بچه ها هر چی دوست دارین اینجا بگین.
فقط با هم زیاد کل کل نکنین.(()ممنوعه!
چرا هیچ کس از صبح تا حالا به سایت سر نزده؟
چی شد یهو همتون در رفتین؟
((89))((77))
((74))
مجيد جان بعضي از دوستان خراب كاري كردن تو سايت و اگه لازم باشه اسمشون را ميگم .
آخر الزمان با یه بمب اتمی نمیاد،با یه دوره ی یخبندان هم نمیاد.نه آتشفشانی،نه سیاه چاله ای ،نه حتی با "جمعه"ی چشم انتظاران!
دنیا با تموم شدن های کوچولو راه خودش رو پیدا میکنه.
قدماش رو میشمره !
ده تا که شد ،
یه خط قرمز.
دوباره از اول!
واسه همینه که ما همیشه فکر میکنیم هنوز 10 قدم اول راهیم.
مثل اینکه یکی یادش رفته به دنیا از ده به بعد رو یاد بده!
حتی یادش رفته تو رزومه اش اینو بنویسه!
چه اهمیتی هم داره!
ما که هیچ وقت dataهای داده شده رو هم نمی خونیم!
.
.
این همه گفتم تا بگم این ترم برای من امروز تموم شد.دنیام داره سریعتر از دنیای دوستام تموم میشه!یه نفس عمیق!!!!!
اینا اولین نفسهامه!
تبریک بابت پایان ترم . امیدوارم که با موفقیت پشت سر گذاشته باشی .
حرف هات خیلی تکان دهنده بود . ممنون
طنز - شاعر ناشناس - سلام به خواجه ی شيراز
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
... گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى
مهدی!((51)) اسپم نزن برو طنزاتو تو تاپیک طنز بنویس.(()
لب تابم هنوز درست نشده اعصابم بهم ریخته حوصلم سر رفته
((94))((82))((121))((96))((85))
من نمیدونم چرا از وقتی که علی رفته اینجا شده شهر ارواح.((104))
هیچکدوم از شما مدیران دیگه پستم نمیزنین.((89))اگه هیچی ندارین بگین اقلا یه ارزشی بزنین((72))
هر روز می گن لب تابتا فردا می دیم ((84))
داره میره رو اعصابم((106))
ایشاالله لب تابمو زود بدن کتاب تو سایت بزارم بدون سیستم سخته واسم به سایت سر زدن ولی باز تا جایی که بتونم می یام.
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت
من دگر دلم را به خدا سپرده ام
سلام دوستان قدیمی. ازتون یه خواهش دارم. و اگه ممکنه به خاطر دوستی قبلیمون درخواست می کنم به خواهشم گوش کنید و بهش عمل کنید. خواهش من راجبع مسئله رفتن من و علی از این سایته.راجبع حرفایی که پشت سر علی(و یکی دو مورد هم من زدین). خواهش من اینه که گزشته هارو فراموش کنید. اصلا یادتون بره که چنین اشخاصی تو این سایت بودن. دیگه هم راجبع رفتن علی از سایت چیزی نپرسین. چون علی به شدت مکدر و ناراحته و هر بار هم که من بهش می گم شما همش راجبع اون حرف میزنید و پشت سرش حرف میزید حالش بدتر می شه. پس دوباره درخواست می کنم به این خواهش گوش کنید. سخن اخرم این که علی بر ضد این سایت هیچ کاری نکرده بود. فقط پول و وقتش رو صرف زحمت کشیدن برای این سایت کرده بود. در اخرم با یه تیپا از سایت انداختنش بیرون. ازتون درخواست می کنم دیگه راجبع این مسئله حرف نزنید. حتی بعد از این نوشته من. راستی اینم بگم که رسم جوانمردی این نیست که ادم بیاد به یکی بگه من دوستتم بعد بیاد زیرابش رو بزنه. در نهایت خدانگهدارتان باشد
صدرا جان من انتظار این حرف را از همه داشتم غیر از شما ! حالا که این طوره بزارید یک سری از واقعیت ها را بازگو کنم : صدرای عزیز علی چقدر برای این سایت هزینه کرده ؟؟!!! همین الان به من بگید تا براش واریز کنم به حسابش . من تا اون جایی که یادمه همیشه من شعارم این بوده که خودم هزینه میکنم و نه کس دیگه ای ! مسئله بعد اینه که چه کسی پشت سر شما حرف زده به من بگید تا تکلیفش را معلوم کنم . من تا اون جایی که میدونم همش بچه ها می پرسن علی کجاست و من هم میگم حتما دلش نمی خواد با ما کار کنه و نه یک کلمه دیگه . در مورد این که بر علیه سایت کار کرده یا نه من فقط این قدر به شما میگم که الان هنوز هم علی مدیریت کل سایت را داره. پس اگه مشکلی درست کرده بود مطمئنا بن میشد . در مورد این که با یه تیپ پا انداختیم بیرون هم من نظری ندارم فقط این قدر بهتون میگم که من حتی یک کلمه هم با اون حرف نزدم و خودش تصمیم گرفته حالا به دلیل یک سری مسایل خاص . در مورد زیر اب هم کسی زیر اب کسی را نزده این را بهتون اطمینان میدم . در مورد تو هم صدرای عزیز یادت هست که من گفتم با وجود شماست که سایت راه اندازی میکنم نه خودم . شما سرمایه این سایت بودید و هستید . من بیشتر از این چیزی را نمی گم و امیدوارم که حرفام قانع کننده بوده باشه .
خسرو شکیبایی می گفت:
بعضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.
زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.
(روحت شاد عمو خسرو)
یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم,,,
امروز هم گذشت, با مرور خاطرات دیروز, با غم نبودنت و سکوتی سنگین و من شتابان در پی زمان بی هدف فقط میروم...
فقط میدوم, یاسها هم مثل من خسته اند,
از خزان و سرما, گرمی مهر تو را میخواهند,
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند,
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی,
صدای قدمهایت را می شنوم,
اما تو نیستی,,,!!!
فقط صدایی مبهم!!!
قول داده بودی برایم سیب بیاوری!!!
سیب سرخ خورشید, سیب سرخ امید, یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی و من در این کوچه های تنگ و تاریک سرگردانم و منتظر برگی از زندگیم را ورق میزنم,
امروز به پایان دفترم نزدیکم,,,
لطفا یک نفر در تاپیک های مشاعره مشارکت بکند.