درود دوستان خب تصمیم گرفتم هر سه فصلی که می نویسم یک فصل برای خوانندگان بذارم تا هم دستم باز باشه و هم داستان پیش بره. کاور رو هم محمد مهدی عزیز زحمتش رو کشید که از همین جا ازش تشکر می کنم. دستت درد نکنه داداشم! مرسی.
خلاصه:
تنها همین را به یاد داشته باش! قلبی که ناقص باشد، به دنبال همتای خود می گردد. همتای تو خفته است؛ انتظار سخت تر از آن است که می پنداری. بـــســیار سخـــت.
هفت منطقه متفاوت، تشکیل شده در تاریخچه ای نامتقارن اما دارای اعتقادی متقارن. مناطقی که در روزگاران قدیم خوش، اما کنون محصور در ویرانی و خرابی بودند. زمانی که هفت شش شوند، پایداری مقاومت در هم می شکند. در اوج عشق ناب، اتحاد از هم پاشیده و تنها با جایگذاری حسی جدید به مأوا خواهند رسید. در زمان تعیین شده، هر یک از سرنوشت داران، راه خود را پیش گرفته تا به نیروی وجود خود دست یابند. تنها یکی زنده خواهد ماند، منتظر یا جستجوگر! هر یک که باشند، اتحاد را به ارمغان می آورد. از آن استفاده کن؛ تنها راه پیروزی اتحاد است ... اتـــحـــاد
مجموعه: افتخارهای مدفون شده
#اول: سایه های تزویر
در مورد تعداد جلد ها هم نمی دونم فعلاً. دارم می نویسم تا ببینم، شاید تو دوتا تمومش کردم.
پ،ن: داستان قبلی رو هم گذاشتم تو آب نمک تا یه راه حلی براش پیدا کنم. لینک فصول:
@mahta 74709 گفته:
خیلی جالب بود!
اصلا هم کلیشه ای نبود حداقل به نظر من!
فقط......موهای ارغوانی؟
با یه فصل نمیشه نظر داد خب!
بقیه ی فصلا رو بذار :-"
+جمله آخرشو دوست داشتم : دعا به خداوندگار بی قلبشان....
مهتا مگه مو قرمز ندیدی ؟ ارغوانی قرمز پررنگه به زرشکی میزنه فک کنم :-"
+ الان که سرچیدم انگار به بنفش متمایله
فصل اول تا سوم به پست اول اضافه شد ممنونم از همه
منتظر نظراتتون هستم
اول از محمد مهدی بابت کاور تشکر می کنم و بعد از یاسی عزیز ویراستارم از سایت بوک پیج
داداش یه انتقاد از کاور ، این کاور حال و هواش بیشتر به یه داستان با موضوع جنگ های صلیبی می خوره تا یه داستان فانتزی حماسی اینطور نیست ؟
چه کاور قشنگی!
خیلی قشنگه شده!!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چه کاور قشنگی!
خیلی قشنگه شده!!
ولی صلیبش یه حس ناجور به ادم میده می دونم می خواد القا کنه یه قبر فراموش شده( افتخارات مدفون شده) ولی اگه با موضوع داستان بیشتر هموخونی داشت بهتر نبود؟ مثلا یه معبد عجیب غریب خرابه؟
@Ajam 74734 گفته:
چه کاور قشنگی!
خیلی قشنگه شده!!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چه کاور قشنگی!
خیلی قشنگه شده!!
ولی صلیبش یه حس ناجور به ادم میده می دونم می خواد القا کنه یه قبر فراموش شده( افتخارات مدفون شده) ولی اگه با موضوع داستان بیشتر هموخونی داشت بهتر نبود؟ مثلا یه معبد عجیب غریب خرابه؟
معبد ؟ هوممم روش فک میکنم ... ممنون از انتقاد
مجید دیدم سه فصل گذاشتی رفتم فصل اول رو بخونم
هفت صفحشو خوندم بقیشو ایشالا بعد که برگشتم خونه ولی همینقدر که خوندم عاااااااالی بود
واقعا دمت گرم خیلی قشنگ نوشتی
واقعا خوب افرین افرین
موضوعشم خیلی خوب بود
والا کاور رو برای من باز نمی کنه
اهم ... دوستان اگه بجای اون قبره ، عکس معبد یا چیز مناسبی دیدین بگید لطفا ... فقط لطفا با اون رنگ بندی جنگ پایینش همخونی دلشته باشه یعنی تو مایه های قهوه ای باشه ((58))
واقعا ک!!!
الان انتظار داشتم کلی نقد و انتقاد ببینم!
بعد از من انتظار نداشته باشید دفعه بعد سه تا فصل با هم بدمااااااا بد بچه های بدددددددددد
)))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
بعد اینکه لطف کنید خوانده ام رو بزنید تا هر وقت فصل جدید اومد با خبر بشید
اقا خوندم خیلی عالی بود فقط چنتا نکته کوچولو
اول اینکه بعضی جاها اینقدر توصیف کم شده بود و یه دفعه ای اتفاق افتاد که ادم نمی فهمید چی شد و چطور شد
مثلا اونجایی که می زنن توی سر الکساندر تا یه صفحه بعدش
و چن جای دیگه
یه جا هم تا به یه حرفی وصل شده بود که مشکل ویرایشی بود
درضمن می شه فونتش رو عوض کنی؟؟
مثلا بکنیش آریل نروو یا ب نازنین خوبه
خدمتو که عرض کنم جز اینا خیییییییلی خوب بود افرین افرین کارت درسته
باشه محمد حسین درستش می کنم..
اون قسمتا هم که می گی کلا اینطوری می نویسم..دوست دارم بعضی جاها مجهول بمونه...
اما به وقتش توصیفات مناسب رو می دم...
یه عالمه نوشتم همه ش پاک شد!( (
عاقا من چن تا سوال دارم!:دی ( البته من مطمئنم به جای جواب یه چن تا جمله میگی و آدمو بیشتر گیج میکنی!)
اون جایی که ادموند و اون شش تا میرند توی جنگل, اون جنگل جزو قلمرو الدا حساب میشد??
بقیه به نکته ی خوبی اشاره کردن! موهای ارغوانی??!! ارغوانی اصن چه رنگی هست?!!:دی
راستی الدا چن تا رییس داره??!! تو مسابقه که ادموند شد رییس هفت تا قبیله, بابابزرگ شون هم که هست, یه ارباب براور هم که اسم بردی! مگه اینا چن تا رییس دارن???!
هممم فعلا فقط همینا به ذهنم میرسه! بازم با سوالات دیگه خدمت میرسم!:دی
+ و درمورد کاور, محمدمهدی کاورش خیلی خوشگله, ولی فک کنم یکم نامناسب باشه, مثلا یه جاییش آسمون با ابرهای بنفش (البته تا جایی که یادم میاد!) توصیف شده بود! یا رنگ موها و چشم هاشون خیلی متفاوت بود, به نظرت نباید این تفاوت هارو تو چشم بیاری??
راستی این صلیبه این وسط چیکاره ست??!:دی به چیز خاصی اشاره داره?!!:دی
راستی خداییش کاورت خیلی عالیییه! @m.mahdi
@PLUTO 74756 گفته:
باشه محمد حسین درستش می کنم..
اون قسمتا هم که می گی کلا اینطوری می نویسم..دوست دارم بعضی جاها مجهول بمونه...
اما به وقتش توصیفات مناسب رو می دم...
خب اخه ادم توی تصورش یه دفعه اختلل ایجاد می شه چون انگار یه تیکه ای اون وسط نیستش
مثلا زدن تو سر الکساندر بعد نفهمیدیم انداختنش تو گونی بردنش یا چجوری بردنش یا...کلا تصورش اصلا ممکن نبود فقط به یه شکل مجولی اینا زدن تو سرش
بعد با هم حرف زدن
بعد کنار ادموند بودن
کلا این وسط تصوری شکل نگرفت
می دونی چی می گم؟ا
اقا ممنون زود فصلای بعد رو هم بزاررررررررررررررررر
زوووووووووووووووود
@smhmma 74759 گفته:
خب اخه ادم توی تصورش یه دفعه اختلل ایجاد می شه چون انگار یه تیکه ای اون وسط نیستش
مثلا زدن تو سر الکساندر بعد نفهمیدیم انداختنش تو گونی بردنش یا چجوری بردنش یا...کلا تصورش اصلا ممکن نبود فقط به یه شکل مجولی اینا زدن تو سرش
بعد با هم حرف زدن
بعد کنار ادموند بودن
کلا این وسط تصوری شکل نگرفت
می دونی چی می گم؟ا
اقا ممنون زود فصلای بعد رو هم بزاررررررررررررررررر
زوووووووووووووووود
محمد حسین؟؟؟
کجاش گنگ بود؟؟ بابا ویلی عزیز انداخت رو کولش ال رو دیگه! بعد هم از همون جاده قبلی که ادموند و بقیه تو فصل اول ازش برگشتن... رفتن به جنگل! توضیح دادم دیه:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@azam 74758 گفته:
یه عالمه نوشتم همه ش پاک شد!( (
عاقا من چن تا سوال دارم!:دی ( البته من مطمئنم به جای جواب یه چن تا جمله میگی و آدمو بیشتر گیج میکنی!)
اون جایی که ادموند و اون شش تا میرند توی جنگل, اون جنگل جزو قلمرو الدا حساب میشد??
بقیه به نکته ی خوبی اشاره کردن! موهای ارغوانی??!! ارغوانی اصن چه رنگی هست?!!:دی
راستی الدا چن تا رییس داره??!! تو مسابقه که ادموند شد رییس هفت تا قبیله, بابابزرگ شون هم که هست, یه ارباب براور هم که اسم بردی! مگه اینا چن تا رییس دارن???!
هممم فعلا فقط همینا به ذهنم میرسه! بازم با سوالات دیگه خدمت میرسم!:دی
+ و درمورد کاور, محمدمهدی کاورش خیلی خوشگله, ولی فک کنم یکم نامناسب باشه, مثلا یه جاییش آسمون با ابرهای بنفش (البته تا جایی که یادم میاد!) توصیف شده بود! یا رنگ موها و چشم هاشون خیلی متفاوت بود, به نظرت نباید این تفاوت هارو تو چشم بیاری??
راستی این صلیبه این وسط چیکاره ست??!:دی به چیز خاصی اشاره داره?!!:دی
راستی خداییش کاورت خیلی عالیییه! @m.mahdi
آره کاور محمد مهدی عالی بود...کارش حرف نداره بچه پررو)
اون صلیب نشانه مرگه!
داستان فانتزی حماسیه، تو داستان فانتزی باید انتظار خرق عادت رو داشته باشی... موجودات عجیب و افسانه ای هستن، وقتی اینا هستن شخصی با موهای ارغوانی نمی تونه باشه؟؟ ارغوانی صورتی پررنگه(مایل به بنفش تیره رو به صورتی:دی )
الدا قلمرو داستان منه؛ یه چیزی مثل آردا. البته در اون حد بزرگ نیست اما می شه توش به خوبی مانور داد..کوهستان الوت بخشی از الداست.. شمال الدا رو اقیانوس آتش، مرکز سرزمین سرخ، جنوب شرقی کوهستان الوت و جنوب غربی رو جنگل سیاه تشکیل می ده. البته جنگل تا جلوی کوهستان پیشروی کرده:دی
کاور اصلا هم بی ربط نیست. البته درسته که جنگ انسان با انسان تو داستان نبوده اما من برنامه هایی برای داستان داشتم که به صورت اتفاقی با کاور محمد مهدی یکسان در اومده؛ خدا بده شانس)) کوهستان متشکل از هفت منطقه و برای هر منطقه یه رئیس هست... هر منطقه به ائین یکی از هفت خدا پایبنده... و دلیل تعدد استفاده از عدد هفت ... اعتقاد شدید و مقدس شمردن این عدد توسط خود این قوم هستش....
در حقیقت آسمون بنفش نبوده اما اگه منم به سرم همچین ضربه ای بخوره خب معلومه کور رنگی می گیرم:دی
بعد ببین اعظم... من شخصیت های زیادی رو خلق کردم چون هر کدومشون نقش مهمی دارن..کنترل این همه شخصیت و از همه مهم تر وصیف ظاهر و اخلاقشون خیلی سخته! من تو همین سه فصل اول 14 تا شخصیت آوردم طبیعیه فصلای اولیه رو برای معرفی اونا صرف کنم.
@PLUTO 74760 گفته:
محمد حسین؟؟؟
کجاش گنگ بود؟؟ بابا ویلی عزیز انداخت رو کولش ال رو دیگه! بعد هم از همون جاده قبلی که ادموند و بقیه تو فصل اول ازش برگشتن... رفتن به جنگل! توضیح دادم دیه:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
.
جون تو یکمی گنگ بود
برو بخونش
بدون اینکه از تصورات قبلیت استفاده کنی سعی کن با کلمات خودت تصور کنی
جدی یکمی توصیف بیشتر می خواد
@PLUTO 74760 گفته:
محمد حسین؟؟؟
کجاش گنگ بود؟؟ بابا ویلی عزیز انداخت رو کولش ال رو دیگه! بعد هم از همون جاده قبلی که ادموند و بقیه تو فصل اول ازش برگشتن... رفتن به جنگل! توضیح دادم دیه:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
آره کاور محمد مهدی عالی بود...کارش حرف نداره بچه پررو)
اون صلیب نشانه مرگه!
داستان فانتزی حماسیه، تو داستان فانتزی باید انتظار خرق عادت رو داشته باشی... موجودات عجیب و افسانه ای هستن، وقتی اینا هستن شخصی با موهای ارغوانی نمی تونه باشه؟؟ ارغوانی صورتی پررنگه(مایل به بنفش تیره رو به صورتی:دی )
الدا قلمرو داستان منه؛ یه چیزی مثل آردا. البته در اون حد بزرگ نیست اما می شه توش به خوبی مانور داد..کوهستان الوت بخشی از الداست.. شمال الدا رو اقیانوس آتش، مرکز سرزمین سرخ، جنوب شرقی کوهستان الوت و جنوب غربی رو جنگل سیاه تشکیل می ده. البته جنگل تا جلوی کوهستان پیشروی کرده:دی
کاور اصلا هم بی ربط نیست. البته درسته که جنگ انسان با انسان تو داستان نبوده اما من برنامه هایی برای داستان داشتم که به صورت اتفاقی با کاور محمد مهدی یکسان در اومده؛ خدا بده شانس)) کوهستان متشکل از هفت منطقه و برای هر منطقه یه رئیس هست... هر منطقه به ائین یکی از هفت خدا پایبنده... و دلیل تعدد استفاده از عدد هفت ... اعتقاد شدید و مقدس شمردن این عدد توسط خود این قوم هستش....
در حقیقت آسمون بنفش نبوده اما اگه منم به سرم همچین ضربه ای بخوره خب معلومه کور رنگی می گیرم:دی
بعد ببین اعظم... من شخصیت های زیادی رو خلق کردم چون هر کدومشون نقش مهمی دارن..کنترل این همه شخصیت و از همه مهم تر وصیف ظاهر و اخلاقشون خیلی سخته! من تو همین سه فصل اول 14 تا شخصیت آوردم طبیعیه فصلای اولیه رو برای معرفی اونا صرف کنم.
حدسم درست بود! مرسی از توضیحاتت! الان من بیشتر گیج شدم!!! امممم نمیشه یه نقشه ی درست حسابی از قلمروی داستانت بکشی?!:دی من الان دارم شمال جنوب حساب میکنم ببینم چی کجا قرار میگیره!:دی
تو فصل سه یعنی الکس کور رنگی گرفته بود و توهم زده بود??!!! خو من از کجا میتونستم بفهمم! نوشتی که چشماشو باز کردو به آسمون تیره با ابرهای بنفش خیره شد! خو یه جوری باید مشخص میکردی که الکس الان تو توهمه! الان من یه مدته دارم تصور میکنم ابر بنفش با آسمون تیره چه شکلی ان!:دی
من با محمدحسین موافقم! یه کمی مبهم نوشتی! مخصوصا اون قسمتی که. تازه با سنگ زدند تو سر الکس و با هم دارن حرف میزنند ( فک کنم قبلا بهت گفتم!:دی)
راستی رییس های قبیله رو نگفتی! چرا سه تا رییس دارن??? این سه تا به ترتیب سن مقام شون از هم بیشتره?? اول بابابزرگه بعد اون شخص مسن و بعد هم ادموند???!
بنفش تیره ی مایل به صورتی??!! مرسی از توضیح! من برم تصور کنم ببینم چه رنگیه!:دی