خلاصه:
پس از شکست لیچ کینگ از محافظین، لیچ کینگ برای جمع آوری ارتشی از قهرمانان تلاش می کند تا شکست بزرگی که از محافظین متحمل شده بودند را جبران کند.
نخستین قهرمانان(رویین تنان) سول (soul keeper) و اسلاردر( slarder) هستند که به لیچ کینگ می پیوندند. از طرفی محافظین بسیار قوی تر شده بودند و قهرمانان زیادی از جمله هاسکار(huscar) فرماندهی آنان را بر عهده داشتند.
یک کتاب بسیار زیبا با قهرمانان متنوع که می توانید خود قهرمان خود را انتخاب کنید.
این کتاب چند جلدی است.
ویراستار: helt
نویسنده: mars
کاور: bookbl
صفحه آرا: mars
بالاخره موفق شدم دانلود کنم!)
باید بگم مقدمه خیلی زیبایی بود!!!
با این ک کم بود اما من لذت بردم و منتظر فصل های بعد هستم!((99))
فصل 1 رو فردا یا پس فردا می زارم
می تونم بگم خسته نباشی.
یکی به خطار اینکه مقدمه خوب بود.
اما سعی می کنم در موردش چیزی نگم تا فصل بعدی رو خوندم.
اما قبل از اینکه فصل اول رو بخونم تصمیم دارم قبلش این ها رو بگم :
- میتونم بگم که کارت کمی زیرکانه و هم اینکه کمی هم متقلبانه بود. چراکه به نظرم این رو می تونستی توی ژانر فن فکیشن بنویسی. ایمدوارم ناراحت نشی اما من داستانت رو در قالب فن فکیشن بیش تر قبول دارم.
- نکته ی بعدی که میخوام بگم اینه که به نظرت کمی مقدمه رو عجولانه شروع نکردی؟ ممکنه بعضی ها مثل خود من مجموعه وارکرافت رو نخونده باشن. اونوقت چه چیزی داری تا بهشون بگی؟ به نظرم اگه اولش کمی در مورد ظهور لیچ کینگ توضیح می دادی خیلی بهتر بود تا اینکه با این کارت خواننده ها رو گیج کنی.
- نکته ید یگه ای نمی خوام بگم. به غیر از اینکه به نظرم داستانت تکراری اما شیرینه. همون طور که گفتم سعی می کنم که در مورد فصل ها چیزی نگم تا فصل یک رو هم بخونم.
امیدوارم موفق باشی((201))
@abramz 64507 گفته:
می تونم بگم خسته نباشی.
یکی به خطار اینکه مقدمه خوب بود.
اما سعی می کنم در موردش چیزی نگم تا فصل بعدی رو خوندم.
اما قبل از اینکه فصل اول رو بخونم تصمیم دارم قبلش این ها رو بگم :
- میتونم بگم که کارت کمی زیرکانه و هم اینکه کمی هم متقلبانه بود. چراکه به نظرم این رو می تونستی توی ژانر فن فکیشن بنویسی. ایمدوارم ناراحت نشی اما من داستانت رو در قالب فن فکیشن بیش تر قبول دارم.
- نکته ی بعدی که میخوام بگم اینه که به نظرت کمی مقدمه رو عجولانه شروع نکردی؟ ممکنه بعضی ها مثل خود من مجموعه وارکرافت رو نخونده باشن. اونوقت چه چیزی داری تا بهشون بگی؟ به نظرم اگه اولش کمی در مورد ظهور لیچ کینگ توضیح می دادی خیلی بهتر بود تا اینکه با این کارت خواننده ها رو گیج کنی.
- نکته ید یگه ای نمی خوام بگم. به غیر از اینکه به نظرم داستانت تکراری اما شیرینه. همون طور که گفتم سعی می کنم که در مورد فصل ها چیزی نگم تا فصل یک رو هم بخونم.
امیدوارم موفق باشی((201))
مرسی از نقدت
ولی باور کن منم کتاب و مجموعه وارکرافت رو نخوندم
این یه چیز جدیده و اصلا به مجموعه اش ربطی نداره
@MaRs 64514 گفته:
مرسی از نقدت
ولی باور کن منم کتاب و مجموعه وارکرافت رو نخوندم
این یه چیز جدیده و اصلا به مجموعه اش ربطی نداره
چه خوب!
این رو که گفتی نظرم راجع به کتابت عوض شد.
خب اونوقت اطلاعات کافی درباره ی شخصیت های داستانت داری؟
این طور که گفتی به نظرم حالا دیگه ممکنه یه کتاب واقعی و خوب بشه!((112))
آفرین و همچنین لایک!((201))
این مهراد؟
آره تمام اطلاعاتو داره. اگرم نداشت من دارم. از من می پرسه.
@BOOKBL 64523 گفته:
این مهراد؟
آره تمام اطلاعاتو داره. اگرم نداشت من دارم. از من می پرسه.
اره از بننوب میپرسم
اینم از فصل 1
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ببخشید اگه یکم دیزاینش به هم ریخته بود. هم خودم هم ویرساتارم سیتممون ریخته به هم.
اگه توی دانلود یا .. مشکل داشتید بهم بگید درستش کنم
اطلاع میداشتند خوب نبود؟ خب اخه مال گذشته ست
ایول شروعت عالیه
پایان فصلت هم عالیه
خداییش خیلی ادمای با استعدادی تو سایت هستن که دارن کتاب مینویسن
نوشته هات رووونن
خیییییلی خوبه این
راستی نوشته هات یه سری هاش خیلی ادلبی میشن یه سری هاش یکم کمتر
یعنی مثل هم نیستن
ولی خب حدس میزنم دلیل داره اره؟
اورین اورین خیلی خوب نوشتی
ایول
@Niko 64661 گفته:
اطلاع میداشتند خوب نبود؟ خب اخه مال گذشته ست
ایول شروعت عالیه
پایان فصلت هم عالیه
خداییش خیلی ادمای با استعدادی تو سایت هستن که دارن کتاب مینویسن
نوشته هات رووونن
خیییییلی خوبه این
راستی نوشته هات یه سری هاش خیلی ادلبی میشن یه سری هاش یکم کمتر
یعنی مثل هم نیستن
ولی خب حدس میزنم دلیل داره اره؟
اورین اورین خیلی خوب نوشتی
ایول
آهان من تا جایی که ممکنه سعی میکنم فقط مکالمه ها محاوره ای باشه.
اگه مشکلی داشت تو فصل بعدی درست می کنم و به ویراستارم هم میگم
سلام مهراد ( یا هر کس دیگه ای که داره این پست رو میخونه:دی )
بدون هیچ چیزی میرم سراغ نقدم :
فصلت زیبا بود((201))
اما کاستی هایی هم داشت
- به نظرت کمی عجولانه فصل رو شروع نکردی؟ خودت فصلت رو با این خیال که من یا کس دیگه ای نوشته بخون. به نظر خودت واقعا یه دفعه ای فصل آغاز نشده؟ می تونستی اول فصل بنویسی : مگانا به سرعت به طرف معبد محافظین حرکت می کرد ( ادامه اش از خودمه ) . با اینکه راه کمی بود، اما مگینا به نفس نفس افتاده بود. قطرات عرق همچون رودی از شقیقه هایش جاری و به گونه هایش می رسیدند؛ سرانجام مانند باران بر زمین چکه می کردند
- توی دیالوگ اولت نوشتی : " صدای نازکی از پشت در گفت : که هستی؟ " اونوقت توی یه دیالوگ دیگه گفتی : " می تونی بیای تو " چرا نثرت رو یک جور نمی کنی؟ این جوری به هیچ عنوان ررون نمی شه. در ضمن سطح نوشته هات هم میاد پایین.
- به نظرم درمورد شخصیت هات کمی کار کن. به نظر خودت بهتر نیست که یک بیگورافی کامل از مگینا می دادی؟ یا شخصیت های دیگه ت؟ ما که توی سر تو نیستیم. پس فکر کنم بهتر باشه اطلاعاتت کامل باشن.
- روی شروع و پایان دادن فصل عات کمی کار کن. شروع و پایان مقدمه ت رو به هیپ عنوان نپسندیدم. شروع این فصلت هم ناامید کننده بود اما پایانش رو دوس داشتم!((201))
امیدوارم ادامه بدی و موفق باشی.((123))
پ.ن :
از الان من رو به عنوان منتقد داستانت بشناس!
ناایمد نشو.
چون هر کسی برای اینکه بتونه داستانش رو بهتر بکنه به منتقد نیاز داره!
منتقذ منم سینائه!
پس ناراحت نشو!
این با فرمت ورده ولی یکم بیشتر ویرایش شده
خب مرسی از نقدت
من اولش نمیخاستم خواننده رو خسته کنم. ولی سعی میکنم مشکلات رو تو فصل 3 بر طرف کنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
Traxexدر محل عذاب آور زندگی قبلی اش که در زیر زمین (Underdark) بود یک کماندار ماهر بود. تا اینکه با روش شوم گروهش بزرگ شد و به سوی سطح زمین گریخت. وبه گروه Sentinel پیوست این باعث شد یکی از بهترین تیراندازان عرصه نبرد شود. برخی از توانایی های او جلوگیری از قدرت سایر موجودات و جادوی یخی کردن تیر هایش است. با چنین نیروهایی نمی تواند جلوی قدرتش را در مقابل دیگران بگیرد.
این داستان ترکسس
Terrorble و Magina دو پسر پیامبر بزرگ (Prophet) بودند که دارای قدرت الهی بودند.
Terrorble با قدرت زندگی پیوند دارد و Magina در دستانش انرژی دارد. در صورتی که Magina مدت زیادی با جادو در ارتباط باشد ، می تواند مقاومت بدنش را زیاد کند و به سرعتی تا سرعت نور دست پیدا کند. حالا که Terrorble گرفتار تاریکی شده است ، Magina برای رهایی برادرش به Sentinel ها پاسخ مثبت داده است . هر برخورد تلخی باعث می شود جوهره Scourge شیطانی غالب شود در آخر پس از موفقیت باعث بیداری دشمن و انفجار خود به خود از درون می گردد.
خلاصه ی داستان مگینا تا بفهمید چی به چیه
Troll ها از قبیله Darkspear هستند که از سالیان بسیار دور از سرزمین آبا و اجدادی خود به Stranglethorn Vale تبعید شدند از جمله وحشی ترین و خونخوار ترین موجودات جنگجو هستند. این شهرت آنها به خوبی در Huskar دیده می شود. او می تواند با چرخش سریع و کم کردن طول عمر خودش دشمنانش را به تکه های آتش سوزان تبدیل کند. مردمش او را مقدس می دانند و او (Sacred Warrior) بدون ترس از مرگ با میل خود و بعضی وقت ها به تنهایی به نبرد می رود تا Scourge را به پایان ببرد.
هاسکار هم داستان کوتاهش اینه
Paladin به گروه Sentinel پیوست تا انتقام رهبر گروه یعنی فارین را بگیرد . او توسط خود Uther به روش سختی آموزش دیده است. Paladin قدرت این را دارد که نور مقدس را به صحنه نبرد بیاورد. او می تواند روح هم پیمانان را پاک کند و در این فرایند هرچه که در نزدیکش باشد را با شلاق آسیب می رساند. او می تواند از هم پیمانانش در مقابل جادوی نا پاک محافظت کند و وجود او قدرت دشمنانش را از بین می برد. در زمان ضرورت می تواند از خدا بخواهد که او و هم پیمانانش را محافظت کند.
داستان پالادین
کسی که در فاضلاب آزگالور برای خود امپراطوری درست کرد و هیچ کس در آنجا حق حرف زدن و انتخاب نداشت او خیلی روی حرکات شمشیر خودش کار کرد تا سعی کند سرعت خودش به آخرین حد برسونه . مگینابرادر دوقولوی او بود که توانست خودش را از فاضلابات بکشه بیرون و یک آدم درست بشه او سعی کرد تا مقابل شیاطین و جادو های آنها بایستد و توانست کاری کنه که دیگر نتوانند جادو کنند شیطان دست به کار شد و Soul را بر علیه برادرش به حرکت در آورد و به Soul قدرت های جادویی زیادی داد و او را به رویای همیشگیش (آخرین حد از سرعت ) رساند
داستان سول
spirit breaker یک موجود رانده شده از قبیله اسپیریت هوف ها . او به خاطر رانده شدنش ، از آنجا دور شد . باراتروم از روح های سرگردان برای زنده نگه داشتن خود تغذیه می کرد . قرن ها سرگردان و بی هدف بود . تنها و سیاه بخت . Lich King باراتروم را پیدا کرد و او را برای خود استخدام نمود . سرعت غیر طبیعی و قدرت شبح مانند باراتروم ، او را از بند رها کرد . فانوسش او را قادر کرده بود تا بتواند به دشمنانش انرژی زیادی وارد کند و آنها را به صورت ناگهانی به سمت عقب پرتاب کند .با این توانایی ها او می توانست فاصله بین خود و اهدافش را در عرض چند ثانیه بپیماید . او برای هر کس بیشتر از یک حریف است .
داستان بارترام
نکته خوب اینه که یه شخصیت اصلی نداره که همیشه کارا رو اون انجام بده و این که یک طرف نداره که مشخصاً اون ببره. بیشتر کتابا از اول تا آخر مطمئنن که اون که خوبه می بره و .....
اما این اینطوری نیست.
ولی چرا از صحنه های نبرد این قدر سریع گذشتی ؟؟؟؟ هیچ توصیفی هم از قیافه شخصیت ها نداشتی. اگه به نفر بازیشو ندیده باشه به کل گیج می شه. ایراد اسطوره ای - وارکرافتی هم تا دلت بخواد می گم واست.
اونا چطور مبارزه رو می دیدن ؟؟؟؟ می تونستی توی متن و دیالوگ ها بیشتر توضیح بدی. موفق باشی ((111)) از اون کتابای پر شخصیته که من دوسش دارم
میخونم میام میگم!! ((72)) میشه فصل اولتم از پیکو بذاری؟!
این پیکوفایله ولی ورده سیتمم نمیتونه pdf کنه فعلا
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اینم pdf شده و ویرایش عالی