Header Background day #07
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

جلد اول سفیر کبیر: قدرت ذهن

221 ارسال‌
97 کاربران
810 Reactions
69.6 K نمایش‌
Snap
 Snap
(@snap)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 606
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

سفیر کبیر

جلد اول: قدرت ذهن

پیشگفتار:

آن هنگام که آخرین بازمانده از دو قوم باستانی زاده می شود، آخرین پیشگویی به حقیقت می پیوندد. سرنوشت تغییر می کند و دروازه های آینده به روی محارم بسته می شوند. حقیقتی تلخ شکل می گیرد، در آن هنگام حقیقت شکلی تازه به خود می گیرد. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته می بیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال انگیز... که هر کاری در آن ممکن است، پس به واسطه قدرتی ناخواسته قدرتی را می دزدد. در آن دم تقدیر همگان عوض می شود و سیاهی ...

  • جلد یک و نیم و تا حدودی جدا

سلام

خوبید؟ در مورد داستان اینکه نیاز هست یه جلد هم مرتبط و هم جدا نوشته بشه که یه چیزایی رو روشن کنه، چون با توجه به زاویه دید ، محدودیت دارم و نمی تونم یه سری از حقایق رو روشن کنم. البته خیلی راحت میشه توجیه کرد اما مسائلی هست که با توجه به اتفاقات جلد اول نیاز هست یه توضیحاتی داده بشه. همینجا نظرتون رو در مورد کاور بگید، این پیشگفتار هم که دیگه تابلو هست. البته تکه ای از داستانه مثل سفیر کبیر، حتما در مورد جادوگر ریشه و کاور نظر بدید، ممنون.

تالارگفتمان 2

آنگاه که دوران کهن خاتمه و دوران نو آغاز شود و ماه قدیم در آغوش ماه جدید ناپدید شود. آخرین فرمان منتِس اجرا خواهد شد، دروازه های سرنوشت برای آخرین بار به روی محارم گشوده خواهند شد و آینده در مسیر پر از ابهام قرار خواهد گرفت. آنگاه که وارث میراث کهن انتخاب شود، فَتوم برای آخرین بار بیدار خواهد شد تا جدال آخر زمان را نظارگر باشد. جدالی خونین میان بازماندگان روی خواهد داد، در حالی که تقدیر در آخرین سپیده دم سرخ رقم خواهد خورد.

تالارگفتمان 3

پیشگفتار:

چه کسی باور می‌کرد که یک مرگ به چنین فاجعه عظیمی بدل شود، خون ریخته شده بر زمین مهم‌ترین راز این دنیا را آشکار کرده بود. زمین و زمان به لرزه درآمده بود، باید به کسی خبر می‌دادم، اربابان فراموش‌شده، باشکوهی باستانی از زندان ابدی خود آزاد و از میان شکافی که در پهنه آسمان ایجاد و امتداد آن به زمین می‌رسید، به‌سوی دنیاهای بی‌کران رهسپار شده بودند؛ اما بی‌آنکه خود بدانند، نیرویی مخوف و اهریمنی با زیرکی آنان را همراهی می‌کرد. شاید هم آن‌ها، آن نیرو را همراهی می‌کردند. مطمئن نبودم، تنها اطمینانم بوی مرگی بود که در فضا پیچیده شده بود. گویی خالق تباهی آزادشده بود. به درون تاریکی زل زده بودم و وقتی او از آن میان خارج شد، نفسم بند آمد. او ... خشایار بود.

توجه: در مورد کاور و همینطور ذهنیتتون در مورد پیشگفتار نظر بدید. البته یه نکته، این متن و کاور رو هر کجا دیدید همون جا تو همون سایت نظر بدید. ممنون. فصل اولم برای پنج شنبه هفته بعد، طبق گفته های قبلی. تشکر از پست اول یادتون نره. همچنین روی قسمت خوانده ام پست اول کلیک کنید تا در صورت بروز رسانی مطلع بشید. ممنون.

  1. فصل بعدی در کار نخواهد بود، همانطور که گفتم اول جادوگر ریشه بعد آوای مرگ؛ پس اگر خواستید فصل رو نخونید.
  2. هر کسی گفت سینا می خواد فصل بذاره و اینکه فصل بهش دادم؛ اصلا باور نکنید.
  3. کسانی که از اعتمادم سوئ استفاده کنند، خب خودشون ضرر می کنند.
  4. از کسانی که کمک کردن هم تشکر می کنم.
  5. داخل سایتم آپ نکنید، لینکش رو چون قرار نیست فصل بعدی در کار باشه.
  6. در آخر هم امیدوارم از این فصل لذت ببرید.

   
m74، fidlis، Death-master و 84 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
 

سلام.

مرسی از فصل توپی که دادی سینا!

خب، بر خلاف نظرات دوستان که می گن داستان بیشتر به جادوگر ریشه می کشید(شرمنده دوستان :دی ) به نظرم اصلاً ربطی به جادوگر ریشه نداشت. کاملاً در مورد سفیر کبیر بود اما از زاویه دید یه شخصیت دیگه. هر کی بود مطمئنم که آلفرد نبود. آلفرد هنو تو حپروته:دی

والا با توجه به بعضی از قسمتا حدس می زنم که تیامت باشه. یعنی بعضی جاها هست که این حدس رو قوت می بخشه.

در مورد نثر داستانت هم به نظرم فرق کرده. قبلاً کل داستان نثر سبک و روان تری داشت اما این فصل نشون می ده که سعی کردی هم روند داستان و هم نثرت رو رازآلود کنی؛ به احتمال زیاد این جلد نصف قبلی باشه یا شایدم کمتر. ولی به احتمال زیاد مثل بسیاری از داستان ها جواب سوالات خیلی ساده هستن.

اوووم... من عاشق فصلت شدم اما به نظرم بهتر بود از جادوگر ریشه 3 ،4 فصل می دادی یه کم با اون آشنا می شدیم. چون آخه

بابا من الان می میرم از خماری فصل بعد(شرمنده لحن تغییر کرد :دی )

خلاصه، اینا از یه بار خوندن دست گیرم شد برم یه دو سه بار دیگه بخونم ببینم چند چندیم :دی:دی:دی

+

از اسم جلد دوم خوشم میاد((221))

و ممنون که از وقتت می زنی تا طرفدارات رو راضی نگه داری. دستت درست!

پ،ن:

کلاً من که یه کم گیج شدم، اما این احتمال هم هست که یکی از محافظان آلفرد باشه؛ به جز تیامت(اما حدس قوی تر همون تیامته). واقعاً کشتی مارو:دی 8 تا شخصیت حدس زدم یهو یه تیکه از داستان رو می خوندم که کلاً شخصیت رو پودر می کرد تو فضای ذهنم(اینم زبون نویسندگی :دی )...خخخخ..

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سینا جا داره دیالوگ یکی از کارتون های داداشم رو بگم:

به خاطر این ایده های خفنت، مغتو ماچ کن!تالارگفتمان 4تالارگفتمان 4تالارگفتمان 4تالارگفتمان 4


   
elena-elin07، smajid324، Snap و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
RaStar
(@rastar)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 144
 

من تو کل داستان فقط داشتم ب این فک می کردم ک این شخصیته ک از زبانش داستان داره گفته میشه کیه

و ی چشمم هم همش ب تعداد صفحات بود و خدا خدا میکردم دیرتر تموم شه!!!!!!

فصل خیلی جالب و قشنگی بود!

منم بیشتر حدسم ب اینه ک از زبان تیامت باشه

اما باز مطمئن نیستم

امیدوارم زودتر فصل بدی!مرسی از زحماتت !فوق العاده بود!


   
elena-elin07، mj، smajid324 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
draGonh_762
(@dragonh_762)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 74
 

@smhmma 59578 گفته:

یه چیز عجیبی هم که بود هفت روز به وقت زمین بود که وارد این دنیا شده بود

اگر برای ادمایی که روی زمین بودن هفت روز طول کشیده بود پس این ماجرا هایی که توی این فصل بود باید خیلی خیلی قبل از این باشه که الفرد به بلوغ برسه.

درواقع باید هفت روز بعد زمانی باشه که الفرد روح رو وارد بدن فافنیر کرد و بعد فرستادش به این بعد

پس سالهای زیادی باید اینجا زندگی کنه تا زمانی که الفرد به بلوغ برسه درسته؟؟

اونجوری شاید بشه صدها سال

عجیبه برام

اگه دقت کرده باشید تو صفحه ی 29 میگه:"از زمانی که خاطراتم

را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که د ر زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل

خود بودم."

پس یعنی این ماجراها مال بعد از تولد آلفرده.تنها کسی هم که خاطراتش رو بدست آورد تیامت بود

حدس من تیامت بود ولی بخاطر اینکه تو صفحه ی آخر فافنیر رو "جناب" خطاب کرد یکم شک کردم.

من هنوز تو کفه این جمله ام.((225))

"لعنتی، من هرگز کسی را دستگیر نمیکردم. حتی اگر هم میخواستم، نمیتوانستم"

ولی به احتماله 90 درصد تیامته.


   
elena-elin07، mj، smajid324 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Snap
 Snap
(@snap)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 606
شروع کننده موضوع  

فعلا جواب نمیدم، منتهی کاری به ذهنیت دیگران نداشته باشید. دقیقا به نه دلیل می تونید ثابت کنید که این فرد کی هست، والا سخت نیستا!!

نظرات هم که بیشتر شد اینجا همه رو با هم جواب میدم. ممنون


   
mj، draGonh_762 و فسیل واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

@draGonh_78 59909 گفته:

اگه دقت کرده باشید تو صفحه ی 29 میگه:"از زمانی که خاطراتم

را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که د ر زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل

خود بودم."

پس یعنی این ماجراها مال بعد از تولد آلفرده.تنها کسی هم که خاطراتش رو بدست آورد تیامت بود

حدس من تیامت بود ولی بخاطر اینکه تو صفحه ی آخر فافنیر رو "جناب" خطاب کرد یکم شک کردم.

من هنوز تو کفه این جمله ام.((225))

"لعنتی، من هرگز کسی را دستگیر نمیکردم. حتی اگر هم میخواستم، نمیتوانستم"

ولی به احتماله 90 درصد تیامته.

خب در کل فصل واقعا پیچیده ای بود به این راحتی نمیشه گفت

من باید یه بار دیگم بخونم

شایدم دوباره دیگه تا بتونم بیام و جواب بدم ولی به نظرم احتمال اینکه تیامت بوده باش کمه

درمورد تولد الفرد هم شاید منظور دقیقا این چیزی نیست که تو فکرشو می کنی

تیامت به دنبال چگونگی پیداش نسل خودش نبود

درضمن قدرت و نشان های تیامت نشون می داد که اون یه شاهزاده ی این دنیا هست پس به نظرت یکمی عجیب نیست که بشه مشاور یکی از مناطق این دنیا؟؟

ولی بازم نمیشه قضاوت کرد باید چند بار دیگم داستان رو بخونیم

در اخر سینا لطفا اگر می خوای اول جادوگر ریشه رو بزاری تندی بزارش که حداقل اونو بخونیم

لطفا یکمی رحم کن به حال ما


   
elena-elin07، mj، smajid324 و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
draGonh_762
(@dragonh_762)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 74
 

@smhmma 60005 گفته:

خب در کل فصل واقعا پیچیده ای بود به این راحتی نمیشه گفت

من باید یه بار دیگم بخونم

شایدم دوباره دیگه تا بتونم بیام و جواب بدم ولی به نظرم احتمال اینکه تیامت بوده باش کمه

درمورد تولد الفرد هم شاید منظور دقیقا این چیزی نیست که تو فکرشو می کنی

تیامت به دنبال چگونگی پیداش نسل خودش نبود(از زمانی که خاطراتم

را به یاد آورده بودم و با اتفاقاتی که در زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل

خود بودم)

درضمن قدرت و نشان های تیامت نشون می داد که اون یه شاهزاده ی این دنیا هست پس به نظرت یکمی عجیب نیست که بشه مشاور یکی از مناطق این دنیا؟؟(فکر کنم تیامت شاهزاده ی سقوط کرده باشه آخه مادرش رو کشته بودن.حتما دنباله سر اینم هستن)

ولی بازم نمیشه قضاوت کرد باید چند بار دیگم داستان رو بخونیم

من چند تا از دلایلی که فکر می کنم تیامته رو میگم.

1-اشاره می کنه به خواهرا و برادراش

2-یه جا دیگه میگه که"از زمانی که خاطراتمش

را به یاد آورده بودم..."

3-رنگه چشماش

4-شباهته قدرتش با عالیجنابش که من فکر می کنم آلفرده

5-یه جا میگه "مجبور شده بودم تا چشمم را روی تمام داشته هایم ببندم و برای تحقق آرزوی دیرینه ام به این

مکان غمزده بیایم." که به نظره من منظور از آرزویه دیرینه گرفتنه انتقامه مادرشه

6-صحبت کردن با جناب خشایار و آکاشا که تعداده کمی باهاشون صحبت کردند.

7-نسبت داشتن با یکی از اربابان شیاطین

8-صفحه ی 9و10 چند تا مورد هست که به تیامت بیشتر می خوره مثل احساسات فراموش شده ای که تو این مدت تجربه کرده بود

9-خصوصیات اخلاقیش هم به تیامت می خوره مثل اهمیت ندادن به کشتن،این که میخواست اون یارو رو مجازات کنه،بی صبریش،دقت کردن به جزئیات

حال کردید رفتم 9 تا مورد پیدا کردم((46))

ولی این موارد 100 درصد مختص تیامت نیستند

حتی امکان داره روحه سیاه داخل بدنه آلفرد باشه

2تا مورد هست که خیلی منو به شک انداخت 1-فافنیر رو جناب خطاب کرد2-صفحه ی 20 میگه:هرگز

تصور نمیکردم دلم برای نوشیدنیهای شیرین ماریلا تنگ بشود.

بازم میگم 90 درصد تیامته


   
elena-elin07، mj و Snap واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Pendragon
(@pendragon)
Estimable Member
عضو شده: 3 سال قبل
ارسال‌: 114
 

اقا یعنی واقعا متوجه نشدید طرف کیه دو حالت بیشتر نداره یا تیامته(که فکر کنم اون باشه ولی بازم خیلی شک دارم)یا جونیور ولسلام نامه تمام من باید یه بار دیگه کل جلد قبل و این یه فصلو بخونم تا بهتون بگم این طرف کیه ولی از این دوحالت خارج نیست


   
elena-elin07، mj، smajid324 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
RaStar
(@rastar)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 144
 

ی نکته ای بود توی کتاب ک احتمال این ک راوی کیه رو ب چند تا گزینه محدود می کرد

اون قسمت که احضار شده بود....نوشته بود "از زمانی که روحم به جسم برگشته بود. صداهایی بهمراتب قدرتمندتر از او را شنیده بودم که صدای او در برابرشان به وز وز یک پشه شباهت داشت."

ب نظر خودم یا تیامته یا ی محافظ جدیده ک امکانش کمه یا آدامزه که بازم چون خیلی چیزاش جور در نمیاد بازهم احتمال اونم ضعیفه

تیامته فکر میک نم ازهمه بیشتر بهش بیاد!

مخصوصا که در مورد اون دنیا که اسمش دنیای کهربا بود گفته بود که دنیایی که من می شناختم فقط زیبایی بود وبس

که چون ی شاهزاده دنیای سیاه بوده میتونسته اونجارو بشناسه

((225))((225))

الان دقیقا این شکلی شدم((113))((113))((113))

:|


   
elena-elin07، smajid324، mj و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Snap
 Snap
(@snap)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 606
شروع کننده موضوع  

چه جنجالی به پا کردید سر این فصل ها، یعنی می ترسم جواب بدم. میگم بذار فعلا یک هفته بگذره بعد بیام جواب بدم. بقیه چی، بقیه نامرئیند؟ انتظار بیشتر اینجا هست ها((212))


   
elena-elin07، StormBringer، smajid324 و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
the ship
(@the-ship)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 366
 

سلام. من هی گفتم نخونم فقط یه فصله بعد می مونی تو خماری، آخرش نتونستم طاقت بیارم خصوصا که من همین تابستون قدرت ذهنو خوندم.

وای یعنی ممکنه تیامت باشه؟من عاشق تیامتم، از آلفردم بیشتر دوستش دارم خیلی شخصیت دوست داشتنیه.

خیلی خیلی نگارش داستان نسبت به کتاب قبلی بهتر شده بود. عالی بود. من که خیلی لذت بردم. دستتون درد نکنه. فقط حیف که همین یه فصل بود.

بازم مرسی.

یادم رفت بگم، به نظر منم تیامته حالا ببینیم تا کیه.


   
elena-elin07، mj، draGonh_762 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mj
 mj
(@vanted)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 40
 

به نظر من تیامته چون وقتی داشت از راهروی قصر رد میشد گفت موجوداتی توی تاریکی وجود دارن واینکه تاریکی مثل نور براش روشن بود البته شایدم اشتباه کنم ولی در کل آقا سینا دستت درد نکنه ممنون


   
elena-elin07، draGonh_762، smajid324 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
smajid324
(@smajid324)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 529
 

سینا جان کاش زمانی که میخوای فصل بعد رو بذاری منظورم بعد از این که جادو گر ریشه رو گذاشتی چند فصل بزاری این جوری یکم از ابهام راوی داستان از بین میره و خواننده خودش رو با راوی وفق میده((225))


   
elena-elin07، ehsanihani302، Snap و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Snap
 Snap
(@snap)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 606
شروع کننده موضوع  

جادوگر ریشه ربطی به داستان نداره، یکی از بچه ها یه حدسی زد ولی کلا از اول با ذهنیت اشتباه داستان رو خونده بود.((205)) نظرات همه رو می خونم ها، بعدا یکباره جواب میدم. ((220))بعد من به این راحتی ها تحریک نمیشم تا یه فصل یا چند فصل از اون رو بذارم. ((212))آخرشم مثل این میشه، بعد کی می خواد این وسط جواب گو باشه.((61)) همه میگن خب سینا خوب بود، فصل بعد کی میاد((127))


   
elena-elin07، ehsanihani302، the-ship و 7 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mahmoudani
(@mahmoudani)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 157
 

این یه فصلی که دادی عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود

حیف که کم بود

اولش خواننده می مونه که این راوی کیه؟؟؟؟

مث کتاب اول آلفرده یا نه که وقتی جلوتر میره قشنگ معلوم میشه

نحوه نوشتنت واقعا قشنگه

ما هم منتظریم تا فصل دهی جا دوگر رو شروع کنی


   
elena-elin07، ehsanihani302، Snap و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ملکه سرخ
(@fateme)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 806
 

مو هم بالاخره خوندم فصلو... فصلي بود بس جالب بس!!

يكي از نكاتي كه به نظرم اومد پخته تر شدن قلم سينا بود...منظورم اينه كه خيلي نويسنده ها هستن كه سال هاي سال مينويسن و باز وقتي اولين كتابشونو با اخرين كتابشون مقايسه ميكني تفاوت چنداني حس نميكني... اما چيزي كه هست تقريبا اين پيشرفت نوشتن و خلاقيت رو تقريبا توي فصل به فصل داستان سينا ميشه ديد و توي اين فصلم كه خيلي واضحه...

چيز جالب ديگه اي كه توي اين فصل بود قدرت استفاده از دو نوع نگارش كاملا متقاوت بود... بخش اول فصل كه در واقع كابوسي حقيقي بود نگارش كاملا متفاوتي از باقي داستان داشت... توي بخش اول از توصيفات ادبي بيشتري استفاده شده بود در صورتي كه استفاده از اين توصيفات رو ميشه گفت تقريبا اصلا توي بخش دوم ديده نميشد و جاشو به يه توصيف عادي داده بود كه خب باعث ميشد كاملا ادم در شخصيت اين شخص مجهول واضح فرو بره و دنيا رو از ديدگاه اون ببينه... خيلي خوب تونسته بود دنياي كاملا مجهول رو كمي تا قسمتي به ما بشناسونه و اين كار رو نه تنها با فضاي داستان كه كامل متصور پذير بود انجام داده بود بلكه با شخصيت ها هم بعينه همين كار رو انجام داده بود...

چيزي كه توي داستان سينا دوست دارم اينه كه تنوع زياده... مثل اكثر فانتزي ها نيومده تنوع و توصيفات گروه هاي مختلف رو حذف بكنه بلكه اجازه ميده تو دنياي متنوع و رنگاوارنگي داستان بخونيم...

اين مجهوليت شخصيت اصلي هم خوب دراومده بود... نشانه هايي براي شناسايي اش بود و اين درست همونطوريه كه يك عامل مجهول در داستان بايد باشه...

با وجود تموم اينها هميشه جا واسه ي پيشرفت هست:d مردم راضي بشو نيستن كه نيستن و سيناي بيچاره هم گير يه جماعت بني اسراييلي افتاده كه مثل جلاد داريم پوست از كله بيچاره ميكنيم...

((218))

بهرحال نكته ابن جاست كه اگه ادم ببينه كسي پتانسيل بهتر شدنو نداره و چرت غيرقابل تحملي نوشته خب طبعا وقتشو هم نميزاره كه اون كار رو نقد كنه و چيزايي كه به عقلش ميرسه رو به نويسنده بگه.... اما خب پتانسيل بهتر تر تر تر تر شدن تو سينا هست واسه همينم هي گير ميدم به بدبخت!!!

از نكاتي كه جاي پيشرفت داشت توصيف لباس ها و فضاهاست... توصيف كلي خيلي خوبي بهمون داد و قشنگ الان اين جاي جديد-كهربا- برام قابل تصوره كه اين خودش خيلي خوبه اما طرح كلي در كل داستان ثابت باقي خواهد موند... ما يه سري جزييات هم لازم داريم كه فقط و فقط مربوط به اين فصل. باشه تقريبا... حتي ممكنه عموميت هم داشته باشن اين جزييات مثلا الان ما اطلاعي راجع به فضاي جامعه اين شهر كهربا نداريم: بيشترا موجوداتي انسان گونه هستن يا شياطين مختلف؟ شايدم در جوار هم همزيستي ميكنن؟

چطور لباس ميپوشن اين اهالي محترم؟ هوا چطوريه؟ سرد؟ گرم؟ خشك؟ افتاب هست يا همه جا ابره؟ فضاي شهر چه شكليه؟ ساختموناش بلندن يا كوتاه؟ سنگيه يا چوبي و كلبه اي؟ حتي كافه بار چه بويي ميده؟ جمعيت زياده اونجا؟ اگه اره چرا؟

حالا حتما لازم نيست تموم اينايي كه گفتم تو فصل يك ذكر بشه ها! صرفا يه ياداوري بود كه حالا تو همين فصلاي اوليه بهش پرداخته بشه چون اگه ما اين شهر رو شهري مثلا هميشه ابري متصور بشيم و بعدا شونصد صفه جلوتر بگي نه اكثرا افتابيه خب ضربه بدي به تصورات خواننده ميخوره...

يه سري مشكلات نگارشي و اينا هم بود كه خصوصي به خودش گفتم اما سرجمع فصل بسيار دلنشيني بود من كه از خوندنش لذت بردم مرسي سينا خسته نباشي!!

قابل توجه دوستان: اصولا وقتي خييييييييلليييييييي منتظر يه چيز باشن و هي بگن فصل بده فصل بده قاعده اش اينه كه وقتي نويسنده بينوا فصلو گذاشت بازم ابراز وجود كنيد و نويسنده رو با حضورتون دلگرم كنيد...

خخخخخخ يه كاري نكنيد من راه حل هاي شيطاني ياد سينا بدما!!!!! بدو بدو نظر بزار كه هرچي هم نظر بخوره كمه.... تجربه ثابت كرده مقدار نظرات تاثير مستقيمي روي سرعت فصل دهي نويسنده داره....حالا خود دانيد!!((73))((73))


   
elena-elin07، Snap، draGonh_762 و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 7 / 15
اشتراک: