یک جمله در باره داستان:
آنگاه که زاده شود پسری از دو نسل، آنگاه است که ققنوس سفید باز خواهد گشت.
خلاصه:
داستان درباره پسریه که خانوادش توسط ارواح شیطانی از بین میرن و اون تازه متوجه میشه که تو چه دنیای عجیبی زندگی میکنه. دنیایی پر از جادو و جادوگری...
لیست فصول داستان شمشیرزن سیاه | لینکهای دانلود فصول | |
1 | شمشیرزن سیاه فصل اول | دانلود فصل اول |
2 | شمشیرزن سیاه فصل دوم | دانلود فصل ۲ |
3 | شمشیرزن سیاه فصل سوم | دانلود فصل ۳ |
4 | شمشیرزن سیاه فصل چهارم | دانلود فصل ۴ |
5 | شمشیرزن سیاه فصل پنجم | دانلود فصل ۵ |
6 | شمشیرزن سیاه فصل ششم | دانلود فصل ۶ |
7 | شمشیرزن سیاه فصل هفتم | دانلود فصل هفتم |
8 | شمشیرزن سیاه فصل هشتم | دانلود فصل ۸ |
9 | شمشیرزن سیاه فصل نهم | دانلود فصل ۹ |
دوست عزیزم ممنون بخاطر نظرت.
قول میدم حتما بهترش کنم.
سلام
مقدمهاش خوب بود.
الان شروع میکنم بخونمش🤓
ولی انتظار زیادی من نداشته باش
چون نقاد خوبی نیستم😋😎
سلام
با سرعت بالا پیش رفتم و الان صفحهی ۶ ام😁
تا اینجا چند تا چیز بنظرم اومد
۱. گویش ثبات نداره، تو یه جملهی بلند در یک خط گویشت هم محاورهای بود هم رسمی، تو کل مطالب همین طور بود و البته محاورهای بودنش خیلی بیشتر بود. دیالوگ بین افراد رو نمیگمها یه چیزایی مثل همون مقدمهی صفحه اول که انگار قرار بوده رسمی بیان بشه ولی حس میکنم محاورهایه.
۲. صفحهی ۳ یا ۴ دربارهی آسیابی که برادر بزرگتر توش کار میکنه؛ "از گندم گرفته تا جو" چطور بگم... خیلی درست نیست
باید اصلاحش کنی.
۳. پاراگراف اول ۵ شدیدا نیاز به اصلاحات داره. فعلش رو عوض کن، شاخ و برگ بده، اخه بدجور شبیه گزارش کار شده.
تا این جاش خوب بود
برم بقیهاش رو بخونم
تا بعد
مرسی بابت نقد
بابا هیچکی اینو نخوند؟
اخه با مغزم کار نمیکنه. بیاین یکم نقد کنید انگیزه بگیرم برم بهترش کنم. قبلی ها هم همشون رو استفاده کردم الان بهتر شده.
بابا سنی الله گلون بیدنه نقد الیون
منتظر نقدما ((203))((203))
سلام
میخوام یکم نظراتم رو بگم امیدوارم کارساز باشه:
اول اینکه داستان جذابه و خواننده رو دنبال خودش میکشه اما حس می کنم داره یکم سریع پیش میره
رمان شما یکمی داره زیاد به سمت کپی میره ، بعضی وقتا نویسنده ها داستان هاشون رو به سبک یه نویسنده دیگه مینویسن و توی این کار سبک کپی میشه نه عیناً اتفاقات و دیالوگ ها
من حس کردم یه سری از اتفاقات داستان های سفیر کبیر و هری پاتر تو داستان شما تکرار شده
یه سری از عبارت ها و کلمات اگه معادلشون استفاده میشد یا حتی به صورت دیگه نوشته می شد بهتر بود مثلا اون قسمت توی فصل 5 که گفته بودین "میدان سنگ فرش شده را به میدان طلا فرش شده تبدیل کرده بود " می نوشتین "میدان سنگ فرش شده به میدانی که با طلا فرش شده بود تبدیل شد" بهتر بود یا توی قسمت" از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که وقتی به وسط آنجا میرسید به یک دایره بسیار بزرگ تبدیل می شد." می نوشتین "از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که به یک محوطه دایره ای شکل بزرگ تبدیل می شد " متن قشنگ تر جلوه می کرد
@zkmk 107026 گفته:
سلام
میخوام یکم نظراتم رو بگم امیدوارم کارساز باشه:
