Header Background day #28
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

اندراحوالات دختری در روستا

84 ارسال‌
25 کاربران
260 Reactions
40.9 K نمایش‌
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

روز اول مهر خود را چگونه آغاز کردید؟

به نام خدا،

با فحش!

(و البته سوال این که: کی این وقت روز پا می‌شه بره کار کنه آخـــــــــــه!)

از در خونه که رفتم بیرون، آفتاب تازه زده بود، یه جوری که هنوز شبنم روی گل‌ها هنوز بخار نشده بود. یکی من بیدار بودم، یکی شاتر نونوا!

به ما گفته بودن مینی‌بوس یه ربع به 7 حرکت می‌کنه. من 7 رسیدم، فکر کردم همه رفتن. حقیقت امر این بود که هنوز هیشکی نیومده بود!

80 کیلومتر سوار بر مینی‌بوس!

تازه توی سربالایی‌ها اگه پیاده می‌شدیم و مینی‌بوس رو هل می‌دادیم، زودتر هم می‌رسیدیم!

بنده صبح شیر خورده بودم، وقتی رسیدیم مقصد داشتم کره بالا میاوردم!

حالا بماند که یه قبرستون روبه‌روی مدرسه‌ست و هر بار نگاهش می‌کنم، سرنوشت چند ماه آینده‌م میاد جلوی چشمام!

اولین ری‌اکشن من در بدو ورود به مدرسه:

- در ظاهر: :)

- در باطن: ووووووووووی ((5))((5))((5))

آخرین ری‌اکشن من هنگام خروج از مدرسه:

غلط کردمممممم ((227))((227))((227))

شاگردهای دخترم معتقدن که پسرا یه مشت عوضی وحشی هستن و نباید توی کلاس باشن، شاگردهای پسرم هم معتقدن که دخترها یه مشت لوس ننر بد‌دهن هستن و نباید توی کلاس باشن.

تا کنون تمام تلاش‌های این‌جانب در راستای ایجاد آشتی، یا جهنم و ضرر، ایجاد یه آتش‌بس به بن‌بست خورده!

یه شاگرد دارم، اسمش دیاره (پسره). بعدا مفصل شرح حالش رو براتون می‌گم ولی بدونین که از دیوار راست بالا میره، از پنجره می‌پره بیرون، مقنعه‌ی دخترها رو می‌کشه، به دسته‌ی صندلی و میز نیمکت و جوهر خودکار و دفتر بغل‌دستیش هم رحم نمی‌کنه. مدام از دخترها کتک می‌خوره، اما می‌خنده و تلافی می‌کنه (that's my boy)! حالا از همه هم زرنگ‌تره :| خیلی هم به من احترام می‌ذاره :| کلا به جز من و معاونین مدرسه، بقیه رو آدم حساب نمی‌کنه :|

آقا این چه وضعشه! شاگردهام با هم کردی صحبت می‌کنن، کردی دعوا می‌کنن، کردی تیکه می‌ندازن، خلاصه همه چی کردی، منم اون وسط هویج‌وار نگاهشون می‌کنم فقط :|

یه بار گفتم به من هم باید کردی یاد بدین، یکی از دخترها گفت بذارید من یاد بدم. بعد چشمتون روز بد نبینه! یه جمله گفت که فقط گفتنش برا خودش دو دقیقه(!) طول کشید، بعد برگشته به من میگه: خب حالا تکرار کن!

من: ها؟

دختره: (دوباره جمله رو تکرار کرده)

من: ها؟

دختره: (برای بار سوم جمله رو تکرار کرده)

من: خب بچه‌ها بفرمایید زنگ تفریح، منم برم قولنجمو بشکونم :|

حالا باز این خوبشه!

همکارم یه شاگرد داره که با انگشت وسطیش اجازه می‌گیره!

تصور کنین دارید درس می‌دید، برمی‌گردین که بپرسین بچه ها کسی سوالی داره؟

یهو چشمتون میفته به یه بچه که با این طرز اجازه گرفتن، دستشو برده بالا.

نیت بچه صاف و ساده‌ست هااا، این شکلی یاد گرفته و عادت کرده، ولی امان از ذهن شما!

به زودی با خاطرات بیش‌تری خدمت خواهم رسید :)

قسمت دوم

#10

قسمت ششم

#35

قسمت دهم

#55

قسمت سوم

#14

قسمت هفتم

#40

قسمت یازدهم

#57

قسمت چهارم

#17

قسمت هشتم

#45

قسمت دوازدهم

#66

قسمت پنجم

#28

قسمت نهم

#50


   
H20، رضا، ezrail و 12 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

وااااااااای عذرا اومدم کل خاطراتتو واسه مامان و بابا و خواهر برادرم خوندم:)) هممون غش بودیم سر زمین:)) :))

هی هرهر هر میخندیدیم:)) خدا دل عزیزاتو شاد کنه:))


   
فسیل و Azi واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

زنگ اجتماعی:

موضوع درس "محله‌ی ما" بود. به قوانین و مقررات موجود توی محله اشاره می‌کردیم و با هم بحث می‌کردیم:

اول از همه عکس یه پسربچه بود که دوی نصف شب داره شیپور می‌زنه و طبقه‌ی پایین، یه پیرمردی از خواب پریده. پرسیدم "نگاه کنید و بگید این بچه چه کار اشتباهی داره انجام می‌ده؟"

درجا پسرا از جاشون پریدن و شروع کردن به شیپور زدن! در همین حین یکی از دخترا گفت که "خانوم ما از اینا توی عروسی‌ها داریم." و اون یکی گفت "آره، این‌جوری می‌رقصیم با آهنگش!" و سه چهارتاشون اومدن وسط، دست همدیگه رو گرفتن و شروع کردن به رقص کردی!

بماند که با چه مکافاتی صدای پسرا رو خفه و قر دخترا رو تموم کردم...

رسیدیم به عکسی که توش یه آقایی ماشینش رو جلوی پارکینگ یکی دیگه پارک کرده بود. پرسیدم "این آقا چه کار اشتباهی انجام داده؟"

همه جواب درست رو دادن.

بعد پرسیدم "خب، در مقابل ما باید چه کاری انجام بدیم؟"

و باز دوباره حماسه‌آفرینی شاگردان من!

دوباره پسرا از جاشون پریدن و یکی داد می‌زد "باید با مشت بزنیم توی دهنش!" و اون یکی معتقد بود "باید پنچرش کنیم!" و این وسط خاطره‌ی دخترها گل کرد که "خانوم اجازه؟ دایی من شیشه‌های ماشین یه نفر رو خرد کرده بود سر همین موضوع!" و جایزه‌ی خلاقانه‌ترین پاسخ می‌رسه به دیار:

- زیر ماشینش آتیش روشن کنیم، بره هوا!


   
رضا، Leyla، sinaghf و 5 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
k.b
 k.b
(@zkmk2002)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 60
 

ایول

عالی مثل قبلیا!!!

پ.ن:گفته بودم عاشق دیارم؟


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

عالی بود اصن((206))

دیار دوست داریم ((206))

ما رو منتظر نذار عذرا بازم بنویس


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
girl.of.wind
(@girl-of-wind)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 56
 

درووود

خب درواقع بازگشتم به سایت با خطرات بسیاااار زیبات شروع شد

عااالییی بودن((207))((207))((207))

همیشه یکی از عجایب معلم های ابتدایی برای من صبرشون بوده... یعنی شک دارم اگه ایوب رو تو شرایط شما میذاشتن دووم میاورد... واقعا معلمی شغل نیست عشق است...

استقامتت رو هم تحسین میکنم و یادی میکنم از معلم های اول ابتداییمون که چند تاشون واقعا فراری شدن... و نهمین معلم که تونست در کنار ما دووم بیاره...

یه سوال

روزی چند ساعت به کارای بچه ها میخندی؟ این کلاسی که ازشون گفتی چندمین؟ راز صبرو استقامتت چیه؟

خب مث اینکه سه تا سوال شد...اوپس

و من بودم بیشتر سعی میکردم کردی یاد بگیرم فرصت فوق العاده ایه

منتظر بقیه خاطراتتم شدید هستم


   
Azi و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

@girl of wind 104700 گفته:

درووود

خب درواقع بازگشتم به سایت با خطرات بسیاااار زیبات شروع شد

عااالییی بودن((207))((207))((207))

همیشه یکی از عجایب معلم های ابتدایی برای من صبرشون بوده... یعنی شک دارم اگه ایوب رو تو شرایط شما میذاشتن دووم میاورد... واقعا معلمی شغل نیست عشق است...

استقامتت رو هم تحسین میکنم و یادی میکنم از معلم های اول ابتداییمون که چند تاشون واقعا فراری شدن... و نهمین معلم که تونست در کنار ما دووم بیاره...

یه سوال

روزی چند ساعت به کارای بچه ها میخندی؟ این کلاسی که ازشون گفتی چندمین؟ راز صبرو استقامتت چیه؟

خب مث اینکه سه تا سوال شد...اوپس

و من بودم بیشتر سعی میکردم کردی یاد بگیرم فرصت فوق العاده ایه

منتظر بقیه خاطراتتم شدید هستم

نمیدونم چند ساعت میشه، ولی واقعا سخته که جلوی خودمو بگیرم و بهشون نخندم، مخصوصا وقتایی که لازمه جذبه نشون بدم ((119))

تازه تصور کن من خاطرات کلاس خودمو میگم، توی سرویس، دوستان هم خاطرات کلاسای خودشونو میگن، دیگه کل راه برگشتو از خنده ریسه میریم ((42))

این کلاسی که دارم میگم، چهارم ابتدایی هستن (گرچه اول و دوم و سوم رو هم باهاشون کار میکنم :|)

راز صبر و استقامت؟ ((42)) نمیدونم والا، فقط هر لحظه باید به خودمون یادآوری کنیم که اونها بچه‌ن و دنیاشون با دنیای ما فرق داره و باید طبق قوانین دنیای اونا رفتار کنیم. اینجوری شرایط آسون تر میشه.

البته بگم که در انتهای کار، واقعا ذهن هامون خسته میشه. چند روز پیش اونقدر خسته بودم که نمیتونستم 19 رو منهای 9 کنم! واقعا ذهنم نمیکشید، حتی نتونستم از انگشتهام استفاده کنم برای پیدا کردن جواب، انگار از ازل ریاضی یادم نداده بودن! آخرشم اعصابم خرد شد و گریه‌م گرفت ((72))

ولی، وقتی از شاگردت سوالی میپرسی و درست جواب میده یا رفتارش اصلاح میشه، و می بینی که تونستی یه تغییر مثبت، هرچند کوچیک درش ایجاد کنی، مثل دوپینگ می مونه! همه ی این سختی ها و اذیت شدن ها، تبدیل میشن به شعف و سرور لذت بخش (یا یه چیزی توو همین مایه ها)

@zkmk 104687 گفته:

ایول

عالی مثل قبلیا!!!

پ.ن:گفته بودم عاشق دیارم؟

((42))((42))((42))

همه عاشق دیار میشن!

این رو هم بگم که دیار علی‌رغم تمام شیطنت ها و شرارت ها و آزارهای کودکانه‌ش، خیلی زرنگه!

بعضی وقتها که تکلیف کلاسی میدم، یهو سرمو بلند میکنم و می بینم دیار از این سر کلاس، داره اووون سر کلاسو به هم میزنه، میپرسم: "دیااااااار! نوشتی یا نه؟"

و می بینم که زودتر از بقیه نوشته، و درست هم نوشته، و اینجاست که دهانم دوخته میشود :|


   
girl.of.wind، فسیل، ملکه سرخ و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

عذرا این روستاهه گفتی کجاست؟ :دی

بلکه اومدیم یه سری به احوالات این دختر معلم زدیم:دی


   
Azi و mmm20001378 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
H20
 H20
(@seyed)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

سلام

نمی دونم چی بگم ولی وقتی یه استاد میاد سر کلاس و سوال می کنه کسی بلد نیست عین این می مونه که با چوب زده باشند تو سرش واقعا از حالات چهره و عوض شدن لحنش آدم متوجه میشه که چه زجری رو داره تحمل می کنه

من خودم هیچ وقت استاد نبودم و همیشه به دید یک شاگرد استادا رو می بینم

وبی این بایدمون باشه که معلمی شغل انبیاهستشو برای ما غیر انبیا چیزی ورای شغل هست و اون جهاد در راه خداست میشه گفت جهاد در مقابل جهل هستشکه بدترین دشمن انسانه

امیدوارم هر جا که هستی عذرا خانم موفق باشی

ولی هر موقع صبرت تموم شد یاد پیامبر بیافت و بگو هنوز یک صدم پیامبر هم من رو اذیت نکردند


   
Azi و mmm20001378 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mmm20001378
(@mmm20001378)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1717
 

@mixed-nut 104701 گفته:

((42))((42))((42))

همه عاشق دیار میشن!

این رو هم بگم که دیار علی‌رغم تمام شیطنت ها و شرارت ها و آزارهای کودکانه‌ش، خیلی زرنگه!

بعضی وقتها که تکلیف کلاسی میدم، یهو سرمو بلند میکنم و می بینم دیار از این سر کلاس، داره اووون سر کلاسو به هم میزنه، میپرسم: "دیااااااار! نوشتی یا نه؟"

و می بینم که زودتر از بقیه نوشته، و درست هم نوشته، و اینجاست که دهانم دوخته میشود :|

نمیشه تمرین اضافه به دیار بدی؟ ((200)) مثلا یک تا صدو جمع کنه :-"

کی میدونه شاید دیار یه روزی شد گاوس بعدی‌!


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
H20
 H20
(@seyed)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

مطمئنم دیار روزی یکی از بزرگترین افراد جامعه می شه یعنی باید بشه


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
 

چقدر برای من جالب بود این خاطرات

گفتم به نوبه ی خودم تشکر کنم. و درود به این معلم زحمت کش و پر تلاش من می دونم چه حسی داره معلمی خودم به مدت یک سال و نیم معلم زبان نوجوان و خردسال بودم و مثل کابوس بود چون من تحمل بچه ها رو ندارم ولی صبر و تحمل شما دوست عزیز شایسته ی تقدیره

ممنون بخاطر به اشتراک گذاشتن


   
Azi و H20 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
 

خداقوت داری معلم دلاور . دیار عین منه البته بازیگوشیش مگه نه من درسم 20- هست . واقعا صبر و حوصلت خیلی هست من که یک ساعت خواستم برای بچه های مسجد کلاس کار با اسلحه بزارم مخم نکشید وسطش ول کردم رفتم. لطفا بازم بنویس


   
Azi و momo jon واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
شروع کننده موضوع  

چشمتون روز بد نبینه :|

ما اومدیم یک آزمایش علوم در رابطه با تاثیر دما بر حل شدن نبات توی آب انجام بدیم، به هر گروه سه لیوان دادم، توی هر لیوان یه قطعه نبات انداختم، توی لیوان اول آب داغ، لیوان دوم آب ملایم، لیوان سوم... عه! لیوان اول کو؟؟؟ نبات کو؟؟؟ دیااااااااااااااااااااااار :why:

(تا برسم به گروه سه، گروهای اول و دوم، نبات داغا رو سر کشیده بودن :|((119)))


   
رضا، ملکه سرخ، Leyla و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mmm20001378
(@mmm20001378)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1717
 

@mixed-nut 104749 گفته:

چشمتون روز بد نبینه :|

ما اومدیم یک آزمایش علوم در رابطه با تاثیر دما بر حل شدن نبات توی آب انجام بدیم، به هر گروه سه لیوان دادم، توی هر لیوان یه قطعه نبات انداختم، توی لیوان اول آب داغ، لیوان دوم آب ملایم، لیوان سوم... عه! لیوان اول کو؟؟؟ نبات کو؟؟؟ دیااااااااااااااااااااااار :why:

(تا برسم به گروه سه، گروهای اول و دوم، نبات داغا رو سر کشیده بودن :|((119)))

:| ((42))((42))((42))

پست قبلیمو پس میگیرم ^_^ :| ((200))


   
رضا و momo jon واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Leyla
(@leyla)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2523
 

یاد این صحنه از kungfu panda افتادم :دی (از چپ به راست)

تالارگفتمان 1


   
رضا، ملکه سرخ، mmm20001378 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 6
اشتراک: