خاطرات گذشته اما از دست نرفته

از اونجایی که من عاااااااااااااااااااشق این تایپکم و الان تا حدودی پایینه و برای یک سری کاربرا که ندیدن جدیده گفتم نظر بدم بیاد رو محمد حسینم دعا مون کنه خخخخخخ

خب کسانی که ننوشتید خاطرات گذشته تون رو بنویسید...

حتما فرد رو یاد کنید

واقعا خاطرات مون وقتی می خواستیم بیام فوق العاده است

من که شخصا داستانی را خودم داشتم شدید

ولی در کل شما ها هم بنویسید

خوشحال می شیم

(من که خیلی منگ بودم وقتی اومدم)

خاطره ام تو این صفحه است: https://www.pioneer-life.ir/thread3301-15.html

خخخخ یادمه همون اولا که تازه اغاز فعالیت کرده بودم انجمن کیبورد داغ راه افتاد و محمد هادی(که الان نیستش) شد مدیرش.

چون مدیرش بود اولین تاپیک کیبورد داغ رو برای خودش زدن.منم اون موقع مشتاق و خوشحال بودم رفتم کلی سوال نوشتم و ازش پرسیدم.دقیقا یادمه شش سری سوال بود که درواقع سری های پایانی سوالاتم بود که بعدا معروف شدن به سوالات محمدحسینی:دی

همشون درمورد ازدواج و زن و زندگی و ... بودن:دی

بعد از اون کیبورد منتظر بودم ببینم کیبورد بعدی مال کیه؟؟یکی دو روز که گذشت دیدم محمد هادی تاپیک زده کیبورد داغ محمد حسین

تعجب کردم با خودم گفتم عجیبه مگه توی اینجا محمد حسینی جز منم داریم؟؟اصلا و ابدا به فکرم نرسیده بود که کیبورد خودم باشه:دی

گفتم عجیبه چه جالب که تا به حال اون یکی محمد حسین رو نشناختم

خلاصه رفتم داخل تاپیک و شروع کردم خوندن و خوندن .رسید به یه جاش که گفته بود که محمد هادی گفته بودم این تاپیکو زدم تا از محمد حسین که کلی سوال ازم پرسدی انتقام بگیرم:دی

جالبیش اینجاست من با خودم گفتم جلل الخالق مگر محمد حسینی جز منم توی کیبورد محمد هادی سوال پرسید؟؟؟:دی یعنی خیلی شاسکول بازی درآوردما:دی

هیچی دیگه اخر کار بالاخره نام کاربری خودمو دیدم تازه ملتفت شدم که بعله این برای خودمه:دی اصلا اون لحظه اینقدر احساس خنگی بهم دست داد که هنوز که هنوزه با اون حافظه ی فسیل شدم یادمه:دی

خخخخ

من پارسال عضو این خانواده شدم.

تابستون بود و من در به در دنبال کتاب می گشتم برا خوندن.تا اینکه دوستم زنگ زد و مجموعه کاراموز رنجر رو بهم معرفی کرد.از وبلاگ های مختلف چهار جلدش رو خوندم.دیدم زندگی پیشتاز داره ترجمه می کنه اما نمی تونستم عضو بشم.بعد از کلی تلاش عضو شدم و حالا ایجام.دوست خاصی پیدا نکردم ولی خب شاید دلیلش این بود که فعالیت خاصی نداشتم.راستش نمی تونستم هم داشته باشم نه توانایی ترجمه دارم نه تایپ.ویراستاری رو دوست دارم ولی بلد نیستم.پس تنها کاری که می تونم بکنم نوشتنه که ان شاا... تابستون جلد اولم رو تقدیم حضورتون می کنم.

ممنونم از پست خوبتون

@رانوس 84785 گفته:

من پارسال عضو این خانواده شدم.

تابستون بود و من در به در دنبال کتاب می گشتم برا خوندن.تا اینکه دوستم زنگ زد و مجموعه کاراموز رنجر رو بهم معرفی کرد.از وبلاگ های مختلف چهار جلدش رو خوندم.دیدم زندگی پیشتاز داره ترجمه می کنه اما نمی تونستم عضو بشم.بعد از کلی تلاش عضو شدم و حالا ایجام.دوست خاصی پیدا نکردم ولی خب شاید دلیلش این بود که فعالیت خاصی نداشتم.راستش نمی تونستم هم داشته باشم نه توانایی ترجمه دارم نه تایپ.ویراستاری رو دوست دارم ولی بلد نیستم.پس تنها کاری که می تونم بکنم نوشتنه که ان شاا... تابستون جلد اولم رو تقدیم حضورتون می کنم.

ممنونم از پست خوبتون

خخخخخ دخترم نیازی نیست استعدادی داشته باشی یا توانایی داشته باشی تا بیای اینجا و عضو خانواده اعضا فعال باشی

فقط نیازه باشی.همین که باشی و صحبت کنی و بگی و بخندی و خوشحال باشی یعنی از مایی.اینجا نیاز نیست حتما چیزی برای ارائه داشته باشی

خود من یه ادم بی استعداد و تواناییم

پس راحت باش و پست بده و خوشحال باشبرو بیاین گپ بزنیم و بگو و بخند

@smhmma 84806 گفته:

خخخخخ دخترم نیازی نیست استعدادی داشته باشی یا توانایی داشته باشی تا بیای اینجا و عضو خانواده اعضا فعال باشی

فقط نیازه باشی.همین که باشی و صحبت کنی و بگی و بخندی و خوشحال باشی یعنی از مایی.اینجا نیاز نیست حتما چیزی برای ارائه داشته باشی

خود من یه ادم بی استعداد و تواناییم

پس راحت باش و پست بده و خوشحال باشبرو بیاین گپ بزنیم و بگو و بخند

بلههههه ؟ تو بی استعدادی ؟

تو توی مشاوره و مدیریت بینظری محمد حسین ! اگه تو نبودی خیلیای دیگه یا حد اقل خودم دیگه اینجا نبودم ! دیدم که خیلیا رو تو یاهو از رفتن منصرف کردی .... یا حتی خیلیا با دیدن رفتار تو فقط تو سایت یخشون آب شده ( دیدم که میگما :-") یا مثلا اون اولا که قبل ادغام دعوا شده بود یادته ؟ اگه مدیریت تو نبود حتما دلخوری پیش میومد ! .... موارد زیادن اگه خواستی بازم میگم :-"

استعداد و کاری که من و خیلیا داریم محدود به کامپیوتره ..... تو استعدادت همه جا به درد میخوره

@M.Mahdi 84837 گفته:

بلههههه ؟ تو بی استعدادی ؟

تو توی مشاوره و مدیریت بینظری محمد حسین ! اگه تو نبودی خیلیای دیگه یا حد اقل خودم دیگه اینجا نبودم ! دیدم که خیلیا رو تو یاهو از رفتن منصرف کردی .... یا حتی خیلیا با دیدن رفتار تو فقط تو سایت یخشون آب شده ( دیدم که میگما :-") یا مثلا اون اولا که قبل ادغام دعوا شده بود یادته ؟ اگه مدیریت تو نبود حتما دلخوری پیش میومد ! .... موارد زیادن اگه خواستی بازم میگم :-"

استعداد و کاری که من و خیلیا داریم محدود به کامپیوتره ..... تو استعدادت همه جا به درد میخوره

بله من دیگه.نه ترجمه نه ویراست نه هیچی دیگه

خخخخ ممنون داداش بدجوری لطف داری

جدی؟؟من چجوری باعث شدم تو اینجا باشی؟؟

سعیمو کردم جز تو و اعظم دیگه کیا از رفتن نصرف شدن؟؟

جدی؟؟یخ کی باز شده اخه؟؟؟؟

مدیریت نبود بابا یه تشر بود فقط.یه تذکر بود.نه نه قربونت داداش همینجوریشم کلی هندونه زیر بغلم گذاشتی دیگه بسه:دی

چاکرم داداش

سلام و درود خدمت تمامی پیشتازی ها(بالخص آون دوستان تلگرامی که مث این که آدرس سایت رو گم کردن!)

خوبستین ؟ خوش میگذره؟ با کارنامه ها چطورید ؟ ((208))

اخ آخ نزن آقا! .... غلط کردم آقا اصن. شرمنده. اصن من خودمم هنو تو شک کارنامه هستم

خب بگذریم. بریم سراغ بحث اصلی.

عرضم به خدمتتون که.. من چند وقت پیش بصورت تصادفی به یکی از اون تایپکای قدیمی برخوردم. همون تایپک های روزهای گل و بلبل! (اشاره مستقیم به دورانی که تل نبود،لاین نبود، از همه بهتر اینکه منم نبودم! دی

خلاصه حسابی فیض بردم و یاد خاطرات قدیم افتادم و چت باکسایی که میرفتیم.اسپمر سنترایی که میترکوندیم! کیبورد هایی که می سوزوندیم !

خلاصه این که حس نوستالوژیم حسابی گل کرد و یه ایده جالب به ذهنم خورد! (هنوزم متعجبم، معمولا چنین ایده های خوبی به ذهن من نمیخوره!)

گفتم چقدر خوب میشه اگه ما بتونیم این خاطرات رو به اشتراک بزاریم و البته جاودانه کنیم!

پس بصورت کاملا خود جوش برآن شدم که دست به یکی از آن اقدامات 'آرمانی' بزنم و این تایپک رو ایجاد کنم.

پس اینجا تمام خاطرات خوب، بد، تلخ، شیرین، ملس، ترش و نمیدونم هر مزه ای که احساس کردید میده رو بنویسید که از سایت و یا بچه ها دارید و آون هارو یاد کنید(دیگه حتی منم بلدم چطوری باید یاد کنم پس کسی راجب یاد کردن سوالی نپرسه((127))!)

و البته تازه وارد های عزیز هم میتونن شرکت کنن و حس غریبی نکنن و میتونن از همین خاطرات این چند وقتشون یا نحوه آشنایی با سایت یه خاطراتی از اولین برخوردشون با بچها نقل کنن دی:

پس دست به کار شید و یکم فسفر بسوزونید و البته کیبورده را آماده کنید که تایپک رو بترکنونید !

پ.ن:جان من ایندفعه مارو ضایع نکنید و فعالیت نمایید دی:

خب پس چنتا نکته اخر:

خب دیگه. آماده برای انفجار؟؟؟!