اول اینکه داستان جذابه و خواننده رو دنبال خودش میکشه اما حس می کنم داره یکم سریع پیش میره
رمان شما یکمی داره زیاد به سمت کپی میره ، بعضی وقتا نویسنده ها داستان هاشون رو به سبک یه نویسنده دیگه مینویسن و توی این کار سبک کپی میشه نه عیناً اتفاقات و دیالوگ ها
من حس کردم یه سری از اتفاقات داستان های سفیر کبیر و هری پاتر تو داستان شما تکرار شده
یه سری از عبارت ها و کلمات اگه معادلشون استفاده میشد یا حتی به صورت دیگه نوشته می شد بهتر بود مثلا اون قسمت توی فصل 5 که گفته بودین "میدان سنگ فرش شده را به میدان طلا فرش شده تبدیل کرده بود " می نوشتین "میدان سنگ فرش شده به میدانی که با طلا فرش شده بود تبدیل شد" بهتر بود یا توی قسمت" از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که وقتی به وسط آنجا میرسید به یک دایره بسیار بزرگ تبدیل می شد." می نوشتین "از دروازه ورودی تا وسط ورزشگاه یک قسمت سنگ
فرش شده وجود داشت که به یک محوطه دایره ای شکل بزرگ تبدیل می شد " متن قشنگ تر جلوه می کرد
خیلی ممنون از نظرت حتما روش کار میکنم. و بهترش میکنم. اره این دو فصل اخرم زیادی مثل کپی ها شده اونم از سفیر ولی قول میدم درسش کنم. فصل ششم هم بزودی میزارم.
فصل ششم رسید:
با سلام
من منتقد نیستم که بخوام در مورد کتابتون نقد بنویسم، کار نقد هم نکردم که بگم تخصصی در این زمینه دارم پس تنها چیزی که میتونم دربارۀ کتابتون بیان کنم یک سری پیشنهاد هست که امیدوارم موثر باشن.
تازه خوندن فصل اول رو تموم کردم و اون مسائلی رو که بیشتر به چشم اومد براتون شرح میدم: نخست اینکه داستان شما روایت اول شخص رو داره و باید استانداردهای زاویه اول شخص در اون رعایت بشه. در بعضی جملات این استانداردها رعایت نشده بود، یه جورایی زاویه سوم شخص و اول شخص در این موارد اشتباه گرفته شده بودن که به نظرم نیاز به اصلاح داره. یک موردش درباره افعال هست، بعنوان مثال جمله: <> باید به این جمله تغییر پیدا کنه: <> و موارد اینچنینی دیگه ای که اگه متن رو مرور کنین می بینیدشون. اصولا در زاویه دید اول شخص چیزی که قطعیت داره اینه که راوی در داستان کشته نمیشه پس به کار بردن فعل "بود" و نظیر این افعال معنا نداره بلکه باید افعال زمان حال به کار برده بشه. در ادامه وقتی توصیف خانوادۀ نیک رو انجام میدادین هم چنین افعالی به کار برده بودین (با توجه به رده سنی داستانتون که نوجوان هست فکر نمی کنم داستان اونقدر تاریک باشه که خانواده نیک در ادامه کشته بشن) اما حتی اگه چنین اتفاقی هم بیافته، به کار بردن افعال گذشته در داستان اول شخص میتونه از همون ابتدا ادامه داستان رو لو بده و اسپویل کنه پس باز هم نباید به کار برده بشه. <> (او خیلی مهربان است و همیشه به من کمک میکند) به موارد مربوط به زاویه روایت داستان توجه بیشتری داشته باشین.
دوم اینکه توصیفات (چهره، عادت های اشخاص، جغرافیای سرزمین) رو خیلی سریع انجام دادین و سریع هم از کنارش رد شدین در صورتیکه اگه روایت داستان رو کش بدین و تعداد صفحات رو بیشتر کنید و یا توصیفات رو نگه دارین و زمانیکه لازمه ارائه بدین(توی فصول آینده یا صفحات دیگه) هم برای خواننده جا میفته و بهتر توی ذهنش می مونه و هم داستان شبیه به یک کتاب توضیحی و درسی نمیشه.
