سلام دوستان عزیز!
سایت بزرگ و بسیار خوبی داریم...
یاد امام زمانمون هم که بیاد نور علی نوره...
بدون آقا مجلس صفا نداره...
اینجا میتونیم دلنوشته ها، مطالب، دانستنی ها و خلاصه هر چی به اماممون مربوط میشه رو به اشتراک بزاریم...
به امید اون که خوشحالشون کنیم..
پس دوستان
.
.
.
یاعلی
جمعه و آیینهها و انتظار
یک سؤالی دارم از این روز زار
بار دیگری آمدی، پس کو نگار؟
س.م.حسینی
گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام.اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند.اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است.صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند.اى بهانه اى براى زيستن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرين ما در انتظار مقدم توييم اى اميد آخرين!اى عزيز دل پناه شيعيان اى فروغ جاودان! سايه بلند نام وياد تو از سر وسراى عاشقان بيقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.
ای آرامش شبهای دلتنگی
ای نور لحظات تاریک زندگی
ای آخرین ودیعۀ خدا بر روی زمین
ای امام عصر جاهلیت مدرن
ای هادی اُمم
ای تسلای دل داغدار زهرای مرضیه(س)
جلوهگر شو تا همین اندک عقیدهامان بر باد نرفته
دیگر بیا آقا جان
اللهم عجل لولیک الفرج
باید وسط ِ هفته بیایی آقا
دیریست که جمعه های ما تعطیل است...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دیگر نمی گویم بیــــــا…
هر جا نبودنت را درک کرده ام! جایی نبوده مگر ردی از
گناه من راه بودن تــــو را مسدودکرده…
می گویند: هزار و صد هفتاد و نه سال است که مردی در انتظار
۳۱۳ مرد است…ما را ببخش که، آنقدر مرد نشدیم
که نامردی عالم را برداشته…
هنوز هم فقط زبان هایمان میچرخد که بیا …
و دل هایمان همچون کوفیان با تـــــــو نیست…
خط به خط این مثنوی هزار ساله را هزاران نامرد چون من برایت سروده اند…
و هنوز تو ۳۱۳ یار
۳۱۳ جوانمرد را از میانمان نیافتی برای همراهی …
هنوز هم تنهاترین تنهایی، میان تن ها…
پس حالا که مرد نیستیم، همان به که دم از درد نزنیم…
ای امید قلب ما دیوانهها، دیگر بیا
میرسد بانگ رحیل هر دم به گوش
حضرت مهدی(عج)، عزیز جان ما، دیگر بیا
س.م.حسینی
چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم ،عزیز من چه غریبی!
عجیبتر که چه آسان، نبودنت شده عادت!
چه کودکانه سپردم دل به قصه قسمت!
چه بی خیال نشستیم، نه کوششی ،نه وفایی ،
فقط نشسته و گفتیم:
"" خدا کند که بیایی!""
بدون حضرت مهدی(عج) کمیتمان لنگ است
رسیده جمعه و روزی که وعدهاش دادند
ز پشت پرده برون آ، دلبرا جنگ است
س.م.حسینی
اماما؛
کار به جایی رسیده که برای با تو بودن
باید دست از خیلی از چیزها و اشخاص کشید
ولی من به نکتۀ جدیدی پی بردهام
در این زمان
حتی از خودمان نیز باید دست بکشیم
ظاهراً خودمان بزرگترین مانع رسیدن به تو هستیم
قسم به نام تو که،
در آسمان طنین انداخت
قسم به روح مقدس،
که در زمین جریان داشت
قسم به روز های پاک
قسمی به درون خاک
قسم به آن که میایی
قسمی به سان رهایی
قسم به شاید و باید
قسم به آن بر آید
قسم به وقوع مرگ
قسمی به ریزش برگ
قسم به انتقام خون
قسم به تیغ آبگون
قسم به آن که میایی
قسمی به سان رهایی..
دست بـﮧ قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم
اما نشد ...
خواستم از "دردم" بگویم
دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م ...
خواستم از "بـﮯ کسـﮯ" ام حرف بزنم
دیدم 「تنها」 تر از شما در عالم نیست
خواستم بگویم "دلم از روزگار گرفتـﮧ"
دیدم خودم در 「خون بـﮧ دل」 کردنِ شما کم نگذاشتـﮧ ام ...
قلم کم آورد ...
بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیرے نیست
برآر دست دعا تا، دعا کنیم بیاید
بیا به یوسف زهرا، دعا کنیم بیاید
دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو
کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید
خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم
فدای غربت مولا، دعا کنیم بیاید
دل ز هجر حضرتش در احتضار
کار عاشق در طی هفته فقط
انتظار و انتظار و انتظار
س.م.حسینی
نامه ها
مولای من یک جمعه می آید سرانجام
دل های مردم بعد از آن می گیرد آرام
از شنبه دارم لحظه ها را می شمارم
این جمعه را ای کاش برگردی بهارم
تا کی بگویم می رسی از آسمان ها
تا کی بخوانم با خودم انا فتحنا
تا کی بگویم العجل مولای خوبم
باید از این پس جای پا بر سر بکوبم
بعد از نمازم هر سحر عهدی دوباره
تا کی تفأل تا به کی هی استخاره
عهدی که با تو بسته بودم را شکستم
این چندمین بار است می رنجی ز دستم
هی پست کردم نامه هایم را برایت
پس کو جواب نامه ها جانم فدایت
مولا دعا کن تا بمیرم تا نباشم
تا روی زخمت هی نمک دائم بپاشم
دانی که انتظار تو با ما چه می کند؟
طوفان ببين به پهنه ي دريا چه مي كند
آشفته ام چــو مـوج به درياي زنــدگي
آشفتگي بـــبين به دل ما چه مــي كـند
يكدم بپرس اين همه غم اين همه بلا
در خاطــر شكستـه زغـم هاچه مي كند
دور از بهار روي تو بي بـرگ مــانده ام
بي برگ وبار مانده به دنيا چــه مي كند
بنشين زراه لــطــف دمي در كنـار دل
آخــر بــپرس اين دل تـنها چه مـي كند
ای کاش رسد عطر وجودت به مشامم
تو حاضری و حال مرا نیک ببینی
غایب اگرم هست منم، نِی تو امامم
س.م.حسینی