دنیای میان شکاف
خلاصه داستان:
ارتیمانی حتی تصور هم نمیکرد با موافقت با سقوط، توسط مردمی پرستیده شود. سقوط فرار به جلو بود، ناشی از ترس شدید او از مرگ و به سمت تاریکی ها. اما حالا او خدای مردمی است که چندان هم با او و خدای حاظر راهیناوت موافق نیستند. و تمام اینها به خاطر ویتاماروک است. تصمیم با اوست، لطف یا خیانت؟
نکته اینه که به بن بست رسید
ولی دوست ندارم ولش کنم پس دوباره از اول مینویسم با همون شخصیتها و کلیت ولی تغییرات عمده در جزئیات
مقدمه | دانلود |
شروع کردم به نوشتن اولین داستان بلندم.لطفن ازم حمایت کنین. بخونینش و تا میتونین نقد های تند و صریح بکنین. مهم تر از خوب بود کار من خونده شدنشه.
با تشکر
نظر بدید (:
سلام خوب مینویسی
با این که آشفتس خوب مینویسی
البته واقعا گیج شدم شاید به خاطر اینکه نصفه شب با سر سنگینم دارم میخونم این مقدمه از داستانت رو
یا شایدم واقعا از صفحه یک به بعد به درستی نتونستی رو شخصیت مورد نظرت شیفت کنی.
چون می بینیم که راوی داستان همراه شخصیته ولی به جای اینکه از دید خود اون شخصیت بیان بشه در همون حال از دید اون یکی بیان میشه
در توصیفات خیلی خوب عمل میکنی منتهی من دوتا شخصیت دیدم که آخر معلوم نشد کدوم مونثه کدوم مذکر هر چند با توجه به لحنت می تونم بگم ارنا زن هستش
چیزی که دوست داشتم این بود که خیلی خوب حس رو منتقل میکنی.
حس سوار قایق و شناور بودن
البته همونطور که گفتم درهمه نوشتت
به عنوان خواننده دوست دارم فقط داستانت رو بخونم و حرفی نزنم اما به عنوان خوانندهای که داستانی بهتر میخواد مشتاقم چیزایی که به نظرم اشتباهه رو به اطلاعت برسونم
داستان جذابی داشت
منتظرم
موفق باشی((48))
@ThundeR 98659 گفته:
سلام خوب مینویسی
با این که آشفتس خوب مینویسی
البته واقعا گیج شدم شاید به خاطر اینکه نصفه شب با سر سنگینم دارم میخونم این مقدمه از داستانت رو
یا شایدم واقعا از صفحه یک به بعد به درستی نتونستی رو شخصیت مورد نظرت شیفت کنی.
چون می بینیم که راوی داستان همراه شخصیته ولی به جای اینکه از دید خود اون شخصیت بیان بشه در همون حال از دید اون یکی بیان میشه
در توصیفات خیلی خوب عمل میکنی منتهی من دوتا شخصیت دیدم که آخر معلوم نشد کدوم مونثه کدوم مذکر هر چند با توجه به لحنت می تونم بگم ارنا زن هستش
چیزی که دوست داشتم این بود که خیلی خوب حس رو منتقل میکنی.
حس سوار قایق و شناور بودن
البته همونطور که گفتم درهمه نوشتت
به عنوان خواننده دوست دارم فقط داستانت رو بخونم و حرفی نزنم اما به عنوان خوانندهای که داستانی بهتر میخواد مشتاقم چیزایی که به نظرم اشتباهه رو به اطلاعت برسونم
داستان جذابی داشت
منتظرم
موفق باشی((48))
خیلی ممنون. هم ارناریم و هم ارتیمانی مردن.
در مورد اشفته بودن، نمیگم همه ش ولی تا حدودی عمدی بود. چون صرفن از دید ارتیمانی بود که در حال حاضر به شدت زخمیه و هوش و حواس چندانی نداره. هر چند قبول دارم کلن یه کم طرز نوشتارم اشفته اس. شاید چون نمیتونم تمام اون چیزی که به شکل تصویر در نظر دارم رو برسونم.
ممنون از اینکه اشتباهاتم رو گوشزد کردین. اولین باریه که داستان بلندم رو جایی میذارم. دلیلشم این بود که نظرات دیگرانو بشنوم و نصفه ولش نکنم. الان کلی داستان نصفه رو کاغذ دارم
سعی میکنم بهتر شم
ببخشید این شش فصل مورد اشاره را کجا می توان دانلود کرد؟
@alexazadi 98727 گفته:
ببخشید این شش فصل مورد اشاره را کجا می توان دانلود کرد؟
@alexazadi 98727 گفته:
ببخشید این شش فصل مورد اشاره را کجا می توان دانلود کرد؟
حقیقتش اون شش فصل به شدت ناقص و کم حجم بود هر کدوم چیزی حدود چهار صفحه داشت، دوباره شروع کردم از اول نوشتن، مطمئنن تفاوت خواهد داشت، پس بهتره اونا رو نخونید و راستش خودمم دیگه ندارمشون((72))
تا دو سه روز اینده هم فصل یک رو میذارم اگه تو تایپش به مشکل نخورم