سلام.
کتابم رو خوندین و واقعا خوشحالم که خوشتون اومد و خواننده داشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم ایده رو با کمتجربگی و نثر و فضاسازی و محدود سازی، خراب نکنم تا حقمو ادا کرده باشم. نثر دارک شده یه جورایی، و داستان تیره و گنگه. میخوام روشن و خوندنی بشه، داستان منسجم میشه و شخصیتها حذف و اضافه میشن. خط داستان مشخص میشه، نکات و اشتباهات ریز اصلاح میشن، خلاصه بهتر میشه. امیدوارم منتظر بمونید، هر جند زیاد طول نمیکشه. من روزی چند ساعت وقت میذارم
با پونزده تا فصل بر میگردم
البته شاید هم کمتر :دی
اصل داستان همون قبلیه ولی نثر بهتر و اتفاقات زیباتر شدن
منتظر بمونید.
وااای گفتی!
باش لمروز برم خونه فصل جدید میدم
کم کم دارم از خودم ناامید میشم!
احساس خیلی حقیقیای بهم میگه خیلی چرت شده!
ولی من تا جلد سه مینویسم که ناقص نمونه!
و امیدوارم قلمم بهتر شه!
درسته، نقص خیلی زیاد داره، رویاهای بچگانه توش زیاده، فضاسازیش خوب نیست، خیلی فانتزی شده! خیلی رفتم تو فاز خاندان سلطنتی!
همهی اینا درسته!
و من سعی میکنم بختر و بهتر کنمش!
و امیدوارم کتابای بعدیم خیلی بهتر بشن. به خاطر همین سه ایدهی دیگمو فعلا منتشر نمیکنم تا خووووب فضاسازی بشن
ولی واقعا دارم ناامید میشم از این کتاب!
دعا کنید دیگه d:
آره دیگه واجب شد یه سر ببرمت اون طرف((51))
ایده ی نگارش و ایده های تخیلیش عالیه
بعضی از چیزهایی هم که گفته عالیه
ولی ریتم و نحوه نگارش افتضاحه جوری هستش که نمیشه خوند.
اگر سن ایمان 17 یا 18 بود کمی قبول میکردم
اگر میگفتی چند سال پیش قبول میکردم.
بدون استاد اینهمه حرفه ای
همه چیز خود خودش
جور در نمیاد.
با ایده عالیه داستان دلم میخواست خیلی بهتر بشه .
سه فصل خوندم واقعا بد بود.
امیدوارم جلوتر بهتر بشه.
سلام دوست عزیزم؛
همین الآن به همهی خوانندگانم بگم داستان در حال ویرایشه، همسن نکتهی سن هم لحاظ شده اتفاقا.
دلم نمیخواد ایدهام به خاطر بیتجربگی خراب شه، خیلی غیرواقعی و یه جورایی مسخره شده!
سن بالا میره، فضاسازی بهتر میشه، موضوع جمعتر میشه، داستان بازتر میشه و ...
ینی در کل خیلی بهتر میشه، چنتا شخصیت هم حذف شرم واقعا زیاد بودن. مردم عادی میان تو داستان و منحصرا مربوط به شاهزادگان نیست دیگه، منتظر باشید
کمتر از دوهفته، من دارم روز چند ساعت وقت میذارم، حالا تایپ و غیره جدا، ولی کمتر از دو هفته داستان ویرایش میشه انشاالله البته قول نمیدم، و خبر خوب اینکه فصلها خیلی بیشتر میشن
عارف کجایی.
بیا برو بوک پیج فصل های جدید رو آپ کن چند تا نظر هم واس داستانت دادن.
ای وای.
من هر روز سر میزدما
بیخی :دی
مرسی که خبر دادی محمد : )
یک تا ده هنوز ندادی بخونم؟
تا عید طول می کشه نوشتن تا فصل ده. همینا کم کم می شن چهارصد صفحه.
برو بذار
در دست ویرایش
سلام دست شما درد نکنه
برای سن هم بنظرم یک جوون بیست و دو بیست و سه باشه عالی میشه.
و اینکه منتظر میمونم تا ویرایش جدید
عارفه
فصلو میزاری یا بیام پنجه رو ازت بگیرم؟؟؟ :دی -____-
عه نرجسی
تو هم مگه میخوندی داستانو ؟
:دی
فعلا یه ده صفحه نوشتم
سلااام عزیزاااان!
به جاهای خوب رسیدیم!
یه فصل بیست صفحه
حتما نظر بدید. میخواستم بذارم ده فصل گفتم اینو بدم که نظر بدید عزیزان
فراموش نشه ها
اینم لینک:
امیدوارم باز هم صبر کنین
درود
کتاب جالبیه و ایده اش هم برام جذابه. حس کنجکاوی رو هم که فعال میکنه و فک میکنم داری خوب پیش میری، خداقوت!
من فصل یک ویرایش شده و فصل یک اولیه رو خوندم فعلا
اینکه سن شخصیتت بالاتر رفته بنظرم خیلی بهتر کرده وضعیت داستان رو.اینطوری بهتر میشه یه ارتباط قابل فهمی بین سن و شخصیتش رو درک کرد. فضای فصل اولیه و ویرایش شده هم خیلی فرق دارن. طنزی که وارد فضا کردی از نظر من باعث میشه فضای رمزآلود و پیچیدگی وضعیت شخصیت اصلی، خواننده (البته خواننده هایی که به این چیزا علاقه ندارن) رو سردرگم نکنه و کتاب دلپذیر تر بشه. نوع رابطه ی خواهر-برادری که استفاده کردی باعث میشه کسایی که تجربه اشو دارن بهتر با شخصیتا ارتباط برقرار کنن، ولی وجود اونجور شخصیتایی برای جنگجو ها و... برای من چندان قابل درک نیست که فک کنم مشکل خودمه!((200))
و یه چیز دیگه: مقدمه ی اولیه برای من خیلی قابل فهم تر از ویرایش شده بود و بهتر میتونستم یه درک نسبی از فضای داستان داشته باشم. مقدمه ی ویرایش شده کنجکاوی برانگیزه ولی میتونه کسایی مثل منو زیادی سر در گم کنه، که اینم میتونه مشکل خودم باشه!
سپاس برای کتاب جالبت. امیدوارم عالی بشه((48))
وااااای.
متشکرم از نظر زیبات ^^
دوستان عزیز نزدیک پنجاه صفحه تایپ شده بزودی قرار مسدمش. ینی فصل یک و دو ؛)
عزیزان ^^
سه تا فصل بیست صفحهای آمادهاس تا شب میذارم.
تو کانال هم هستن الآن. البته تازه کانالو زدم اصلا ممبر نداره :دی
آدرسش: