نام داستان: افسانه آز: تالیور سابق، پیله دنیوی: مرگباز آینده.
نویسنده: محمد.ج
ویراستار: یکی که تو این سایت نیست. بعدا دست سیما و محدثه رو می بوسه.
صفحه آرا و طراح کاور جدید: رضا عشقی بوک پیج
ده تا فصل اول، به علاوه کاور داستان درست لحظه تحویل سال نو گذاشته می شن. یه جورایی عیدی به خواننده هایی هست که تعدادشون انگشت شماره. حجمش هم بالاست یکی دو روز سیرابتون می کنه. نقشه جهان داستان توی خود عید آماده می شه.
خب فعلا...
داداش
خیلیییییییی خفن بووووووووود😍😍😍😍😍😍
روانی شدم🤕🤕🤕😲😲😢😭
فصل ششم تا چند روز دیگه
...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل ششم تا چند روز دیگه
...
فصل ششم، پارت اول به پست اول افزوده شد.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دوستان فایل ویراستار نداشت. چند تا قسمت پاورقی توی متنه گفتم بگم که ببخشید پیشاپیش. و نمیدم. ویراستار خودمه اصن دلم نمیخواد کاراشو بدم کسی بخونه! اون فایل هارو می خوام نگه دارم و سینای بینوا رو، فرستادم سر فصل های یک تا پنج.
موفق باشید و از داستان اگه پتانسیلش رو داره لذت ببرید.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دوستان فایل ویراستار نداشت. چند تا قسمت پاورقی توی متنه گفتم بگم که ببخشید پیشاپیش. و نمیدم. ویراستار خودمه اصن دلم نمیخواد کاراشو بدم کسی بخونه! اون فایل هارو می خوام نگه دارم و سینای بینوا رو، فرستادم سر فصل های یک تا پنج.
موفق باشید و از داستان اگه پتانسیلش رو داره لذت ببرید.
سلام بر دمه.
دوستان زمین و زمان دست به دست هم دادن تا من نتونم بنویسم! از سردرد و اعتیاد به تلگرام گرفته تا فوتبال یا بهتره بگم میدون جنگ!
امروز رده بندی داشتیم با یک تیم فوق العاده قوی و مدافع ما هم که بعله من بودم...
یکی من میزدم ده تا اونا می زدن(آنچنان زیر تاقی گل زدم که صدای زنگ آهن تو گوش همه مونده بود). خلاصه بگم که علیلم ذلیلم!
از شانس خوبم فقط دست راستم سالم مونده انگشت راست و مچ دست چپم در رفته چندین و چند جا هم خراشیدگی دارم. خلاصه خواستم بگم الکی بهونه نمیارم الان دارم یه دستی و با تحمل درد دست و پام تایپ می کنم. شرمندتونم من یک ماه دیگه چند تا فصل رو با هم می دم. واقعا شرمندم.
ارائه بعدی تا فصل ده خواهد بود.
تخمین می زنم بیشتر از صد و پنجاه/شصت صفحه باشه.
تا اونموقع صبر کنید ممنون از عده معدود خواننده ها.
فصل شش چرا ایطوریه؟
ایول.
یک تا ده؟
وقتی بیاد حتما میخونم.
فعلا میبرم تا لینک کلی!
:دی
یک تا ده که بیشتر از سیصد صفحس(یاد بگیرید :دی).
گفتم فصل شش تا ده صد و شصتاس.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل شیش چطوریه؟
@Envelope 105195 گفته:
یک تا ده که بیشتر از سیصد صفحس(یاد بگیرید :دی).
گفتم فصل شش تا ده صد و شصتاس.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل شیش چطوریه؟
اهم اهم.
خو برادرم یک تا ده بده دیگه :دی
بعد هم هرکس داستانش و نوعش فرق داره، مثلا همین پادشاهی وحشت که کتاب خیلی قشنگیه و جلد اولش صد و خردهای صفحه بیشتر نداره! یا مثلا سرزمینهای ویران خودمون که بعضی فصلاش همینطورین!
حالا بیخیال این حرفا، خدایی کی یک تا ده میدی؟
برا فصل شش هم منظورم صفحهآرایی متفاوت بود، شاید هم با بقیه فرقی نداشت ولی من فقط یک رو دیدم صفحهآراییشو. حالا یک تا ده که نه، ولی یه لینک کلی بده در کل.
بعد یه چیز دیگه، چند فصله کل کتاب؟
بذارم تموم شه بعد بخونم؟ ینی منظورم اینه زیاد مونده؟
جلد یک بیشتر از صد فصله.
جلد دو بین پنجاه تا شصت.
جلد سه از جلد اول هم بیشتره.
اسماشون رو هم، راستش من اصلا برای شخصیت ها و خود داستان اسم خاصی انتخاب نکردم. اینها موقتی هستن می خوام بعدا همچین زیاد فکر کنم واسشون.
جلد اول بیشتر از دو هزار و پونصد صفحس حتی شاید از سه هزارتا هم بزنه بالا. تا وقتی هم تموم بشه دولت روحانی تمومه احتمالا پس بخش بخش بخون اگه می خوای.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
یک تا ده رو نمی دونم. می خوام بعد از رسیدن به فصل ده حدودا دو ماه روش کا کنم بعد دوباره شروع کنم به نوشتن. برنامه هم می ریزم برای انتشار. تا فصل ده که بدم، باقیش رو بخش بخش می ذارم. مثلا طوری که من برآورد کردم، تا آخر فصل چهارده بخش یک(پونصد صفحه) تمومه و لینک کلیش ارائه می شه. نمیدونم چقدر طول می کشه من الان فصل شیش رو که حدودا پنجاه صفحه بود تموم کردم، صفحه سی فصل هفت هستم.
پشتکارتو تحسین میکنم واقعا
واقعا همچین پشتکاری حتما خوندن داره، بخش بخش میخونم.
میگم مگه قرار نبود یک و نیم جلدی باشه؟
حالا من امشب خوابم میاد
فردا میشینم میخونم :دی
قرار بود جلد یو و دو باشه بینشون جلد یک و نیم. اما دیدم هزار و نهصد صفحه هم کم نیست خودش یه جلد مجزا می تونه باشه. پس گفتم داستان رو حروم نکنم و شد سه گانه.
ممنون که میخونی. این داستان حتی برایخودم هم غیر قابل پی شبیتیه که خالقشم. می گم غیر قابل پیشبینی، توی فصل های جلوتر می فهمید منظورم چیه هنوزم که هنوز ایده ها جدید به سرم می زنه و هی به افسانه آز که اسم موقتشه اضافه میکنم. هر روز هر روز داره حجمش بالاتر میره ولی من نمی تونم بنویسم. تمرکز بالایی می خواد زیاد نوشتن تویتابستون حتی روزی بیست و پنج صفحه هم نوشتم(خرچند بعدش پاک کردم. تمرین بود چون راضی نبودم).
نمیدونم کی تموم می شه فقط می دونم از پنج سال کمتر نیست.
یه فکر دیگه هم دارم که بکنمش شونزده یا هیجده جلدی که حالا باید روش فکر کنم.
خب شما که برا چند هزار صفحه نقشه داری، یه زحمتی بکش یه پاراگراف خلاصه هم اضافه کن به پست اول ((200))
خیلی میتونه توی جذب خواننده کمک کنه. اگر هدفتون اینه که خواننده خودش بخونه ببینه چیه موضوعش، اغلب حوصله ندارن چهار پنج فصل بخونن تا تازه بفهمن با چی طرفن برا همین یه چشم انداز کلی از کتاب میتونه خیلی مفید باشه.
پ.ن. اگه تصمیم گرفتی خلاصه بذاری لطفا واقعا یه خلاصه باشه ((200)) اخیرا مد شده بجای خلاصه متون ادبی میذارن که بیشتر شبیه نقل قولای انگیزشیه تا خلاصه داستان
مثلا اومده خلاصه گذاشته : دنیای سیاه مرا احاطه کرده، سرنوشت مرا به بازی گرفته، تقدیرم فلان شده ..... تسلیم نمیشوم....نمیدونم اکنون به پا میخیزم خیلی ممنونم که این همه اطلاعات از محتوای کتاب بهمون دادی ((200))
پ.ن.2: مدیونید اگه فک کنید خلاصه داستان کیانیک تو ذهنم بود موقع گفتن اینا ((200)) :-" (رحم کن من کنکور دارم :-")
خلاصه؟ من نمیتونم از داستان چیز زیادی بگم چون خب اسپویل می شه.
اما یه خلاصه در حدی که کسی نفهمه ماجراهای فصل های جلوتر رو می ذارم.