Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

اندراحوالات دختری در روستا

84 ارسال‌
25 کاربران
260 Reactions
40.9 K نمایش‌
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

روز اول مهر خود را چگونه آغاز کردید؟

به نام خدا،

با فحش!

(و البته سوال این که: کی این وقت روز پا می‌شه بره کار کنه آخـــــــــــه!)

از در خونه که رفتم بیرون، آفتاب تازه زده بود، یه جوری که هنوز شبنم روی گل‌ها هنوز بخار نشده بود. یکی من بیدار بودم، یکی شاتر نونوا!

به ما گفته بودن مینی‌بوس یه ربع به 7 حرکت می‌کنه. من 7 رسیدم، فکر کردم همه رفتن. حقیقت امر این بود که هنوز هیشکی نیومده بود!

80 کیلومتر سوار بر مینی‌بوس!

تازه توی سربالایی‌ها اگه پیاده می‌شدیم و مینی‌بوس رو هل می‌دادیم، زودتر هم می‌رسیدیم!

بنده صبح شیر خورده بودم، وقتی رسیدیم مقصد داشتم کره بالا میاوردم!

حالا بماند که یه قبرستون روبه‌روی مدرسه‌ست و هر بار نگاهش می‌کنم، سرنوشت چند ماه آینده‌م میاد جلوی چشمام!

اولین ری‌اکشن من در بدو ورود به مدرسه:

- در ظاهر: :)

- در باطن: ووووووووووی ((5))((5))((5))

آخرین ری‌اکشن من هنگام خروج از مدرسه:

غلط کردمممممم ((227))((227))((227))

شاگردهای دخترم معتقدن که پسرا یه مشت عوضی وحشی هستن و نباید توی کلاس باشن، شاگردهای پسرم هم معتقدن که دخترها یه مشت لوس ننر بد‌دهن هستن و نباید توی کلاس باشن.

تا کنون تمام تلاش‌های این‌جانب در راستای ایجاد آشتی، یا جهنم و ضرر، ایجاد یه آتش‌بس به بن‌بست خورده!

یه شاگرد دارم، اسمش دیاره (پسره). بعدا مفصل شرح حالش رو براتون می‌گم ولی بدونین که از دیوار راست بالا میره، از پنجره می‌پره بیرون، مقنعه‌ی دخترها رو می‌کشه، به دسته‌ی صندلی و میز نیمکت و جوهر خودکار و دفتر بغل‌دستیش هم رحم نمی‌کنه. مدام از دخترها کتک می‌خوره، اما می‌خنده و تلافی می‌کنه (that's my boy)! حالا از همه هم زرنگ‌تره :| خیلی هم به من احترام می‌ذاره :| کلا به جز من و معاونین مدرسه، بقیه رو آدم حساب نمی‌کنه :|

آقا این چه وضعشه! شاگردهام با هم کردی صحبت می‌کنن، کردی دعوا می‌کنن، کردی تیکه می‌ندازن، خلاصه همه چی کردی، منم اون وسط هویج‌وار نگاهشون می‌کنم فقط :|

یه بار گفتم به من هم باید کردی یاد بدین، یکی از دخترها گفت بذارید من یاد بدم. بعد چشمتون روز بد نبینه! یه جمله گفت که فقط گفتنش برا خودش دو دقیقه(!) طول کشید، بعد برگشته به من میگه: خب حالا تکرار کن!

من: ها؟

دختره: (دوباره جمله رو تکرار کرده)

من: ها؟

دختره: (برای بار سوم جمله رو تکرار کرده)

من: خب بچه‌ها بفرمایید زنگ تفریح، منم برم قولنجمو بشکونم :|

حالا باز این خوبشه!

همکارم یه شاگرد داره که با انگشت وسطیش اجازه می‌گیره!

تصور کنین دارید درس می‌دید، برمی‌گردین که بپرسین بچه ها کسی سوالی داره؟

یهو چشمتون میفته به یه بچه که با این طرز اجازه گرفتن، دستشو برده بالا.

نیت بچه صاف و ساده‌ست هااا، این شکلی یاد گرفته و عادت کرده، ولی امان از ذهن شما!

به زودی با خاطرات بیش‌تری خدمت خواهم رسید :)

قسمت دوم

#10

قسمت ششم

#35

قسمت دهم

#55

قسمت سوم

#14

قسمت هفتم

#40

قسمت یازدهم

#57

قسمت چهارم

#17

قسمت هشتم

#45

قسمت دوازدهم

#66

قسمت پنجم

#28

قسمت نهم

#50


   
H20، رضا، ezrail و 12 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

@mixed-nut 105721 گفته:

تاپیک خاک گرفته |:

این خاطره مال پارساله.

جمیعا فکر می‌کردیم دیگه کسی بعد چهارشنبه‌سوری مدرسه نیاد، چون مدارس شهر تعطیل شده بودن و کسی نمی‌رفت. برای همین فرداش پاشدیم رفتیم مدرسه تا صورت‌جلسه کنیم که کسی نیومده، ما هم رفتیم...

لکن جمیعا اشتباه فکر می‌کردیم |:

تصور کنین کلاس من که در روزهای عادی 2 تا 3 نفر غایب اره، اون روز همه حاضر بودن |:

اولین ری‌اکشن من در مواجهه با این صحنه: «واسه چی اومدین؟!» و تمام کلاس‌ها همین وضع بود. مثلا کلاس سوم که همیشه‌ی خدا نصفش غایبه، اون روز یک نفر غایب داشت. ما معلما همه پوکرفیس شده بودیم. همه‌ی کار و زندگیمون مونده بود، به امید این‌که بچه‌ها نیان تا ما هم نیایم، ولی...

البته بچه‌ها منو خفه کردن با سوال «خانوم تا کی میایم؟» و منم خسته شدم از بس سربسته بهشون گفتم بچه‌های شهر یه هفته‌ست تعطیل کردن، شما دو روز مونده به عید اومدید مدرسه!

تازه یکی از دانش‌آموزای اول پرسیده بود: «خانوم تا دوشنبه (مصادف با 29 اسفند) میایم؟»

معلمش هم گفته بود: «برو بشین سر جات! این سوالای چرت و پرت چیه می‌پرسی؟» و وقتی دوستش گفته بود که از فردا نمیاد، ری‌اکشن معلم خداااا بوده: «آفرین پسرم، بمون خونه توی کارای عید به مامانت کمک کن ^____^»

با این حال، ما خودمون هم یک زمانی دانش‌آموز بودیم، کلا قلق دستمون بود.

برای همین هرکدوم چاره‌ای اندیشیدیم:

من از قبل میدونستم که بچه‌هام از معلم پارسالشون خوششون نمیاد. چندبار هم با استفاده از اسم همین شخص تهدیدشون کرده بودم :دی امسال اون معلم رفته بود یه روستا بالاتر و بچه‌ها هم اینو می‌دونستن. من هم از این موضوع سواستفاده کردم و با اولین پرسش که «خانوم شما تا کی هستین؟» جواب دادم: «من شنبه هستم، ولی جلسه دارم. شما هم اگه بیاید، می‌فرستمتون روستای فلان، کلاس آقای فلان!»

قیافه‌ها دیدنی بود! همه گرخیده بودن ((72))

دیار داد زد: «من دیگه نمیااااام!»

چند نفر هم تایید کردن و به این ترتیب قائله ختم به خیر شد :)

آموزگار یعنی عذرا :|

قشششنگ تو مثل یه فرشته از جانب خدایی براشون که نازل گشتی تا اونها ،معنای واقعی مدرسه بهشتی رو درک کنن:|

به امید روزی که تمام دبیران آینده، از عذرا الگو بگیرند((14))((94))


   
رضا، Azi، mmm20001378 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

@Leyla 105725 گفته:

بیا استاد یونی ما شو بات کلاس بردارم

((227))

قدم بزرگیه لیلا، ترسناکه!

@س.ع.الف 105724 گفته:

مال پارسال...آهان! عجبا((207))

تا 29؟ :/

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!

که این طور...میخواستین کلاساتونو ببچین!؟اونم به عنوان معلم!

اون وقت معلمای ما تا خود 28 میومدن 14 امم امتحان میگرفتن((104))

پیک بهشون دادی؟بگو که دادی!بگگووو((84))(خاطرات سالها در ذهنش مرور میشود!)

آخرش تا چندم رفتی؟((102))

اگه تکلیف بهشون ندادی حقت بود((85))

پیک چیه بابا، پیک که ممنوع شد خدارو شکر *____*

تا حالاشم مسئولین اشتباه میزدن پیک میدادن!

آخرش تا 26 رفتیم!

هرکی هم سر راه میدیدیم داره میره سمت مدرسه داد میزدیم برگردین! برگردین! ((42))


   
رضا، Leyla، mmm20001378 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mmm20001378
(@mmm20001378)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1717
 

دهه! همچین گفتی مال پارساله میخواستم بیام دعوا کنم تاحالا چرا نگفتی :| که یادم اومد همین سه هفته پیش میشه پارسال ((200))

یادم باشه در آینده برادرزادمو بیارم اون مدرسه عی که توش تدریس میکنی ثبت نام کنم :-" ((42))


   
رضا، momo jon و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

منم میخواااااممممممم((84))

یعنی پیک ممنوع شده بودا، ما 1800 تا تست فقط برا ادبیات بهمون دادن

تازه رشتمون هم ادبیات نیست

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

@س.ع.الف 105724 گفته:

مال پارسال...آهان! عجبا((207))

تا 29؟ :/

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!

که این طور...میخواستین کلاساتونو ببچین!؟اونم به عنوان معلم!

اون وقت معلمای ما تا خود 28 میومدن 14 امم امتحان میگرفتن((104))

پیک بهشون دادی؟بگو که دادی!بگگووو((84))(خاطرات سالها در ذهنش مرور میشود!)

آخرش تا چندم رفتی؟((102))

اگه تکلیف بهشون ندادی حقت بود((85))

خدا رو شکر که ما امتحانامون از چارشنبه این هفته شروع میشه

البته به صورت رگباری!


   
رضا و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
H20
 H20
(@seyed)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

سلام

شما یکم زیادی تنبل تشریف دارید همه کیفش به اینه که تا روز آخر رو بری

البته ببخشید ولی اگر من بودم می گفتم حتی اگه روز سوم عید هم اومدید میام

ولی یه امتحانی میگیرم که از ۴ بالاتر نیارید((104))((104))و تمام


   
رضا واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

تاریخ: سه شنبه، یه روز مونده به روز معلم

مکالمه ی من و دیار:

- خانوم؟

+ بله؟

- یادتونه یه بار یه زنجیر آوردم سر کلاس؟

+ نه.

- بابا ازم گرفتینش، گفتین مگه اینجا قهوه خونه ست؟

+ خب؟

- بعد گفتین نگه میدارین تا مدرسه تموم شه بهم بدین؟

+ الان میخوایش؟

- نه، نگهش دارین. کادوی روز معلم!


   
رضا، ملکه سرخ، mmm20001378 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

@mixed-nut 105824 گفته:

تاریخ: سه شنبه، یه روز مونده به روز معلم

مکالمه ی من و دیار:

- خانوم؟

+ بله؟

- یادتونه یه بار یه زنجیر آوردم سر کلاس؟

+ نه.

- بابا ازم گرفتینش، گفتین مگه اینجا قهوه خونه ست؟

+ خب؟

- بعد گفتین نگه میدارین تا مدرسه تموم شه بهم بدین؟

+ الان میخوایش؟

- نه، نگهش دارین. کادوی روز معلم!

وااااای خدا:)) الان خیلی وقته ک میخاستم ازت بپرسم روز معلم چیشد و چه شیطنتایی اتفاق افتاد ولی هی یادم میرفت.

خب این یه روز مونده به روز معلم بود. خود روز معلم چیشد؟ جشنی، بزن و بکوبی، شهیدی، مفقودالاثری چیزی رخ نداد؟ ((207))((48))


   
رضا، momo jon و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
girl.of.wind
(@girl-of-wind)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 56
 

((207))((207))((207))((207))وااای این دیار خیلیییی خوبه!!! روش جدیدی برای کادوی روز معلم اختراع کرد. حیف از امثال ما چیزی جز موبایل نمیگیرن وگرنه یه امتحانی میکردیم ببینیم معلم عزیزمون چقد خوشحال میشن از کادوشون...

راستی زنجیرت مبارک! خوب ازش نگه داری کن یادگاریه....

خب

روز معلم خود را چگونه گذراندید؟

و در پایان: خدا صبرت بده(و خیلی چیزای دیگه که برای زنده از مدرسه بیرون رفتن لازمه!)


   
رضا، momo jon و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

والا روز معلم که تعطیل بود. بعدشم ذاتا اتفاق خاصی نیفتاد.

شنبه که رفتم مدرسه، یه روز بارونی و سرد و مه‌گرفته، سرفه‌هام عود کرده بود، راننده هم انقدر بد رونده بود و ما رو کوبیده بود به در و پنجره که هم اعصابم تعطیل بود، هم کوفته و کبود شده بودم :|

خلاصه با سگرمه‌های توی هم وارد مدرسه شدم که هانیه پرید جلوم! با صدای زیرش جیغ جیغ کرد: خانوووووم دیر بیا سر کلاس، باشه؟

و چون حوصله نداشتم، فقط گفتم باشه.

یه کم بعد که رفتم کلاس، دیدم کلاسو تزیین کردن، یه سینی بزرگ کیک پختن و شربت درست کردن. یه گروه هم وایستاده بود دم در، به محض ورودم شروع کردن به خوندن یه شعر (البته آلان وسطاش شروع کردن به تولید عربده‌های نامفهوم که دو سه تا از دخترا به شکل تیم ضربت ریختن سرش و خفه‌ش کردن!)

غافلگیری عجیبی بود، فکرشو نمی‌کردم همچین برنامه‌ای داشته باشن، چون قبلش هرچی می‌پرسیدن روز معلم کیه، می‌گفتم تعطیله :))

خلاصه یه کم شعر خوندن باز، یه کم رقصیدن، پذیرایی کردیم و تمام :)

گفتم که اتفاق خاصی نیفتاد ((82))


   
رضا، momo jon، ملکه سرخ و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

@mixed-nut 105827 گفته:

والا روز معلم که تعطیل بود. بعدشم ذاتا اتفاق خاصی نیفتاد.

شنبه که رفتم مدرسه، یه روز بارونی و سرد و مه‌گرفته، سرفه‌هام عود کرده بود، راننده هم انقدر بد رونده بود و ما رو کوبیده بود به در و پنجره که هم اعصابم تعطیل بود، هم کوفته و کبود شده بودم :|

خلاصه با سگرمه‌های توی هم وارد مدرسه شدم که هانیه پرید جلوم! با صدای زیرش جیغ جیغ کرد: خانوووووم دیر بیا سر کلاس، باشه؟

و چون حوصله نداشتم، فقط گفتم باشه.

یه کم بعد که رفتم کلاس، دیدم کلاسو تزیین کردن، یه سینی بزرگ کیک پختن و شربت درست کردن. یه گروه هم وایستاده بود دم در، به محض ورودم شروع کردن به خوندن یه شعر (البته آلان وسطاش شروع کردن به تولید عربده‌های نامفهوم که دو سه تا از دخترا به شکل تیم ضربت ریختن سرش و خفه‌ش کردن!)

غافلگیری عجیبی بود، فکرشو نمی‌کردم همچین برنامه‌ای داشته باشن، چون قبلش هرچی می‌پرسیدن روز معلم کیه، می‌گفتم تعطیله :))

خلاصه یه کم شعر خوندن باز، یه کم رقصیدن، پذیرایی کردیم و تمام :)

گفتم که اتفاق خاصی نیفتاد ((82))

عذرا جاااااان من یه عکس ازون زنجیر برام بفرست :| :))

میخام برات کاربردهای زنجیر در زندگی رو پیدا کنم((200))((229))


   
رضا و momo jon واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

@mixed-nut 105827 گفته:

والا روز معلم که تعطیل بود. بعدشم ذاتا اتفاق خاصی نیفتاد.

شنبه که رفتم مدرسه، یه روز بارونی و سرد و مه‌گرفته، سرفه‌هام عود کرده بود، راننده هم انقدر بد رونده بود و ما رو کوبیده بود به در و پنجره که هم اعصابم تعطیل بود، هم کوفته و کبود شده بودم :|

خلاصه با سگرمه‌های توی هم وارد مدرسه شدم که هانیه پرید جلوم! با صدای زیرش جیغ جیغ کرد: خانوووووم دیر بیا سر کلاس، باشه؟

و چون حوصله نداشتم، فقط گفتم باشه.

یه کم بعد که رفتم کلاس، دیدم کلاسو تزیین کردن، یه سینی بزرگ کیک پختن و شربت درست کردن. یه گروه هم وایستاده بود دم در، به محض ورودم شروع کردن به خوندن یه شعر (البته آلان وسطاش شروع کردن به تولید عربده‌های نامفهوم که دو سه تا از دخترا به شکل تیم ضربت ریختن سرش و خفه‌ش کردن!)

غافلگیری عجیبی بود، فکرشو نمی‌کردم همچین برنامه‌ای داشته باشن، چون قبلش هرچی می‌پرسیدن روز معلم کیه، می‌گفتم تعطیله :))

خلاصه یه کم شعر خوندن باز، یه کم رقصیدن، پذیرایی کردیم و تمام :)

گفتم که اتفاق خاصی نیفتاد ((82))

بعد میگه اتفاق خاصی نیفتاد

از بچه های مدرسه ما که بهتر بودن

ما روز قبل از روز معلم به همه معلما تبریک گفتیم

بعد دبیر فیزیکمون یاداوری کرد که اون روز روز کارگره!


   
رضا و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
H20
 H20
(@seyed)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

فکرش رو که می کنم می بینم چقدر خوب شد که سوسک پلاستیکی یا از این چیزا ازش نگرفتی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

فکرش هم چندشه


   
رضا و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

@سید 105838 گفته:

فکرش رو که می کنم می بینم چقدر خوب شد که سوسک پلاستیکی یا از این چیزا ازش نگرفتی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

فکرش هم چندشه

اونقدرا هم چندش نیست. من که خوشحال می‌شم یکی برای تولدم بهم بده ♡.♡


   
رضا، k.b و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

چند وقت پیش، یکی از دانش‌آموزای پارسالم برام نامه نوشت. من هم جوابش رو نوشتم و توی پاکت گذاشتم و مهر و موم کردم و دادم بهش.

خوشحالیش وصف‌ناپذیر بود! جیغ کشید و از خوشی پرید هوا و نامه رو به تک تک دوستاش نشون داد.

روز بعد، دوجین نامه دادن دستم و التماااااس که «خانوم فردا جواباشونو بیارها!» (البته من دو هفته‌س فرصت نکردم جواب بدم...)

در این میان، دیار از راه رسید! یه دستشو زد به کمرش:

- خانوم؟! نامه‌ی من کو؟

+ اولا سلام! دوما واسه من قندون نشو! بعدشم، کدوم نامه؟

- بله دیگه، شما همیشه دخترا رو بیش‌تر دوست داشتین! الانم براشون نامه می‌نویسین، برا من نه!

+ تو هم اگه برام نامه بنویسی، منم برات جواب نامه می‌نویسم دا.

- عه، اوه مای گات! اوکی!

و دوید و رفت کلاسش.

زنگ بعد یه کاغذ کوچولوی دفترچه یادداشت رو تا کرده و آورده برام:

- خانوم بیا اینم نامه‌ی من.

+ دیار این که نامه نیست، تلگرافه! خیلی کوتاهه، دست کم باید ده خط برام بنویسی

- اووووه من نمی‌تونم خانوم

+ دیاااااار این که اصلا خط تو نیست، من خط تراکتوری تو رو می‌شناسم!

- آره خانوم، این اصلا مال من نیست که

+ وا! پس از کجا آوردیش؟

- نمی‌دونم، افتاده بود زمین، برش داشتم و آوردمش برا شما

+ ((66))((66))((66))

- ((72))((72))((72))

+ برو سر کلاست، دیگه نبینمت ها!

- باشه حالا کی جواب میدین؟

+ برو!

- فردا؟

+ ((127))

- باشه بابا، گود‌بای ((72))


   
ملکه سرخ، رضا، girl.of.wind و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

@mixed-nut 106566 گفته:

چند وقت پیش، یکی از دانش‌آموزای پارسالم برام نامه نوشت. من هم جوابش رو نوشتم و توی پاکت گذاشتم و مهر و موم کردم و دادم بهش.

خوشحالیش وصف‌ناپذیر بود! جیغ کشید و از خوشی پرید هوا و نامه رو به تک تک دوستاش نشون داد.

روز بعد، دوجین نامه دادن دستم و التماااااس که «خانوم فردا جواباشونو بیارها!» (البته من دو هفته‌س فرصت نکردم جواب بدم...)

در این میان، دیار از راه رسید! یه دستشو زد به کمرش:

- خانوم؟! نامه‌ی من کو؟

+ اولا سلام! دوما واسه من قندون نشو! بعدشم، کدوم نامه؟

- بله دیگه، شما همیشه دخترا رو بیش‌تر دوست داشتین! الانم براشون نامه می‌نویسین، برا من نه!

+ تو هم اگه برام نامه بنویسی، منم برات جواب نامه می‌نویسم دا.

- عه، اوه مای گات! اوکی!

و دوید و رفت کلاسش.

زنگ بعد یه کاغذ کوچولوی دفترچه یادداشت رو تا کرده و آورده برام:

- خانوم بیا اینم نامه‌ی من.

+ دیار این که نامه نیست، تلگرافه! خیلی کوتاهه، دست کم باید ده خط برام بنویسی

- اووووه من نمی‌تونم خانوم

+ دیاااااار این که اصلا خط تو نیست، من خط تراکتوری تو رو می‌شناسم!

- آره خانوم، این اصلا مال من نیست که

+ وا! پس از کجا آوردیش؟

- نمی‌دونم، افتاده بود زمین، برش داشتم و آوردمش برا شما

+ ((66))((66))((66))

- ((72))((72))((72))

+ برو سر کلاست، دیگه نبینمت ها!

- باشه حالا کی جواب میدین؟

+ برو!

- فردا؟

+ ((127))

- باشه بابا، گود‌بای ((72))

عاقا این دیار رو پستش کن برا من جان من :))

این در آینده یه چیزی خواهد شد خودم مسئولبتش رو قبول می‌کنم اصلا :))


   
رضا و k.b واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 5 / 6
اشتراک: