و رفت در لیست خاک خوردن! تاپیک خوبی بود یادش به خیر و روحش شاد!

اخر همه پستای من شده و بلاخره تاپیک خاک خورد! کلا خاک خورد خاک خورد خاک خورد! خجالت بکشین کل سایت داره خاک می خوره چی از جون تلگرام می خواین شماها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعله! می بخشید کنترلمو از دست دادم! خخخخخ


   
فسیل، رضا، Azi و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
azam
 azam
(@azam)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1027
 

@Leyla 94569 گفته:

خوب دیگه ادغام شد...

تنکیو بابت ادغام خانم مدیر :دی

عاقا قدیمی ترین خاطره من مال مکه رفتن حانیه ست.... ملت تهدیدش میکردن که حاج خانوم صداش میزنن

:دی

هنوز سوقاتیشو نداده...

:|:|

وااات؟ :Milk: حانیه رفته مکه؟؟؟ کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا من یادم نیس؟ :| @Hermion حانی جون! عزیزم! ببینم سوغاتی من کو؟ :)

(سوغاتی لیلا! نه سوقاتی!)

راستی همین پری دومین پلیس عصیانگر بود... از بس سایه شوم "وتو" بالا سرمون بود کلی دسیسه چیدیم تشویقش کردیم تا بالاخره تونستیم یه بند پ برای خودمون جور کنیم...

یادمه :)) کلا عامل فتنه ای!! :)) آخ آخ یادمه میخواستم منم با دسیسه مجبورت کنم که بری درخواست بدی واس پلیسی، که یهو دیدم برعکس شد اوضاع :| :|

یادم میاد اولین بار یکی پرسید رسانایی مس بیشتره یا طلا (که بعد فهمیدیم یجورایی هیچکدوم

:دی

) بعدش ملت خیلی شانس میاوردن من یه شب بدون سؤال فیزیک میومدم... اون موقع نوبت دیف بود

:دی

نگووو :f7u12f: وااای رسانایی مس یا طلا :f7u12f: خل مون کرده بودی:Facepalm:

ماجرای صفر هارو یادت هست؟ :)) :wtfisthat:

@

پری:|

اینقدر محو بوده یوزرش یادم رفته...

لیلا :|:|:|

اینم پری جونم ((227)) @the ship (اگه املاشو درست یادم باشه:-?)

خب چی میخواستم بگم؟ :| یه خاطره ای میخواستم تعریف کنم هاا! ولی یادم نیس چی بود :)) (خاطره که زیاده! ولی نمیشه خیلی هاشو تعریف کرد :دی مث شجره که عاشق اینم که بشینم درموردش حرف بزنم ولی حیففف که کلا بحثش ممنوعه! :دی یا یه سری خاطره های دیگه که جزو رازهای سایت حساب میشه و نمیشه گفت :)) )

آها. عاقا یه زمونی منو محمدمهدی @M.Mahdi طی یک تصمیم انتحاری تصمیم گرفتیم یه کتاب باهمکاری همدیگه بنویسیم. (مال خیـــــلی وقت قبله) از اونجایی که اولای فعالیت جفت مون بود مونده بودیم که کجا بریم درموردش حرف بزنیم. توی سایت و با پ.خ هم که نمیشد. این داداش کوشولوی ما هم که مسنجر نداشت اون زمونا. درنتیجه بنده تا چند ساعت فقط داشتم دنبال یه چت روم خوب توی نت میگشتم. (اون موقع چت باکس هم نداشتیم تو فروم! کلا واس حرف زدن یه تاپیک و میترکوندیم :دی) خوب کجا بودم؟ آها بعد یکی دو ساعت یه چت روم یافتم، حالا مشکل بعدی این بود که به محمدمهدی بگم چیکار کنه و کجا بیاد و چجوری بیاد و ... بعد همه ی اینا تا نیم ساعت داشتیم دنبال هم میگشتیم. وقتی همو تو چت روم پیدا کردیم و توی یه صفحه ی خصوصی شروع کردیم به حرف زدن چت رومش قاطی میکرد هی :| بعد یه ساعت که فقط مشغول سلام احوال پرسی و سر و کله زدن با اون سایته چت روم بودیم تا اومدیم شروع کنیم مجبور شدیم بریم. آخرش هم دیگه معلوم نشد چی به چی و کی به کی شد! و کلا این فکر به فراموشی سپرده شد! :دی

(ولی من آخرش مجبورش میکنم یه داستان باهم بنویسیم! بعــله! :دی)


   
mmm20001378، فسیل، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
narges.o
(@narges-o)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 196
 

خاطره؟هومم...((225))

اها اولین بار که قصد کردم بیام تو چت باکس یه گردی به پاکنم!با ترس ولرز وپاور چین پاورچین!کل اعتماد به نفسو جمع کردم گفتم بزن دلو به دریا بگو سلام بالاخره یکی پیداش میشه تحویلت بگیره دیگه!منم از اعضای تازه!

خلاصه نوشتیم سلام وسه روز گذشت و همون سلام همچنان معلق مونده بود!ینی هیچ احدی حتی یه دونقطه خط هم نزاشته بود خو!(اثرتلگرامه دیه!)منم بی خبر ازهمه جا!گفتم من عمرن پامو بزارم تو چت باکس دیه!

عخه چه وضعشه!؟برگردید برگردید سوی چت باکس!گناه داریم ماتازه واردا خو!میگرخیم!((102))

.

.

.

.

.

یه خاطره هم که هرگز ازش جدا نمیشم...و تااخر عمرم میمونه برام...دوستای خیلی خوبین که اینجا پیدا کردم...اینو مدیون رفیقممkianaz@


   
فسیل، azam، Azi و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

یه چیزی بود به نام نبرد حماسی که اونایی که باید می دونن چیه ((102))


   
Leyla واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

@BOOKBL 94630 گفته:

یه چیزی بود به نام نبرد حماسی که اونایی که باید می دونن چیه ((102))

الان خاطره تعریف کردی!؟؟؟


   
azam و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

@Ajam 94632 گفته:

الان خاطره تعریف کردی!؟؟؟

پس چی ..... می خواستی چیکار کنم ؟ :دی


   
پاسخنقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

@BOOKBL 94633 گفته:

پس چی ..... می خواستی چیکار کنم ؟ :دی

هیچی!

الهم اشفع کل مریض!


   
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

@BOOKBL 94630 گفته:

یه چیزی بود به نام نبرد حماسی که اونایی که باید می دونن چیه ((102))

همونی که حمزه گفت :))

بشین تعریف کن آفرین...

عاقا قضیه حمزه شدن حمزه رو گفته کسی؟


   
azam واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
karman
(@karman)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 638
 

منو تگ کردن((225))

اوکی یه چی میگم میرم!

امممم دفعه‌ی اولی ک اومدم پیشتاز به قصد خریدار(یعنی اومدم فعالیت کنم یه پستکی بزنم و برم! قبلش فقط عضو بودم) اونجا برای بار اول یه دختر خانمی با رنک قهوه ای روشن(خردلی؟) به قول حنانه((227)) هلوی گندیده! داشت

بله این کاربر یه سوال فیزیک داشت نمیدونم چیشد که از من پرسید و منم تو پی وی بهش گفتم و بعدش بهش سایت فروم کنکورو معرفی کردم که نتونست عضو شه توش((225))(شاید دست و پا چلفتی بازی دراورده بود ((72))) هیچی دیگه چون از فرومه خوشش اومده بود و بدردش میخورد و دست از سر کچل بقیه بچه ها برمیداشت من اکانت خودمو دادم بهش و این اولین برخورد من با اون دختر درس نخون بود که شد اولین خاطره ام توی پیشتاز((46))

اون دختر کسی نبود جز ...

بانوی مرگ

یا همون لمس مرگ خودمون

به عبارت دیگه . . .

لیلا((227))


   
فسیل، hermion، azam و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
 

من خاطراتم از سایت محوه چون فعال نبودم.

فقط یادمه ساعت ها می نشستم به پیامای چت باکس (@چت_باکس) و حرفای بچه ها (@بچه_ها) نگاه میکردم و میخندیدم :دی

البته الانم تا حدودی همینجوریه.


   
فسیل، azam، tajik-mahsa و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 18 / 20
اشتراک: