امیدوارم حال همتون خوب باشه
امروز من داستانم روی برای شما قرار می دم و خوش حال می شم بخونیدش. باید بگم این اولین تجربه ی من از قرار دادن داستان هام توی اینترنته. تنها هدفی هم که از این کار دارم اینه که نظر کتاب خون های خوبی مثل شما رو بدونم. می دونید، هیچ نویسنده ای هر چقدر هم که خوب باشه بدون انتقاد و کمک دیگران به موفقیت نمی رسه. پس لطفا راحت باشید و تمام نقاط ضعف و قوت داستان رو بهم بگید.
راستی این کتاب درواقع یه جلد فرعی از مجموعه ای هست که قراره بعداً بنویسمش.
نام کتاب: خاطرات تاج شکسته
ژانر: دارک فانتزی
محدوده سنی: ترجیحاً 15 سال رو داشته باشین.
خلاصه:هنگامی که آرنت خودش را میان آدمکش هایی بی رحم می بیند، تنها پسر بچه ای نه ساله است. او نمی داند که قاتل ها چگونه بدون عذاب وجدان به زندگی ها پایان می دهند و شب ها با آرامش به تخت خوابشان باز می گردند. از نظر او، قاتل شدن غیرممکن است؛ اما اکثر اطرافیان، از جمله سرپرستش، انتظار دارند او برای تبدیل شدن به چنین چیزی تلاش کند. زندگی برای آرنت دشوار است تا این که او راه هایی پیدا می کند تا روزنه ای از انسانیت را در وجودش باز نگه دارد. این راه ها گاهی احمقانه، خطرناک و دردسرساز هستند و استقامت این پسر کوچک را می سنجند. اما همیشه چیزهایی وجود دارد که میان آرنت و اعتقاداتش فاصله می اندازد. چیزهایی بد. خیلی بد.
http://s5.picofile.com/file/8372870518/Memories_of_the_Broken_Crown_Chapter_1.pdf.html
فصل دو
http://s3.picofile.com/file/83728705...ter_2.pdf.html
http://s3.picofile.com/file/83728705...ter_3.pdf.html
http://s5.picofile.com/file/83728705...ter_4.pdf.html
http://s4.picofile.com/file/83728706...ter_5.pdf.html
ما منتظریم خانم نویسنده.
آیا زنده اید؟ به فصل نصفه هم راضی هستیما!!!
@helen orsineh prospro 107371 گفته:
ما منتظریم خانم نویسنده.
آیا زنده اید؟ به فصل نصفه هم راضی هستیما!!!
بلی زنده ام:d:d
آخه فصل هام یکمی طولانین و منم که حساسسسسس.... واسه همین طول می کشه. اما قول می دم بذارمش
عالی بود بیصبرانه منتظر ادامشو هستیم
@Javadrabie 107378 گفته:
عالی بود بیصبرانه منتظر ادامشو هستیم
ممنونم. چشم حتما میذارم
بالاخره بعد از یک قرن انتظار فصل جدید گذاشتم((200))((200)) البته سه نکته رو لازمه که بهتون یادآوری کنم:
1: فکر کنم پاورقی ها مشکل داشته باشن. حقیقتش نمیدونم چی کارشون کنم که درست بشن. ولی طوری نیست که توی خوندن تلفظات به مشکل بر بخورید.
2: داستان یه ذره محتوای بزرگسالان داره. البته منظورم صحنه ی ناجور نیست. من شخصیت اصلی داستانم رو طوری طراحی کردم که از کارهای حرام!((207)) پرهیز کنه. اما به هر حال دور و بری هاش ممکنه یه ذره منحرف باشن((79)) که بیش تر هم واسه ی اینه که از عواقب کارهای بد خبر بدم. قراره با این کتابم به جنگ کارای این مدلی برم!
3: دیگه وقتتون رو نمی گیرم برید حالش رو ببرید! (البته اگه خوب باشه.)
راستی پایین صفحه ی 32 توی قسمت طنزش شدیدا گند زدم. اگه پیشنهادی واسش دارین خوشحال میشم بهش اضافه کنم چون چیزایی که خودم نوشتم خیلی چرت و مسخره هستن. مخصوصا دومی!
چی شده که همه با هم غیبتون زده؟ (5)
دوستان لطفا هرکی میخونه نظر بده حتی اگه شده بگید خوب بود یا ضعیف. فقط همین که بدونم تعداد کسایی که کتابم رو میخونن چندتاست واسم کافیه. آخه وقتی شما کتابم رو میخونید و اصلا صداشم درنمی آرید از کجا بفهمم طرفدار دارم یا نه؟
این طوری که ناامید میشم.
الان من منتظر یه انگیزم واسه شروع فصل جدید
وایییییییییییییییییییییییی
به خدا اگه این داستانو ادامه ندی من دیوونه میشم باید از تیمارستان جمعم کنی
آخه این چی بود؟ چطوری انقدر خوب می نویسی؟
سرعت داستان عالی. شخصیت پردازی عالی. توصیف مکان عالی. اصن مگه داریم؟
بهت حسودیم شد. اگه انقدر خوب بنویسی خیلی اعصابم خورد میشه.
اون دختره خیلی ایده خوبی بود. اینکه چه تاثیری بذاره روی زندگی آرنت واقعا خونمو به جوش میاره فقط یه مشکل ریزی بود:
خود من که با پدرم رابطم خوبه انقد بی پرده باهاش حرف نمی زدنم. چه برسه به این پسره که اصن معلوم نیست کیه و یه مرد شرور سرپرستشه. اگه آدمه شرور عادی بود، اولن زیاد به حرفش توجه نمی کرد، بعدم یه چکی چیزی بهش می زد نه اینکه فقط تهدید کنه.
همین.
خیلی خوب بود
خیلی دوست دارم بدونم اسم دختره چی میشه.
لطفا سریعتر فصل بعد رو بزار
@helen orsineh prospro 107393 گفته:
وایییییییییییییییییییییییی
به خدا اگه این داستانو ادامه ندی من دیوونه میشم باید از تیمارستان جمعم کنی
آخه این چی بود؟ چطوری انقدر خوب می نویسی؟
سرعت داستان عالی. شخصیت پردازی عالی. توصیف مکان عالی. اصن مگه داریم؟
بهت حسودیم شد. اگه انقدر خوب بنویسی خیلی اعصابم خورد میشه.
اون دختره خیلی ایده خوبی بود. اینکه چه تاثیری بذاره روی زندگی آرنت واقعا خونمو به جوش میاره فقط یه مشکل ریزی بود:
خود من که با پدرم رابطم خوبه انقد بی پرده باهاش حرف نمی زدنم. چه برسه به این پسره که اصن معلوم نیست کیه و یه مرد شرور سرپرستشه. اگه آدمه شرور عادی بود، اولن زیاد به حرفش توجه نمی کرد، بعدم یه چکی چیزی بهش می زد نه اینکه فقط تهدید کنه.
همین.
خیلی خوب بود
خیلی دوست دارم بدونم اسم دختره چی میشه.
لطفا سریعتر فصل بعد رو بزار
باشه هلن جان آروم باش!نفس عمیق بکش!!!!:دی:دی
آخه انقدرها هم که دیگه خوب نیست!!! ولی به هر حال، من خیلییییییی کتاب خوندم و چندتا سالنامه رو با چرت و پرت هام حروم کردم تا قلق نوشتن دستم بیاد. اگه اونا رو بخونی فقط میخوای سرت رو بکوبی توی دیوار. هیچ کی مادرزاد نویسنده به دنیا نمی آد. تازه توهم اگه به خوندن و نوشتن ادامه بدی وقتی به سن من برسی کارت چندبرابر بهتر میشه. چون من همش سه ساله که شروع کردم و تو وقت بیشتری رو واسه ی آزمون و خطا داری.
اتفاقا منم اون موقع که گل صلح رو خوندم داشتم به جذابیت دنیایی که ساختی حسادت میکردم.((119))
خیلی خوشم امد.
اون که مشکل ریز نیست. یه گند به تمام معناست. حس میکنم شخصیت ایلاس ضعیف از آب در امده. البته اونم از این که خواسته ی آرنت رو قبول کرده یه هدفی داره.
من میخواستم ایلاس آرنت رو مجبور کنه در ازای دختره بهش کلی پول بده یا یه همچین چیزی. ولی واسم سخت میشه نوشتنش. اصلا نمیتونم تصور کنم که آرنت یه عملیات دزدی رو قراره چجوری انجام بده. اما اگه چیزی به ذهنم برسه، تبدیل به پیشرفتی توی داستان میشه و خواننده رو مجذوب خودش میکنه.
آیا در این مورد مرا یاری میکنی؟:d
سلام.ببخشید دارم با تاخیر نظر میزارم.سرم شلوغ بود همین الان خوندنشو تموم کردم.در یک کلام عالی بود.خیلی خوب مینویسی و واقعا به نظر نمیاد کار یه نویسنده تازه کار باشه.ازینکه یه روزنه واسه شخصیت اصلی درست کردی که همچنان خوب بمونه خیلی خوشم اومد.مشتاقانه منتظر ادامه داستان هستم.خسته نباشی((70))
@marymary 107396 گفته:
سلام.ببخشید دارم با تاخیر نظر میزارم.سرم شلوغ بود همین الان خوندنشو تموم کردم.در یک کلام عالی بود.خیلی خوب مینویسی و واقعا به نظر نمیاد کار یه نویسنده تازه کار باشه.ازینکه یه روزنه واسه شخصیت اصلی درست کردی که همچنان خوب بمونه خیلی خوشم اومد.مشتاقانه منتظر ادامه داستان هستم.خسته نباشی((70))
سلام:-h مشکلی نیست همین که الان نظر گذاشتی خیلی خوشحالم کرد((46))
واقعا ممنون.
آره اون روزنه واسه ی خوب موندن آرنت کمک بزرگیه((25)) در واقع توی فصل بعد از بدبختی های کهنه عوض کردن هم از طرف آرنت حرف و حدیث داریم.((102))
سلامت باشی و بازم ممنون((48))
سلام
فقط چون گفتی نظر بدین
من خودم سه این سه فصل رو خوندم.به نظر من با توجه به سبک گنگ و جذاب نوشتت کتابت می تونه فوق العاده بشه اگه بتونی همی جوری کارت رو ادامه بدی.کتابت رو برای چندتا از دوستام هم فرستادم اونا هم نظرشون همین بود و خیلی خوششون اومد مخصوصا از شخصیت "ارنت"
امیدوارم بتونی با قدرت ادامه بدی
با عشق
صالح
@محمد صالح 107400 گفته:
سلام
فقط چون گفتی نظر بدین
من خودم سه این سه فصل رو خوندم.به نظر من با توجه به سبک گنگ و جذاب نوشتت کتابت می تونه فوق العاده بشه اگه بتونی همی جوری کارت رو ادامه بدی.کتابت رو برای چندتا از دوستام هم فرستادم اونا هم نظرشون همین بود و خیلی خوششون اومد مخصوصا از شخصیت "ارنت"
امیدوارم بتونی با قدرت ادامه بدی
با عشق
صالح
سلام((71)) از این که کتابم رو خوندید خیلی خوشحال شدم و امیدوارم همین جوری بتونم راضی نگهتون دارم.
اما من یه سوال دارم: واقعا جاییش ایراد نداره؟ آخه بدون ایراد که غیرممکنه!((231))
ولی خیلی خوشحالم کردین. و ممنون که کتابم رو به بقیه هم نشون دادین
جالب بود شبیه کتابهای نویسنده های حرفه ای حس میکنم داستان اصلی میتونه حتی جذاب تر باشه حتما ادامه بده((72))((72))((72))((72))
@ayda 107432 گفته:
جالب بود شبیه کتابهای نویسنده های حرفه ای حس میکنم داستان اصلی میتونه حتی جذاب تر باشه حتما ادامه بده((72))((72))((72))((72))
خیلی ممنون از نظرتون. خوشحالم کردین.((98))