سوم اینکه اگه داستان فانتزی می نویسین حتما به این نکته توجه داشته باشین که نقشه سرزمین رو از قبل ترسیم کرده باشین و موقعیت جغرافیایی مناطق رو حفظ باشین(حتی اگه نقشه رو داخل فایل کتاب قرار ندین ولی خودتون همیشه داشته باشینش و همیشه پیش از نوشتن یکبار مرورش کنین) این کار خطر خطاهای سهوی در مورد موقعیت مناطق رو از بین میبره.
اینها موارد اساسی بود که به ذهنم رسید، یک سری جزئیات هم بود که اگه بخوام همه ش رو شرح بدم کامنتم خیلی طولانی تر میشه.
امیدوارم مفید واقع شده باشه. موفق و پیروز باشید.
داستان خوبیه اما احساس می کنم موضوعش یه کمی تکراری و کلیشه ای شده. در کل بگم که برای شروع قلم خیلی خوبی دارید و اگه سعی کنید از کتاب های فانتزی معروف برای بهتر شدن قلمتون بهره بگیرید پیشرفت خوبی پیدا می کنید. و اما یه نکته درمورد فصل ششم: فصل به طرز ناگهانی و غیرمنتظره به اتمام رسیده؛ در حالی که شما باید فصل رو طوری تموم کنید که خواننده رو ترغیب به خوندن فصل بعد کنه. برای مثال، استفاده از یه جمله که اطلاعاتی درمورد اتفاقات آینده در داستان ارائه می کنه باعث می شه آدم دلش بخواد هر چه زودتر فصل بعد رو بخونه.
امیدوارم ایراداتتون روز به روز کم تر و نقاط قوتتون بیش تر بشه.((48))
@Paris12 107060 گفته:
داستان خوبیه اما احساس می کنم موضوعش یه کمی تکراری و کلیشه ای شده. در کل بگم که برای شروع قلم خیلی خوبی دارید و اگه سعی کنید از کتاب های فانتزی معروف برای بهتر شدن قلمتون بهره بگیرید پیشرفت خوبی پیدا می کنید. و اما یه نکته درمورد فصل ششم: فصل به طرز ناگهانی و غیرمنتظره به اتمام رسیده؛ در حالی که شما باید فصل رو طوری تموم کنید که خواننده رو ترغیب به خوندن فصل بعد کنه. برای مثال، استفاده از یه جمله که اطلاعاتی درمورد اتفاقات آینده در داستان ارائه می کنه باعث می شه آدم دلش بخواد هر چه زودتر فصل بعد رو بخونه.
امیدوارم ایراداتتون روز به روز کم تر و نقاط قوتتون بیش تر بشه.((48))
ممنون بابت نظرت حتما درستش میکنم و اینکه هنوز فصل شش ویرایش نشده. برای همین اونطوریه. قول میدم درستش کنم.
سلام به نظرم داستان خیلی خامه و اطلاعات لازم رو به خوانده نمی ده موضوع که برای مثال کشته شدن پدر و مادر هست قابل فهم نبود باید توی توصیف شخصیت و فضا خیلی بیشتر کار بشه و چالش هم به وجود بیاد این داستان الان هیچ چیزی که خواننده را جذب کنه نداره ولی به هر حال ممنون
@lord of philosophy 107090 گفته:
سلام به نظرم داستان خیلی خامه و اطلاعات لازم رو به خوانده نمی ده موضوع که برای مثال کشته شدن پدر و مادر هست قابل فهم نبود باید توی توصیف شخصیت و فضا خیلی بیشتر کار بشه و چالش هم به وجود بیاد این داستان الان هیچ چیزی که خواننده را جذب کنه نداره ولی به هر حال ممنون
ممنون به خاطر نظرت. منم میدونم که فصلای اول تا سوم اونجورین. ولی از فصلای بعد بهتر شده. تازه اینم اولین رمانمه که دارم ادامش میدم. اگه کم و کاستی دیدین به پای بی تجربگیم بزارید. تازه قسمت هایی که مربوط به جادو هستن هم از فصل چهار به بعده دوست عزیز.
ممنون